سایر منابع:
سایر خبرها
شیخ رسیدیم و حضور شیخ دریافتیم و نوادگان مرحوم امیرچوپان حاضر بودند و من طفل بودم، شیخ از آن میان نظر به من فرمود: و مرا پیش خود خواند و بوسه بر پیشانی من داد و به پادشاه ابوسعید گفت: پادشاه، این طفل را نیکو نگاه دار که دولت در سر این است. ابوسعید گفت: بلی درست است، در سر او می نماید. اکنون، من از شیخ آن کرامات پیشین دیدم و این بخشایش یافتم که از جهان هر چه می خواستم و می خواهم میسر می گردد و این ...
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و خم طره یاری گیرند خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند قوت بازوی پرهیز به خوبان ...
او صلح افتاد صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 تعبیر فال حافظ شما به زودی مشکلاتی که تو را گرفتار کرده اند بر طرف خواهند شد. با دیده باز به استقبال فرصت ها برو و از آن ها نهایت استفاده را بنما. بدون دلیل برای خود مشکل و سختی درست مکن. 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 شاهد فال: غزل شماره 185 - نقدها را بود آیا که عیاری گیرند ...
ایستاده بود و فکر می کرد عنان دار ذهنش است. اما شب ها، در تنهایی اش، به نظر می آمد ذهنش عنان دار اوست. خب، همان طور که شاعر گفته، آدمی را از سرنوشت خود گریزی نیست... و نیز از ذهن خود. یاد درد آن شبی افتاد که فردایش آپاندیسش را درآوردند. بیست و دو بار بالا آورده بود. هرچه فحش بلد بود نثار پرستارش کرده بود. بعد دست به دامن یکی از دوستانش شده بود تا یکی از آن میلیشیاها را بیاورد و با یک ...
شعار سال: حکایت زیبایی های روبه زوال قلعه گنج، فقط قصه آدم هایش نیست، نخلستان های سوخته، باغ های پرتقال نابود شده و چشمه ها و قنات های خشکیده... در نگاه اول گویی هر جنبنده ای اینجا در صف طولانی زوال ایستاده تا نوبتش برسد ... . یکی از جوان های قلعه گنج می گوید تا 20 سال پیش کسب وکار خانوادگی ما باغداری بود، من که گرما دارد آخرین ذرات توانم را بخار می کند و از جانم می کاهد، کاهلانه می پرسم: کجا؟ می گوید: همین جا، قلعه گنج... من بلافاصله اطرافم را نگاه می کنم، به ...