سایر منابع:
سایر خبرها
؟ یا میگم کی تو را به این روز انداخته؟ بچه که بودم ننه ام بهم می گفت: کی تورو قشنگت کرده؟ حالا باید رو به آینه بگم کی تو رو به این روز انداخته؟ چقدر شعارها و گفتارها در ساختارهای مختلف زمانی متغیرند!؟ چندی پیش یه مسافر خارجی سوار کردم چون انگلیسی بلدم باهاش گپ زدم چقدر خوش روحیه بود. چقدر دلم برای شهروندای خوش روحیه تنگ شده! اهل اسکاندویناوی بود. بهش گفتم چند سالته؟ سنش را گفت شوکه شدم فکر می کردم ...
...: فرض کنید که شما فرضاً در سال هزار تن شیر در کارخانه شیر پاستوریزه تولید می کنید. مسلماً هر روز به نسبت خاصی باید این شیرها توزیع شود. بدیهی است که شما به اندازه ی صد هزار تن شیری که باید عرضه کنید، شیشه شیر تولید نمی کنید بلکه شیشه را به اندازه دو سه روز تولید می کنید و شیشه هایی را که چند روز در خانه می مانند بار دیگر تحویل گرفته پر می کنید و سپس دوباره آن را به مردم باز می ...
این دستگیره و دم کنی ها رو که دوختیم دخترم گفت اگه فروش رفت برو آندوسکوپی. نرفتم چون پول نداشتم مستمری همسرم بابت وام و بدهکاری می رود. الآن چند سال است آرزوی یک زیارت مشهد دارم، بچه هام آرزوی مسافرت رفتن دارن ولی نداریم که بریم. وقتی همسرم فوت کرد اعضای بدنش رو اهدا کردیم. از طرف دانشگاه علوم پزشکی به جشن نفس دعوت شدیم. آنجا قرار بود یک مسافرت مشهد ما را ببرند. اسم نوشتیم، گفتن زنگ می زن ...
بچه توی سال های مدرسه از یه کوچه ست. کوچه ای که هی با بزرگ شدن بچه هاش آب میشه و به نظر کوچیک و کوچیک تر می یاد تا جایی که بعضی از این بچه ها دیگه کوچه هاشون رو نمی بینن، نمی شناسن. این روزا خیلی از آدما خاطره هاشونو می فروشن، می فروشن تا روشون برج بسازن و برن بالا. اونقدر بالا که دیگه خاطره هاشونو نبینن، نشناسن، اما من مطمئنم یه روزی بچه هاشون ازشون می پرسن که پایه ی خونه هاشون کجاست ...