سایر منابع:
سایر خبرها
: بروید و زیباترین دختر شاه را بردارید و به اینجا بیاورید! آن دو در برابر او تعظیمی کردند و ناپدید شدند. دیری نگذشت که بازگشتند و دختر شاه را با خود آوردند. آنگاه سر فرود آوردند و دوباره ناپدید گشتند. پسر، که در همان نگاه نخستین دل به دختر باخته بود، بسیار مؤدبانه در برابرش تعظیم کرد. دختر، که خود را در کاخی باشکوه یافت که از کاخ پدرش کمتر نبود پنداشت که آن جوان هم شاه یا شاهزاده ای است و چون ...
نجیبان و مشیران دربار جوان را به باد ریشخند گرفتند و گفتند: -ها، ها! به خیالش می تواند نیزه را از بالای حصار به آن سوی شهر پرتاب کند! برده ی بیچاره! مگر پسر رعیت بی چیزی چنین کاری را می تواند انجام بدهد؟ در کاری که دلیرترین مردان ما با شکست روبه رو شده اند هر گاه او توفیق یابد مردم چه می گویند! در آن هنگام که آنان چنین اندیشه هایی را با هم رد و بدل می کردند جوان نیزه را برداشت و پرتاب کرد ...