سایر منابع:
سایر خبرها
زدم به دریا و گفتم بله. سرشو بلند کرد خیلی راحت گفت پس برید، پس فردا تماس میگیریم بیاید برای تسویه. اخراج شدم! رفتم خونه. از فرداش، الکی هر روز میزدم بیرون که مادرم نفهمه بیکار شدم. تا دو سه ماه همین وضعیت بود. با قرض و قوله این چند ماه رو گذروندم تا اینکه یه روز سمت میدون بهارستان دیدم یکی از این چاپخونه ها زده به کارگر نیاز داریم. بچگیام توی یه صحافی نزدیک میدون انقلاب کار میکردم. یه چیزایی بلد ...
کرد و نوشت افسوس که در این شب تو دل خیلیا غم بیدارتر از هر شب دیگریست و این دلها یک دقیقه بیشتر باید باغم سرکنن پازل زندگی خیلیا جاهای خالی زیادی داره... مثل نبود عزیزان مثل نبود خیلی از بودن ها...که جای خالیش شده جا واسه حسرتها و عقده ها و غم ها و گله ها و خورده های دل شکسته بچه ها. مختصر بگم تو اوج شادی یاد غم دیگران باشیم و برای شادی دلشون از ته قلب خدارو صدا ...
ماندند منتهی معلمینشان عوض می شد. کلاس به کلاس نبود که از این اتاق به اتاق دیگر برود به عنوان کلاس دوم یا سوم یا چهارم. کلاس علمی هم همینطوری بود. اشخاص در یک کلاس می نشستند و سال به سال تعلیماتشان عالیتر می شد. اینها در تعلیماتشان ترقی می کردند منت ها در یک کلاس، بعد از مدرسه اتفاق به مدرسه شمس منتقل شدم و این مدرسه ای بود که از ادغام به مدرسه اتفاق، اقبال و سعادت به وجود ...
.... و بچه های همیشه را. بچه های فیلم ماهی. گلنار. گربه آوازه خوان. بازی بزرگان... چند روز است که در هوای بارانی نام تو را صدا می کنند و خاطراتشان با تو را مرور می کنند. کامبیز قصه گو می شنوی؟ صدای خنده ها و آواهای حیرت بچه ها را می گویم که در سالن های تاریک سینما، چشم به نور پرده بزرگ دوخته اند تا آقاخرسه و تپله تنبلی و خاله قورباغه را تماشا کنند که جان گرفته اند و آواز می خوانند. و حتی بفهمی ...
روزنامه همشهری - فهیمه طباطبایی: اولین شب ممنوعه تهران را خیلی ها با تصویر 4 دهه قبل در ذهنشان بازسازی کرده بودند؛ با خیابان های تاریک و ترسیده و ماموران ایستاده در کوچه ها. شاید هم با تصویر آشنای ایست و بازرسی های خیابان به خیابان دهه 60. 40 سال بعد از آخرین وضعیت منع تردد در تهران، در یکی از سردترین روز های سال 99 تهران شبی را گذراند که شبیه هیچ یک از شب هایش نبود. تهران ...
بدل شود. بگویید چه عمدی پشت این مسئله بود و چگونه می خواستید این فرهنگ را ضمن این نامه ها القاء کنید؟ آدم ها یک زیستی دارند. با زندگی در یک جامعه می بینیم یک سری بالا و پایین ها و حرکت هایی وجود دارد. قطعاً که عامدانه بوده چون زیست عاشقانه لاجرم لوازمی دارد. وقتی شما عاشق باشید همه دنیا را کنار محبوب تان تصور می کنید. رولان بارت می گوید دوست داشتن و عاشقی یعنی این که تو یک نفر را دوست ...