سایر منابع:
سایر خبرها
من و پسرک فال فروش و قاسم سلیمانی و احمدشاه مسعود!
* روی صندلی قطار مترو داشتم با موبایلم ور می رفتم که پسرک فال فروش، موقع رد شدن، صفحه ی گوشی ام را دید. کنارم ایستاد، پرسید عکس کی بود روی گوشی ت؟ من هنوز جواب نداده بودم و مشغول تعجب کردن بودم که باز گفت: روشن می کنی گوشی تو که باز ببینم عکس رو؟ روشن کردم و گفتم: بله، عکس قاسم سلیمانی ست. با دقت نگاه کرد. گفت: چرا عکسش رو گذاشتی اینجا؟ دوسش داری؟ *راستش خنده م گرفت؛ گاهی چقدر توضیح ...
شرخرهای مدرن
کار و 20درصد بقیه را هم بعد از تموم شدن کار باید بدید. اگر کاری که دارین، حالا ضرب و شتم باشد یا گوشمالی و نقص عضو، تو شهرستان باشه، باید هزینه سفر و بیعانه را قبل از حرکت بدین. لب مطلب و شرایط کار همین هاس که گفتم، هستی بسم ا... نیستی وقت مارم نگیر. در ادامه حرف هایش برای این که نشان دهد چقدر در کارش حرفه ای است، گفته: الان دیگه هر پیجی میری، هی میگن شرخر، شرخر، شرخر. بابا به مولا یارو ...
جنگ چهارده تن با 150 تانک!/ مقاومت بچه های همدان در کمین مجاهد
. همه گروه با جان و دل حرف فرمانده شان را شنیدند و وسایلشون را در گوشه ای گذاشتند و بی سر و صدا شروع کردند به کندن سنگر... صدای توپ و گلوله هایی که به سمت تپه ها شلیک می شد آرامش آنها را برهم می زد، این صداها نه تنها مانعی در برابر آنها نبود بلکه آنها را برای ساختن سنگر مصمم تر می کرد... بچه ها مشغول کندن گودال بودند که به ناگاه باران شروع باریدن کرد و باران تبدیل به تگرگ شد، دانه های تگرگ ...
جانبازی که حامل خبر شهادت برادرش بود
به مادرم همه چیز را بگویم انگار خدا رضا را رسانده بود بعد از اینکه حالم رو به راه شد از او پرسیدم: حمید را کجا دیدی؟ _ دوکوهه _ اونجا چه غلطی می کنه؟ _ تو عملیات والفجر10 شیمیایی شده اما زیاد نیس، گردنش تاول زده، وقتی حمیدو دیدم بهش گفتم: چند روزه اینجایی؟ گفت: بیست روز گفتم: خانوادت خبر دارن گفت: نه کلی باهاش دعوا کردم گفتم: بیست روز که این جایی؟ بعد به خانوادت ...
داستان کوتاه جنگ، نوشته لوییجی پیراندللو
باشه که از اون دفاع کنه. این کارو بچه های ما انجام می دن وقتی بیست ساله می شن. اونا اشک و گریه رو دوست ندارند. چون اگه بمیرند سرافراز و شاد می میرند. (البته از پسرهای خوب حرف می زنم) بنابراین اگر کسی جوان و شاد بمیره به دور از زشتی های زندگی مثل ملال، حقارت و کج اندیشی، ما چه چیزی بیش تر و بهتر از این می تونیم براش آرزو کنیم. همه باید بخندند، همون کاری که من می کنم، یا حد اقل مثل من خدا رو شکر کنند ...
راه جاودانگی؛ سپاس از سینما یا افسوس از تئاتر
راهنما آداب حفظ شهرتش را می دانست... . موج مردم ما را می برد و ما وارد ورزشگاه شدیم: میزان جمعیت باورنکردنی بود، از آن جهت که خبر فوت محمدعلی فردین و برگزاری مراسمش اعلام عمومی نشده بود، اما هر لحظه بر میزان آنها اضافه می شد: من به ایرج گفتم: زیر دست وپا له می شویم و بهتر است که برگردیم اما از پشت سرمان یک هم نوایی عجیب شنیده می شد که هیچ مناسبتی با سوگواری نداشت: ...قصه ش درازه، هیچ بابا، من ...
سینماسینما/ گفت وگو با رضا بابک بازیگر بنفشه آفریقایی / عشق می تواند مرده را زنده کند
دیدن نمونه فیلمهای ضبط شده آمدند و لطف داشتند چند کتاب تفسیر قرآن از ایشان هم به ما کادو دادند. به هر حال سعی من این بود که با توجه به شناختی که از ایشان داشتم نقش به او شبیه شود. در عین حال متنی هم وجود نداشت و من وقتی گریم شدم و وارد صحنه شدم گفتم به من متن بدهید بخوانم دیدم همه می خندند و گفتند متنی وجود ندارد، و آقای عیاری گفت شما با همسرت گل گرفته ای و می خواهید بیایید دیدن دکتر قریب ...
اجبارا بزودی مقررات و نظارت ها در روند مقابله با بیماری کرونا در تهران تشدید خواهد شد
بوده و پای عهد خود مانده است. یکجانبه برخلاف همه مقررات و این چیزی نیست که ما امروز بگوییم، بلکه دنیا می گوید. یک وقتی بود حرف حقی می زدیم 2، 3 کشور از ما حمایت می کردند اما امروز فقط 2، 3 کشور هستند که از آمریکا حمایت می کنند، حدود 185 کشور دنیا در سازمان ملل از ایران حمایت می کنند. شما در نطق ها ببینید، جز چند تا از اینها، هر که نطق می کند از برجام حمایت، به آمریکا حمله می کند و می ...