گویی دلم فرو ریخت وقتی غربت آسایشگاه را دیدم بوی تنهایی می داد ، راستش کمی هم ترسیدم ، از عاقبت خودم ترسیدم ، وقتی وارد شدیم با اتاق هایی مواجه شدیم که پدرانی با چشمان پرامید و دلی مالامال از سخنان نگفته! ... ادامه خبر
جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کردهاید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)
سایر منابع:
با دوستان خود به اشتراک بگذارید
می پسندم
0