سایر منابع:
سایر خبرها
این اشک دیده من و خون دل شماست/میکروب های روی پول بزرگترین مخاطره شغلی بانکداران
.... هیچ چیز سخت تر از این نیست که سالها درس بخوانی و بعد از دریافت مدرک 2 سال بروی خدمت و بعد هر کس از کنارت رد میشود بگوید : حالا بیکاری؟ توخونه ای؟ چیکار میکنی؟ هه هه. چقدر بهت گفتم بچسب به یه کار قربون پسر خودم برم که فهمید و دانشگاه نرفت الان واسه خودش کسیه ماشین داره خونه داره کار داره ازدواج کرده چقدر بهت گفتم؟ حالا عیب نداره دیگه شده! میخوای به پسرم بگم یه کار واست تو کارگاه جور کنه؟ از ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (302)
...> 9. خبر فوری: کامران نجف زاده همینطور که داشت از فساد و اهمال مسئولین کشور فرانسه پرده برداری میکرد یک موز از سفره انقلاب برداشت. 10. گفتند کامران نجف زاده چون مشاور مترو بوده خونه گرفته.رفتم نگاه کردم تحصیلاتش کشاورزیه و خبرنگار صدا و سیماست.مشاور چی مترو بوده؟ 11. آقا انقدر اختلاس شده دیگه پولی نمونده دکل و کشتیا زمینا رو هم فروختن کم کم باید بزنن تو کار فروش اعضای بدنمون ...
طنز؛ من نه منم، معضل منم!
شهرام شهید ی در روزنامه شهروند نوشت: وقتی وارد لابی شدم، دیدم تعدادی از همسایه ها آن جا ایستاده اند. سلام کردم. همه رویشان را برگرداندند. این بار با صدای بلندتری گفتم سلام. اتفاقی افتاده؟ حتما بابت میهمانی دیشب ناراحتید. اگر سروصدا داشتم عذر می خوام. جناب پهلوان گفت: اخوی چرا خودت را به کوچه علی چپ می زنی؟ پسر من دیروز تو روی من ایستاد و جوابم را داد آن وقت تو طلبکار هم شده ای؟ گفتم ...
داود رشیدی و علی حاتمی در باشگاه کاراته فخیم زاده
. درنتیجه من به کمک حسن اقا زیر زمین خونه رو کرده بودم باشگاه و هرچی وسیله ورزشی داشتم ریخته بودم اونجا و هفته ای دوسه روز با چند تا از بچه های کاراته دورهم جمع میشدیم و تمرین میکردیم. یه روز رفته بودم خونه زکریا هاشمی که تو خیابون دولت بود، دیدم داود رشیدی هم اونجاست، از دیدنش خیلی خوشحال شدم، رشیدی سالها استادم بود. دیدم حالشون گرفته است، از بیکاری خسته و کسل شده بودن، اخه قبل از انقلاب خیلی سرشون شلوغ ...
28 سال سلوک عارفانه بر روی تخت!
خودم بود. تو خونه برای خانم های آشنا آرایشگری و خیاطی می کردم، به خاطر همین هم گفتم من نمی خوام شوهر کنم. فاش: بعد چی شد که راضی شدی؟ - از خواستگاری اول یک سال گذشت. بعد از یک سال دختر برادرم دوباره اومد سراغم و از مُحسنات برادر شوهرش برام تعریف کرد، در این مدت من خواستگارهای دیگه هم داشتم ولی اصلا تو فکر ازدواج نبودم. همه رو رد می کردم. ولی دختر برادرم خیلی از اسماعیل گفت، اما ...
