سایر منابع:
سایر خبرها
40 نفری پرسنل داره که جوون ترینشون 20 ساله و سن بالاترینشون 50 ساله ست. یکی از همکارامون کرونا گرفته و مدتیه سر کار نمی آد؛ میگن از مادرش گرفته. ما روزای اول که دستکش و ماسک هم نداشتیم، مجبور بودیم همه رو از جیب خودمون بخریم اما حالا دستکش رو مرتب توزیع می کنن و معمولا هر دو هفته یک بار هم ماسک بهمون میدن. خودمون خیلی مراعات می کنیم اما با این حال یه سری از همکارامون هم سرما خوردن و چند روزی مرخصی ...
هم تموم شد. من از یکی از دوستام که تراکتور هم تو دم و دستگاهش بود و سهمیه گازوئیل داشت، گازوئیل قرض گرفتم. ساعت هشت و نیم باید شروع می کردیم آتیش الودادن و من تازه تونستم 8 و 20 دقیقه گازوئیل ها رو به باغ برسونم. گازوئیل دیر رسید و دست آخر هم کم آمد و درختان احسان در برابر سرما بی پناه ماندند. صد درصد باغ آسیب دید و همه شکوفه های زردآلو را سرما زد. دست کم پارسال که سرما اومد، اون قدری زردآلو ...
التماس از یکی از تختا توجهش رو جلب میکنه. زنی سی و چند ساله، خودش رو باخته و گمون میکنه رفتنیه. از فرشته میخواد وصیتش رو بشنوه و بنویسه. اون هم با همه خستگی های شبانه روزیش، پای درد دل اون میشینه و سعی میکنه آرومش کنه و بهش امیدواری بده. بهش میگه که امید همه ما نه به زبان که به قلب، به خود خداست. فرشته، ساعتی سنگ صبور آن بانوی روستایی بود که می گفت مدت هاست خانواده ام رو ندیده ام و دلتنگشون هستم ...
زیادی نمی گذرد که این بازی هم در نظرش رنگ می بازد. میز تحریر کوچکم را از کنار قفسه کتابخانه برمی دارم، بصورت شیب دار در دست گرفته و می گویم: بیا اون سبد رو بگیر زیر این میز، من توپ ها رو روی میز قل می دم شما با سبد بگیرشون. این ایده هم خیلی دوام نمی آورد. بی توجه به اذیت شدن همسایه طبقه پایین، می گوید: بابا یه بازی بکنیم که توش بدو بدو داشته باشه. به یادش می آورم که بدو بدو همسایه را ...
که ما داریم نیمه لیلا رو می بینیم که فکر هم نمی کنم نسبتی با صادق داشته باشه! باز هم نصیحتی دیگر از میلاد کیمرام! خب الان این عکس رو بذاری رو در قندون، بچه دیگه دست به قند نمی زنه! این چه ژستیه آخه؟ مگه کانجرینگ می سازین؟! علی شادمان و خواهرش در روز جهانی خواهر و برادرها. تصویری از فرشته حسینی. البته اثرات قرنطینه روی شما، قبلا طور دیگه خودش رو نشون داده! فعلا بخواب، خبری نیست! مارال بنی آدم در پشت صحنه سریال همگناه. با تصویری از امیرحسین آرمان، مطلب این هفته رو هم تموم می کنیم. ...
ر آوردیم و شروع کردم به بخیه زدن پای کسی که حالا فرسنگ ها روحش از زمین فاصله گرفته بود. دستکش های ضعیف و سوزن بزرگ جلوی تسلط منو گرفته بود، بااین حال کوتاه نیامدم دست بکار شدم هی تو دلم می گفتم: منو ببخش که دردت میاد اینجا لیدو کائین نیست که بی حست کنم، انگار که اون می شنوه و وجود داره و مثل یه آدم زنده نفس می کشه! ولی خب من هنوز عادت نکرده بودم که میت ها را بدون روح ببینم. رقت ...
همسایمون سمساری داشت، توی حیاطش کلی جنس دست دوم بود، منم از دیوار حیاط بالا می رفتم و یه چیزی مثل چراغ گازی می دزدیدم، بعد می بردم به خودش می فروختم. با پولش مواد می خریدم و مصرف می کردم. این بخشی از ماجرای مردی است که دوازده سالگی شروع دردی پنجاه ساله برای او بوده است، پنجاه سال برای هیچ زندگی کردن، از همان سن و سال شروع به مصرف سیگار و بعد از آن حشیش می کند، کم کم تریاک، مشروب و هرویین هم جزو نیازهای روزانه اش می شود، نیازهایی که ک ...
اشکالی داره تلویزیون نظرات همه رو منتشر کنه؟ مردم خودشون عاقلن و میفهمم چی درسته چی غلطه. آقای رائفی پور فارغ از مدرک در بحث مهدویت صدها برابر خیلی از .. فعالیت موفق داشتن و نه فقط در حد حرف که در عمل تونستن جوانان رو به بحث مهدویت و دین علاقمند کنن. مطمئنم نویسنده این متن کوچکترین اطلاعاتی در خصوص جنبش مصاف و فعالیت های ایشون در سال های گذشته ندارن. *میزان دفاع از رائفی پور ترسناک است ...