سایر منابع:
سایر خبرها
.... مرحوم آذری قمی که در دادگاه حضور داشت و بسیار مورد احترام امام و زندانی کشیده ها و تبعیدکشیده های رژیم بود، اشک در چشمش جمع شد و گفت که والله موقعی که حکم اعدام نواب رو دادید، آقای بروجردی مرا خواست و نامه ای نوشت برای سیدالعراقین که با دربار در تماس بود. پیرمردی به نام قائم مقام رفیع در تهران بود که چشم چپ و راست اعلی حضرت بود و به خانه آیت الله هم می آمد. آقای بروجردی در نامه نوشته بودند که ...
در تمام این 18 سال روز های بسیار سخت و عجیبی را تجربه کرد. گلستان جعفریان در کتاب روز های بی آینه شرحی خواندنی از انتظار و دلتنگی های منیژه لشکری را آورده است تا خواننده با گوشه ای از رنج های او آشنا شود. روزنامه کیهان در گزارشی عنوان صلیب را از گردنش درآورد و چفیه بر شانه گذاشت آورد: آنچه می خوانید، ادامه خاطرات سردار محمدامین پوررکنی، از راویان پیشکسوت دفاع مقدس درباره راهیان نور است ...
من علی سالک نجات (نجاتی) موسس و مدیر عامل گروه صنعتی نجاتی – آناتا هستم. در سال 1312در تبریز به دنیا آمدم. در خانه ای کوچک در خیابان پهلوی سابق، محله بیگم باغی که الان محدوده مسجد کبود می شود، زندگی می کردیم. بله. خانواده پر جمعیتی داشتیم. البته من فرزند اول خانواده بودم. سه برادر و پنج خواهر هستیم که با پدر و مادرم خانواده ای 10 نفره داشتیم. پدر بزرگوار و مرحومم آقای حاج محسن، از مردان با صلابت، نیک و متعصب قدیم و بسیار پایبند مذهب و مقید به ائمه اطهار علیهم السلام و از کسبه خوش حساب و خوشنام محله بودند. مردی که اقتدارش در کنار محبت هایش و توجه خاصش به تحصیل و تربیت صحیح فرزندان و انسجام خانواده موجب شده بود همواره او را راهنما و پشتیبانی قدر برای خود بدانم و به وجودش افتخار کنم. من در دوران کودکی و سن 6سالگی به صلاحدید مرحومه مادرم نزد بانویی به نام میرزا خانم که در نزدیکی منزل مان و در خیابان بهادری زندگی می کرد، به فراگیری قرآن پرداختم و آیاتی از کتاب خدا را حفظ کردم. بعد از آن به مدرسه رفتم. تحصیلات اول تا ششم ابتدایی را در مدرسه کمال که از بهترین مدارس آن زمان تبریز بود گذراندم. مدیر مدرسه کمال، آقای حاج کمال مردی بسیار منضبط و سختگیر بود که به همه امور شخصا نظارت و رسیدگی می کرد و احترام خاصی نزد معلمان و دانش آموزان داشت. سال 1326 پس از تمام شدن تحصیلات ششم ابتدایی، به دلیل اینکه علاقه زیادی به صنعت و کار داشتم، دوست نداشتم درسم را ادا ...
نامعلوم و ناشناخته ای از سیاستمداران و فعالان سیاسی دست به تدارک کنگره مؤسس حزب زدند و از جمله عده ای که مجمع مؤسسین حزب رستاخیز ملت ایران نام گرفتند به تدوین مرامنامه و اساسنامه حزب پرداختند. این دو سند در تاریخ 12 اردیبهشت در اولین شماره روزنامه رستاخیز که نقش ارگان حزب را ایفا می کرد منتشر شد. همین مجمع مؤسس دو روز پیش از این تاریخ در تهران جلسه ای برقرار کرد که در آن، امیرعباس هویدا که به دستور شاه ...