سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که مادرش را سردار خطاب می کرد
.... گفت مادر هم اکنون هم آن زمان است و هیچ فرقی نمی کند. اگر ما نرویم گویی دوباره دست حرامی ها به حضرت زینب(س) رسیده است و او را به اسارت برده اند. اگر امروز نرویم بر خلاف دستوررسول خدا(ص) عمل کردیم که فرمودند اگر صدای مظلومی را آن سوی عالم شنیدی و نروی کافری. با این حرف ها اجازه رفتنش را از ته دل دادم. شهید قبل از رفتن از پدر و مادر تنها یک چیز می خواست و آن اینکه بعد از خبر ...
ایوب صبر نداشت
زمانی که ما بچه های دهه شصت به دنیا آمدیم نمی دانستیم در چند سال آینده جزو معروفترین بچه های دهه های ایران خواهیم شد؛ بچه هایی با بیشترین دغدغه و حساسیت ها؛ بچه هایی که با کوچک ترین وسیله خوشحال می شدند و با کمترین قهر پدر و مادر ناراحت . زمان تولدمان را از سال 1360 تا 1369 تقسیم بندی می کنند؛ روزگاری که شاید درگیر جنگ تحمیلی بودیم و دلبستگی به جز چند عروسک و ماشین پلیس و انباری که ...
مالک اشتر اثریا تا آخرین نفس جنگید
به سوریه بروند و فرماندهی تیپ مالک اشتر را در سوریه عهده دار شدند. بار دوم که می خواست برود، وقتی از سرکار آمد خوشحال بود. پرسیدم چی شده؟ گفت برایم نامه آمده بروم سوریه. تا زمان رفتن شان یک هفته وقت داشت تا به همه کارهایش برسد. وقتی زمان رفتن رسید، بعدازظهر همان روز رفتیم پارک، بعد هم رفتیم خرید برای خانه و کلی سفارش بچه ها را کرد و به بچه ها می گفت مراقب مادرتان باشید. بعد از صرف شام راهی سوریه ...
اشعار آیینی ویژه شهادت امیر مؤمنان "حضرت علی علیه السلام"
...> خدا عیار عبادت به این محک برداشت علی انسانی " شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است " خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو سحر و روزه و افطار به هم ریخته است هرکسی دید پدر، حال مرا گفت به خویش: دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است بستر خالی تو ...
بازگشت از دنیای مردگان/پس از سه ساعت مردن دوباره زنده شدم!
خانواده ام گفتم تا آنها را از رفتن به زیارت منصرف کنم و... اما هنوز حرفهایم تمام نشده بود که دست زحمتکش و قاچ خورده ناشی از کار کشاورزی پدرم بالا رفت و سیلی محکمی توی صورتم زد که برق از سرم پرید! و بعد رخ به رخ من ایستاد و گفت: فرستادمت دانشگاه که دکتر بشی و بیای به این مردم بدبخت خدمت کنی، حالا داری کفر میگی؟ من که گویی با چند ماه قرار گرفتن در کوران کمونیست بازی، اعتقادات قوی پدر و مادرم ...
کدام بازیگران در نقش های مردان و زنان سیاستمدار صد سال گذشته ایران گریم شدند
جدید با توجه به اینکه نام این سریال معمای شاه است با این سریال پاسخ سوالات خود را خواهند گرفت. مهدی کیا در کارنامه بازیگری خود بازی در فیلم های سینمایی همچون سام و نرگس ، چشمان سیاه ، تا غروب ، میهمان ، شورعشق ، آدم کش ، شرط اول را دارد. وی در سریال های تلویزیونی تا فردا ، بچه های خیابان، مدار صفردرجه ، شاید برای شماهم اتفاق بیافتد ، راز ققنوس ، پدر خوانده نیز به ایفای نقش پرداخته است. ...
زندگینامه شهید ادهم رسته نیا +خاطراتی قبل و بعد از شهادت از زبان برادر شهید
با توجه به ممتاز بودنش در زمینه تحصیل از بین دانشجویان دیگر برای رفتن به خانه خدا در المپیاد انتخاب شود اما به دلیل مشکلات مالی که در آن وقت برای خانواده پیش آمده بود از رفتن به خانه خدا و شرکت در المپیاد کامپیوتر خود داری کرد و همین مشکل باعث شد از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر خود داری کند و بعد از دانشگاه تصمیم گرفت وارد خدمت مقدس سربازی شود . دوران آموزش سربازی را در پادگان شهدا سپاه ...
نگاه اجمالی به زندگی و خاطرات معلم شهید ژیلا مقبل
به روستای رزاب رفته بودند تا امتحانات تجدیدی بچه ها را بگیرند. در آن روستا زن میانسالی زندگی می کرد که شوهرش را از دست داده بود و دو تا فرزند یتیم داشت. ژیلا و همکارانش، به این خانواده می رسیدند و کمکشان می کردند. روزی که به روستا می رسند، با هم به خانة آنها می روند و مقداری آذوقه برایشان می برند و شب را به اصرار خانم خانه، همان جا می مانند. صبح روز هشتم شهریور 1362، ژیلا خیلی زود از خواب بیدار می ...
مدافع حرمی که شهادتش به او الهام شد
بود و چون حرف ولایت را قبول داشت و همیشه رهبر انقلاب را حضرت آقا خطاب می کرد برای دفاع از حرم عازم شد.خودش هم خیلی علاقه داشت، همیشه می گفت کاش من زمان جنگ بچه نبودم .کاش من هم جبهه می رفتم. مجید ما را خیلی دوست داشت اما به گفته یکی از همرزمانش شب حمله تلفن را گذاشته بودند وسط تا هرکس با خانواده اش تماس بگیرد ولی مجید زنگ نمی زند می گوید" اگر صدای همسر و فرزندم را بشونم دیگر نمی توانم بمانم" ...
می گویند چرا اجازه دادی همسرت به سوریه برود؟/ جانمان را برای اسلام می دهیم
که تسکین دل غم دیده اش می شود. می گوید دوری او برای بچه ها و حتی نوه ها سخت است؛ اما مقاوم و استوار از راهی صحبت می کند که برای ائمه(ع) است با این وجود از حرف ها و صحبت هایی که پیرامون گرفتن حقوق های میلیونی مدافعان حرم و انگیزه هایی غیر از اعتقادات گفته می شود، گلایه دارد. می گوید بعد از شهادت همسرش از همسایه ها و فامیل بوده اند کسانی که گفته اند “چرا اجازه داده ای همسرت برود وقتی می دانستی سوریه خطر دارد؟” یا اینکه گفته اند “شما بی عقلی کرده اید که اجازه دادید آقای رزاقی به سوریه برود”؛ اما همسر شهید حرف ها و نیش و کنایه های اطرافیان را به بهای نگاهی از ائمه(ع) به گوش جان تحمل می کند. ...
رقیه ای در انتظار حسین اما این بار در شرهانی
همسرش گفت: می خواهم به خدمت سربازی بروم، ما مخالف بودیم، گفتیم برادرت هست، بگذار خدمتش تمام شود بیاید بعد تو برو اما او قبول نکرد، پسرم سرباز ارتش شد و آموزشی را در چهل دختر گذراند و مدتی در هوابرد شیراز بود و بعد از آن به شوش منتقل شد. وقتی به سربازی رفت، فرزندش رقیه به دنیا آمد، حسین فقط یک بار به مرخصی آمد و بعد از چند روز دوباره رفت، آن روز در هنگام رفتن، من و پدرش خیلی او را بوسیدیم ...