سایر منابع:
سایر خبرها
جنتلمن هم اعتراض می کند: بیاید بریم تهران پول اونجاس ... ..فقط تهران ستایش هم بیشتر روزها در خیابان انقلاب آدامس می فروشد. کنار خیایان با بساطی به وسعت یک خاله بازی، روی همان مقوای کوچک. دوست دارم همه را بخرم و بگویم برو خانه ات مثل همه همسن هات نقاشی بکش، کارتون نگاه کن، زندگی کن و کار نکن. فحش نشو، ترحم نخر، سوء استفاده نکن از حس محبت و دلسوزی آدم ها ولی او کودک است اینها را چه کسی ...
که به قول شما وقت پدر و پسری کردن ندارن... الان که بعد شیش سال، پاش رسیده به ایران... اول از همه گفته بریم مشهد...بریم زیارت امام رضا(ع)... الانم لبخنداش واسه نوازشای من نیست... 10 دقیقه پیش کنار ضریح بودیم...حال خوبش مال زیارتشه... پسر شما اینجوری باشه، عاشقش نمی شی... ؟ پسر، با همان لبخندی که پدر می گوید، با شرمی که گونه هایش را قرمز کرده، سرش را به امین الله گرم کرده است و من دارم فکر می کنم به اینکه اصلاً می شود پدرها عاشق پسرشان نباشند؟ ...
شعار سال : امروزه محرومیت روستاهای خراسان جنوبی بر کسی پوشیده نیست . مشکلاتی اعم از بی آبی، فقر و خشکسالی که پای مشکلاتی اعم از مسائل بهداشتی و بیماری های پوستی را به برخی از روستاها مانند ذکری و گل نی باز کرده و قصه دنباله داری را در تاریخ روستای ذکری به رشته تحریر درآورده است. حکایتی که با پادرمیانی رسانه ها شروع می شود و با بازیگری خیران و انسان های بزرگ در سریالی سراسر عشق و مهربانی به پیش می رود. قصه از جایی آغاز می شود که خبر بیماری پوستی کودکان محروم روستاهای ذکری و گل نی از طریق رسانه ها به گوش پایتخ ...
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید علی آقایی از شهدای مدافع حرم بود که سال 94 در سوریه به شهادت رسید. پیکرش چهار سال مفقود بود تا اینکه اوایل تابستان 98 خبر تفحص و شناسایی پیکرش مخابره شد. چهارم تیر ماه پیکرش به مشهد منتقل و سپس همراه 150 شهیدی که به تازگی تشییع شدند، همراه شد و نهایتاً در نهم تیرماه به زادگاهش اردبیل رفت تا روز بعد دهم تیرماه تشییع و به خاک سپرده شود. همسر شهید که تنها چند ...
داوود خبر نداشتیم اما جنازه سید کاظم را آوردند تهران...سیدکاظم وصیت کرده بود که روی مزارش چیزی ننویسیم. نوشته بود می خواهم گمنام و بی نام و نشان باشم. ما هم برایش سنگ نگذاشتیم تا 4 سال بعد خود بهشت زهرا برای سنگ گذاشت. شنیده بودیم که سید داوود در همان روز شهید شده اما خبری از پیکرش نداشتیم تا اینکه چندین روز بعد از طرف سپاه آمدند و گفتند که در شلوغی های عملیات پیکر سید داوود را آورده اند و در بهشت ...
بگو پیشت باشد که مادرم آمد. شب سوم باز هم همسرم به خوابم آمد و گفت: تمام بستگان را اطلاع بده که من مهمان دارم. باز متوجه نشدم منظورش چیست! دقیقاً روز نهم پدرم از دنیا رفت. بچه ها خیلی بی قراری می کردند. تا یک سپاهی یا موتوری را می دیدند می گفتند این پدر ما است. بعد از فوت پدرم وقتی مادرم به منزل ما آمد بچه ها آرام شدند. مادرم چند سال پیش ما زندگی کرد. قبل از فوت پدرم وقتی خواب را برای ایشان تعریف ...