سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با جوانی که از 17 سالگی دزد شد/ مجبورم تا لحظه مرگ سرقت کنم!
بیماری قلبی فوت کرد البته بود و نبود او برایم فرقی نداشت. چرا؟ چون از زمانی که چشم باز کردم مدام با مادرم درگیر بود، از همان کودکی شاهد ناسزاگویی و مشاجره آن ها بودم. پدرم هر چند وقت منزل را ترک می کرد به طوری که گاهی یک سال از او بی خبر بودیم. چند کلاس سواد داری؟ تا سوم راهنمایی تحصیل کردم، ولی هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم به همین دلیل هم درس را رها کردم و وارد بازار کار ...
مردی که در یک روز دوبار متولد شد
اینکه حال بابام خوب شده خیلی خوشحالم، دلم می خواهد پدرم همیشه این طوری بوده و بخندد و هیچ وقت مادرم را اذیت نکند . او به قولی که پدرش به او و برادرش داده دلش گرم است و می گوید: پدرم قول مردانه داده است و هیچ وقت زیر قولش نمی زند . پسر نوجوانش نیز با یادآوری روزهای بسیار سختی که در خانه داشتند و پدرش باعث همه آن لحظات سخت بود، گفت: پدرم همیشه عصبانی بود، مادرم را به شدت کتک می زد ...
مجبورم تا لحظه مرگ سرقت کنم!
برایم فرقی نداشت. چرا؟ چون از زمانی که چشم باز کردم مدام با مادرم درگیر بود، از همان کودکی شاهد ناسزاگویی و مشاجره آن ها بودم. پدرم هر چند وقت منزل را ترک می کرد به طوری که گاهی یک سال از او بی خبر بودیم. چند کلاس سواد داری؟ تا سوم راهنمایی تحصیل کردم ولی هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم به همین دلیل هم درس را رها کردم و وارد بازار کار شدم. بعد از ترک تحصیل چه کار ...
بهزاد فراهانی: تمایلی نداشتم گلشیفته بازیگر شود
صحبت می کند؛ از اینکه همسرش فهیمه رحیم نیا چگونه او را به درس خواندن واداشته است : رد شده بودم و سه چهار سال گذشته بود. درخواست فهیمه بود که باید هم دیپلم بگیری و هم دانشگاه قبول شوی. آن سال کلی خرخوانی کردم. دیپلم گرفتم و در دو دانشکده قبول شدم. او که خانه خود را مهد آزادی می داند، ادامه می دهد: هیچ کاری ندارم به اینکه بچه هایم اهل کدام اندیشه و تفکر هستند. به هیچ کدام شان نمی گفتم چه ...
فساد جنسی فرح پهلوی از زبان پسرخاله اش
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، فرح پهلوی با نام اصلی فرح دیبا سومین و آخرین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. محمدرضا پهلوی مردی زن باره بود و از دوران نوجوانی بدین رفتار عادت داشت. شاه پس از ازدواج با فرح دیبا که دختری بی اصل و نسب بود و به لحاظ تبار، با همسران قبلی وی تناسبی نداشت راه را برای خیانت ها و هرزه گردی های خود هموارتر دید. این وضعیت فرح را نیز به واکنش متقابل و ...
افتخار و آبروی محله است
.... من هم پدر و مادرم را از این ورودی به داخل صحن بردم. بعد از زیارت در حالی که همگی رو به حرم بودیم، به پدر و مادرم گفتم: زیارت کردید؟ گفتند: بی هوا بود، اما چسبید و با زیارت های دیگر فرق داشت. دوباره گفتم: اگر اجازه دهید یک زیارت هم مرا طلبیده. پدرم گفت: قراره بری کربلا؟ کی انشاءلله؟ به آنها گفتم: کربلا هم می روم، دیر نمی شود. اگر خدا بخواهد خواهر امام حسین طلبیده است. کاملاً شوکه شده بودند و ...
زنانِ غریب
رو گرفت و بعد من رو بیرون کرد. هم پدرم من رو می زنه و هم شوهرم....شوهرم میگه می برمت بیرون تو بیابون می کشمت... من رو با چاقو و شلنگ و چوب می زد، به تختخواب می بست و با کابل می زد. یه بار هم همسایه ها رفتن شکایت کردن. میگم بیا بریم ایران... میگه تو می خوای بری ایران با یکی فرار کنی. پدرم مادرم رو فریب داده و مامانم رو گرفته، دوتا زن ایرانی دیگه هم بعد از مامانم گرفته. بعدش هم دو تا زن ...
چرا پشیمانی در زندگی لازم است؟
...؛ اما من آن را تلاشی مادام العمر برای آشتی دادن ممکن با واقعیت می شمارم. این یعنی شناخت خودِ واقعی ام. گذشته از این ها، ما با تصمیماتمان تعریف می شویم. وقتی شش سالم بود، اسباب بازی نوِ یکی از دوستان را خراب کردم. او در واقع دوست من نبود؛ بلکه مادرم با مادرش دوست بود و من او را زیاد نمی شناختم. کمی از من بزرگ تر بود، شاید هفت یا هشت ساله و گوشه گیر و ترسناک به نظرم می رسید. او در خانه ...
