سایر منابع:
سایر خبرها
پیراهن عقدش تمام شود.مدتی است ته لهجه ترکی مادرم، فکر دوشیزه را به خود مشغول کرده است. اشک های مادرم سیل می شوند.پاکشان نمی کند. پوست گونه اش ازپوست ماهی هم لیزترشده است.خمیده وشکسته شده است، چند تار سپیدِ پیشانی اش، حالا در ازدحامِ جمعیت،گم می شود.مشتری هایش عادت کرده اند، چشم بدونِ اشک اش را هرگز نبینند.زمزمه های مادر و پسر، دیگر برایشان عادی شده است . قیچی را می گذارد روی قهوه ...
و بعد ها قصه عاشقانه او را از بزرگ تر ها شنیده است. خاله نسا پیرزن سرزنده ای است با خانه ای روستایی و مطبخ و تنورخانه، و پسر هایی که حالا هرکدام بزرگ تر جمعی هستند و رئیس جایی. چای خوردیم و گپ زدیم و تا خاله نسا قصه بی بی اش را روایت کرد، آب گوشتی هم بار گذاشت و شب چره ای آورد تا دست و دهانمان بیکار نباشد. بعد هم قرار گذاشتیم روایت دیگر نوه دختری فاطمه حسین را هم ...
کرده بودند. به درخت ها فانوس های رنگین آویخته بودند. جمعیت زیاد زن و مرد بود. تماشا کردیم برگشتیم. از همان راه از میان زن و مرد آمدیم به وسعتگاه بزرگی، در میان جنگل در وسط جایی از چوب موقتا ساخته بودند ده پانزده ذرع، دور آن بودند. میزی بود شامپاین و آب و ... گذاشته بودند. اطراف پُرِ ِآدم بود. یک طرفی جایی مرتبه به مرتبه ساخته بودند، آوازه خوان های مرد نشسته بودند می خواندند. بعد آتش بازی شد. چندان ...
...> قاتل اهلی (1395) چگونه میلیاردر شدم (1389) پسر آدم، دختر حوا (1387) در شهر خبری نیست، هست (1386) شبی در تهران (1386) سوغات فرنگ (1385) هر چی تو بخوای (تعطیلات آخر هفته) (1385) حکم (1384) ازدواج صورتی (1383) رستگاری در هشت و بیست دقیقه (1383) برگ برنده (1382) روزگار سپری شده (1382 ...