سایر منابع:
سایر خبرها
در چند شب اول امتیازشان حدود دو یا سه بوده. جنیس داکاستا، هجده ساله، از لندن می گوید: هرچند می توانستم برخی تمرین های عقب افتاده ام را انجام دهم، اما اضطرابِ نداشتن شبکه های اجتماعی واقعاً آزارم می داد. همه چیز خیلی سریع در حرکت است و از این متنفر بودم که ندانم چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است . ملالت و حس انزوا تجربیاتی بود که بار ها و بار ها تکرار شد؛ این نوجوانان تازه برای اولین بار ...
ها در سرنوشت جنگ ها برای نخبگان نظامی مشخص شد که با مسلح کردن آن ها می توان در مأموریت های تاکتیکی از آن ها استفاده کرد. به مرور در اواخر جنگ جهانی اول جنگنده های پیشرفته تری ساخته شدند و روز به روز بر اهمیت آن ها افزوده می شد. نقش هواپیما های جنگنده در نقشی بسیار مهم بود تا آنجا که نیروی هوایی نقش اصلی را در شکست دول متحد ایفا کرد. با پایان جنگ جهانی دوم عصر جت های جنگنده فرا رسید ...
شوید اما واقعیت این است که تکان های شدید و برخورد با چاله های هوایی شدید اتفاقی بسیار نادر است. خلبانی با سابقه ی 10 هزار ساعت پرواز، در تمام این سال ها فقط حدود 5 دقیقه تکان های شدید ناشی از برخورد با چاله های هوایی را تجربه کرده است. 7- می توانید چمدان های گم شده را بخرید همه ما ممکن است در فرودگاه یا هواپیما وسایلی را جا بگذاریم اما اگر به دنبال آن ها نرویم، این وسایل بعد از 90 ...
مازندران تعداد برخورد جت اسکی ها در سال جاری پنج مورد اعلام شد و در این حوادث 10 نفر مصدوم شدند و کارشان به اورژانس کشیده است. رضا ، مسافر تهرانی که به همراه خانواده اش تجربه استفاده از جت اسکی در سواحل دریای خزر داشت و از نبود ایمنی لازم در فضای انجام این نوع ورزش گفت. او گفت: تجربه خوش و هیجان جت اسکی بر روی امواج دریا به خاطره ای تلخ برایمان مبدل شد چرا که هنگام طی مسیر، با جت ...
انجام رساندیم و متوجه شدیم که تنها کابین خلبان آتش گرفته بود. در پرواز پرت به سنگاپور، وقتی هواپیما در حال تیک آف بود، هواپیما مکثی کرد و از باند خارج شد. خلبان گفت: خانم ها و آقایان، کاپیتان اینجاست. با یک چراغ اخطار روبرو شدیم که احتمالا یک مشکل فنی است. همین حالا با مهندسان مکانیک تماس می گیریم . 15 دقیقه بعد وقتی دوباره قرار بود که هواپیما شروع به تیک آف کند، دوباره یک توقف مرتعش را تجربه کرد ...
شروع شد فلانی، خانه ات را ببخش به من! ماشینت را هم همین طور! فکر میکردیم چون خانه و مال و اموال نداریم، وصیتی هم نداریم. تقریبا همه برگه ها را سفید برگرداندند. نیمه های شب ماشین های کمپرسی بزرگی آمدند توی پادگان. همه سوار شدیم و نشستیم کف کمپرسی و یک برزنت هم کشیدند رویش، ترس و اضطراب افتاده بود توی دلم. رفتیم سمت جاده ی اهواز - خرمشهر و در منطقه ی دارخوین پیاده مان کردند. بعدها فهمیدم پدرم از طرف ...