ماجرای خودکشی نفیسه روشن بعد از طلاقش صحت دارد؟ + فیلم و عکس
فاصله یک تماس تلفنی همه چیز بر هم می ریزد. مخصوصا در فصل های پر سفر که هیچ خبری از مرخصی نیست. فصل هایی مانند تابستان یا عید نوروز. گاهی اوقات من، هم مرد خانه ام و هم زن خانه. یکسری مسئولیت ها بر دوش خود من است. اوایل ازدواج پول آب و برق خانه را نمی دادم و منتظر می نشستم که خودش بیاید بدهد اما بعد از یک مدت متوجه شدم که پرداخت نکردن قبض ها می تواند منجر به قطع شدن آب و برق شود. (خنده ...
نقش انگلیس در ترور شاه
بار از او برای مجله اش درخواست همکاری می کند. پدرم بعد از شهریور 20 تصمیم گرفت نشریه تذکرات دیانتی را در پاسخ به ادعا های کسروی دوباره راه اندازی کند؛ در این رابطه کسروی در خانه ما شناخته شده بود. این جریانات موجب شد وقتی نواب صفوی و جمعی از فداییان اسلام کسروی و حدادپور را در دادگستری از بین می برند، در اینجا از مرحوم حاج سراج انصاری و شاه آبادی و کاشانی می پرسد در مشهد به منزل چه کسی بروم ...
کودک 5 ساله، قربانی توهم شیشه ای همسایه
خیلی زود بازداشت شد. متهم وقتی پشت میز بازجویی نشست به آتش افروزی اعتراف کرد و گفت: من از سال ها قبل با همسایه اختلاف داشتم و در این مدت چند بار به خانه آن ها خسارت زده بودم. روز حادثه نیز همین کار را انجام دادم، اما قصد قتل نداشتم. متهم ادامه داد: به ماده مخدر شیشه معتاد هستم. روز حادثه مقداری مواد مصرف کردم و بعد از حالت عادی خارج شدم. دچار توهم شده بودم و رفتارم دست خودم نبود. در آن ...
نقدی بر نمایشنامه برداشت آزاد
ره نیز در سرشناسه کتاب ثبت کرده: نمایشنامه فارسی ، از ابتدا با ارائه دلایل تخصصی مربوط به هنر تئاتر و فن نمایشنامه نویسی به بررسی و اثبات این مسئله خواهم پرداخت که این اثر از اساس یک نمایشنامه نیست و نویسنده و ناشر به خاطر گذاردن عنوان نمایشنامه بر این نوشته مرتکب اشتباه شده اند. متن، زمان دقیق مشخصی ندارد، اما مکانش یک دادگاه است. نمایشنامه هایی که داستان آنها از ابتدا تا انتها یا اغ ...
روایتی از زندگی یک هنرمند افغانستانی | با هنر دنیا قشنگ تر می شود
خوابم برد تا اینکه روز بعد دایی ام به ما خبر داد پدرم را گاز گرفته و فوت کرده است. خبر فوت او حال همه را خراب کرد. یادم هست همان سال تمام احساساتم را به صورت داستان کوتاه نوشتم. آن زمان دختر بچه بودم و هر روز در راه مدرسه تصور می کردم زمانی که به خانه برسم می گویند پدر زنده است و همه خاطرات و حرف های آن شب و روز بعدش دروغ بوده است، هر روز یک داستان جدید برای خودم درست می کردم و در آن پدرم زنده بود ...
رفیقم را کشتم، چون حرمت مادرم را شکست
فرار کنم اما او سوئیچ ماشین را در جبیش گذاشته بود و از راه دور مرا تهدید می کرد و مدام فحش های رکیکی به من می داد. وی افزود: در آن زمان واقعا ترسیده بودم و شروع به دویدن کردم، حامد همان طور که با تیغ به دنبالم می آمد ناسزا می گفت وحتی یک لحظه به مادرم هم بی احترامی کرد، بسیار عصبانی شدم زیرا من پدرم را در سن سه سالگی از دست دادم و از زمانی که محیط اطرافم را شناختم زحمات مادرم را برای خود ...
گفت وگو با بانوی آزاده ای که یک سال و 4 ماه در زندان های صدام در اسارت به سر برد
سال داشتند و به دلیل اشتراکات مذهبی، خیلی زود با هم جفت و جور شدند. ازدواج کردند و بچه دار شدند و سال 59 زندگی مشترکشان تمام شد، اما نه با طلاق یا جدل یا هر چیز خودخواسته دیگر، بلکه رژیم بعث آن ها را از هم جدا کرد و دل هرکدام در یک زندان، بی قرار دیگری بود. شوهرم در خانه جلساتی درباره حرکات انقلابی داشت، اما من از جزئیات محتوای این جلسات خبر نداشتم. خانه خودمان بغداد و خانه پدر و مادرم در نجف بود ...
سرابی به نام ویلاهای نزدیک شهر تبریز
...> نمونه بارز این تخلفات را در منطقه هروی از نزدیک شاهد بوده ام.زمانی که همراه با کارشناسان و نیروی انتظامی وارد محدوده شدیم عده ای افراد سالمند و زن و کودک را در ورودی مشاهده کردیم. که با ناله و گریه خواستار توقف حکم بودند. پیرمردی می گفت: فرزندانم مرا در خانه راه نمی دهند و مجبور شدم با قیمت ارزان آلونکی برای خود بسازم. اما ساخت و ساز داخل باغ حکایت از برنامه ای مفصل برای ویلاسازی داشت ...