سایر منابع:
سایر خبرها
گرفت و مردها را هم می کشت، جنازه هم دیدم. مثلاً شاید 10، 15 روز آن جنازه زیر آفتاب بود ولی مثلاً جایی که ما سال 94 بودیم سمت صقلاویه خانه ای که مقر ما شده بود و ما رفته بودیم وقتی وارد آن شدیم کالسکه بچه دیدم، عروسک و لباس دیدم، حتی کشوهای تخت شان که داخلش لباس بود, هنوز آنجا بود.چیزی که خیلی آدم را ناراحت می کرد, این بود که خیانت شده بود و بین مردم عراق همدلی نبود. اگر می ایستادند دفاع می کردند ...
جزیره مجنون که آنجا در 31 سالگی به شهادت رسید. شش سال با شهید زندگی کردم. زمان جنگ و بعد از شهادت یک شب تا صبح بچه را پاشویه می کردم که در همان حال چرت زدم. در خواب دیدم شهید آمد کنارم نشست و گفت: من بیدارم شما بخواب. وقتی بیدار شدم انگار تمام خستگی از تنم رفته بود شهید به من گفته بود هر وقت خستگی هایت زیاد شد و کم صبر شدی سوره والعصر را بخوان. ** مدافعان حرم، پاسداران حریم ولایت ...