سایر خبرها
دگرگون می شود و رنگ چهره بچه ها. صورت علی، از عرق خیس شده است. مثل آن روزهای پیامبر که جبریلِ وحی فرود می آمد. اما آن روزها کجا و امروز؟ چه قدر آن روزها خوب بود! پشت دل شان چه گرم بود به صدای نازنین پیامبر! به پیغام های جبرائیل! اما سبحان الله! مگر به علی هم وحی می شود که جبینش چکه چکه کند؟ شاید. باید منتظر ماند و دید... . حال حضرت بهتر می شود. آقا زاده ها، نفسی می کشند. صورت نگران بچه ...
خیاط ماهر و زبردست می سپردند تا لباسی شیک و مجلسی بدوزد. در شب حنابندان همه اهل روستا به خانه عروس و داماد می رفتند و در دست و پای آنها حنا می بستند و بعد از اتمام این کار در دست و پای خودشان هم حنا می بستند و با دایره و تمپک و دست و رقص محلی آن روز را به پایان می رساندند. روز بعد از عروسی، به خانه عروس رفته و موهای عروس را کوتاه می کردند و عروس و داماد را به ترتیب به حمام می بردند که به ...
از تو توقع ندارم چنین حرفی بزنی. می دانی سوریه چه خبر است؟ زمینه ظهور امام زمان آنجا دارد فراهم می شود. مظلومیت شیعه ها را در سوریه نمی بینی؟ نمی دانی بر سر زنان و دختران سوریه چه بلایی می آورند؟ اگر ما نرویم فردا بچه های ما به همین روز می افتند، آنها به ایران می آیند و جنگ داخل کشور خودمان اتفاق می افتد. تو می خواهی ما پشت رهبر را خالی کنیم؟ مسلماً این از عنایات حسین بعد از هزار و ...
، تعجب کرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یک دست لباس پاره و کهنه به جای لباس هایش گذاشته اند. صدا کرد: پس لباس های من چه شده؟ استاد حمامی و دلاکها آمدند گفتند: تو هر روز که به حمام می آیی لباس کهنه های خودت را می گذاری و یک دست لباس تازه و نوی مشتری ها را می دزدی. حالا خوب گیرت آوردیم. و او را گرفتند و کتک زدند و لباس پاره ها را به او دادند و از حمام بیرونش کردند. وقتی وارد کوچه شد، دید این شهر جای دیگری ...