سایر منابع:
سایر خبرها
جبهه که می رفت خوابش کم می شد. گاهی تمام شبانه روز کار می کرد. وقتِ درگیری، پابه پای بچه ها توی خط مقدم، اسلحه دست می گرفت و این طرف و آن طرف می دوید. یک بار آنقدر جنگیده بودند که مهماتشان تمام شده بود، اما عراقی ها هنوز ادامه می دادند. وضعیت سختی بود. بچه ها آنقدر خسته بودند که سرپا خوابشان می برد. تقی بینشان می گشت و بیدارشان می کرد. گاهی کشیده ای می زد توی صورتشان که خواب از سرشان بپرد. هر روز ...
وقتی درگیر معصومیت یکی از آنها می شوی، به تنها چیزی که اهمیت نمی دهی، قومیت اوست. گاه حجم درد و رنج یک کودک یا مادر مهاجرش آنقدر زیاد است که نمی توان او را در مقابل محدودیت های جغرافیایی قرار داد. ملیت و مذهب کودکان کار، مهم نیست وقتی باد و طوفان بی رحم، در کمین کودکان بلاتکلیف نشسته اند. این کودکان در خاک این سرزمین، ریشه کرده اند و سایه غبارآلودی به شکل سرگردانی آنها روی در و دیوار شهرمان افتاده است. کود ...