ملکه ها خوشبخت نیستند
ساغر عزیزی که این روزها او را در سریال معمای شاه و نقش فرح دیبا می بینیم در گفت وگویی که با او داشتیم، درباره ویژگی های فردی خودش گفت و مثل یک مادر عاشق از دخترش پریا هم صحبت کرد و گفت که چگونه او را بزرگ کرده است. در ابتدا کمی از خودتان برایمان بگویید؟ سال 56 در یکی از محله های قدیمی شیراز متولد شدم. در یک خانه قدیمی که معماری و حال و هوای خاص خود را داشت. بسیار بازیگوش بودم و تا کلاس اول ابتدایی فکر می کردم پسرم و باید به مدرسه پسرانه بروم، وقتی روز اول مهر، پدرم مرا به مدرسه برد به مدیر می گفتم بابام مرا اشتباهی به مدرسه دخترانه آورده است! وقتی بزرگ شدید باز هم دوست داشتید پسر باشید؟ روحیه ام مردانه است! در کنار بازیگری معمولا کارهای دیگری هم انجام می دهم بیشتر شبیه کارهایی است که مردها انجام می دهند؛ دکوراسیون داخلی، کار در کارخانه فرفورژه، نقاشی دکوراتیو و... کارهایی که بیشتر توان مردانه می خواهد. تمام دریل کاری های خانه خودم و اطرافیانم را انجام می دهم با آچار و پیچ گوشتی مشکلی ندارم و...! به ما از بچگی یاد داده اند که این کارها مردانه است، اما به نظرم بهتر است هر زنی بلد باشد مثلا با آچار و پیچ گوشتی کار کند؟ الزاما همه زن ها نمی توانند این کارها را یاد بگیرند و انجام دهند؛ دختر خودم اصلا در توانش نیست که این جور کارها را به عهده بگیرد. اگر بخواهد هم نمی تواند. این به تفاوت نسل ها هم بستگی دارد، این که نسل امروز را خیلی به اصطلاح نازنازی بزرگ کرده ایم؟ من با این نظر زیاد موافق نیستم. خواهرم که تقریبا همسن و سالم است، اهل کار های فنی نیست و اگر مثلا کلید برق خانه اش خراب شود، جرأت نمی کند به آن دست بزند، اما من با کمال میل کارهای برقی و فنی را انجام می دهم. این تمایل ریشه وراثتی دارد یا علاقه مندی و روحیه فردی است؟ در میان زنان فامیل تنها کسی هستم که به این جور کارها علاقه مندم پس نباید ریشه ژنتیکی داشته باشد! الان که صحبت می کنید از صدایتان انرژی زیادی به من منتقل می شود، این روحیه را چطوری در گذر زمان حفظ کرده اید؟ بعضی از ویژگی ها لطف خداوند است؛ خودم 39 ساله هستم و دخترم 21 ساله، اما روحیات ما کاملا با هم فرق دارد؛ من همچنان مثل بچگی هایم شلوغ و پرسروصدا هستم، اما پریا آرام. انرژی من خیلی دیر تحلیل می رود، صبح ها به پارک می روم و ورزش می کنم بعد برمی گردم و غذا درست می کنم، با مترو و تاکسی رفت و آمد می کنم و برای تمرین یا اجرای تئاتر می روم و... اما شب که به خانه برمی گردم باز هم انرژی دارم. معتقدم خدا هر آدمی را با ویژگی های منحصر به خودش خلق کرده و هیچ کس را نمی توان با دیگری مقایسه کرد. اما خود فرد هم باید توانمندی هایش را تقویت کند. بله! با مطالعه، ورزش و... می توان قوی تر شد اما خیلی از چیز ها اکتسابی نیست و به اصطلاح ذاتی است. باز هم از دخترم مثال می زنم من هیچ وقت به پریا نگفتم که کتاب بخوان. به او اجازه دادم خودش انتخاب کند، اما او بشدت علاقه مند به مطالعه است، موسیقی های خوب گوش می کند، هیچ وقت روی خوش به برنامه های ماهواره ای نشان نمی دهد، به مهاجرت علاقه ندارد و... من به عنوان مادر فقط به پریا قدرت انتخاب داده ام. چگونه قدرت انتخاب را در او قوی کردید؟ هیچ وقت او را به شکل مستقیم امر و نهی نکردم که این کار را بکن یا این کار را نکن. فقط فضا را برایش آماده کردم، هر کاری که دوست داشتم او انجام بدهد، خودم به شکل درست آن را انجام دادم؛ مثلا او معمولا مرا در حال مطالعه می دید و همین او را به کتابخوانی تشویق کرد. نوع ورزشی که من انجام می دهم با ورزش مورد علاقه او تفاوت دارد، اما ورزش جزو برنامه های روزانه اش هست. هیچ وقت دوست نداشته و ندارم که دخترم کپی من باشد، او باید خودش باشد! یک دختر قوی با انتخاب های درست. نقش فرح را در معمای شاه بازی می کنید، آیا در رویا های کودکی تان این که در چنین موقعیتی باشید، وجود داشت؟ در هفت سال اخیر چند بار نقش ملکه را بازی کرده ام! الان در یک تئاتر نقش ملکه جن ها را بازی ...
قهرمان زندگی خودت باش!
بنیاد بین المللی اسپورت آکورد دریافت کرد. 19 ساله بود و دانشجوی شهرستان، یک روز هنگام برگشتن به کرمان بر اثر تصادف اتوبوس قطع نخاع شد، همین شد که به تحصیلاتش ادامه نداد و دو سال با فیزیوتراپی درگیر بود تا با این شرایط کنار بیاد. قبل از تصادف هم ورزشکار هدفمندی بود. از 11 سالگی تکواندو رو شروع کرده بود و قبل از حادثه کمربند دان مشکی داشت. عضو تیم منتخب استان با چند مقام استانی، که هدفش ...