سایر منابع:
سایر خبرها
هم شانس آوردی بهت دادند! گوش بده به من. یک خانه خوب، طبقه دوم، نمای سمت راستت ایا صوفیه، نمای روبه رو دریای نیلگون همیشه سیاه و آبراه همیشه تنگ بسفر، نمای سمت چپت خانه خرم سلطان! - نه، این به درد من نمی خوره، چون مادرم عاشق سریال حریم سلطان بوده، می خواد هر روز بیاد خونه مون خرم سلطانو ببینه! فقط صبرکن ببینم، این مناظری که گفتی، کاغذ دیواریه یا تابلو عکس؟ - هیچ کدوم مبتذل، تو ...
از رویارویی آخر ، یک بار دیگه به دست کاویه نجات پیدا می کنه - تو هم خیلی تغییر کردی دوست من - چطور ؟ - دیگه اون آدم درونگرای سابق نیستی . توی چشمات به غیر از کمی نگرانی ، شادی هم می بینم . رادا هم از عزاداری دست برداشته - بی خیال شو کاووس - جدی گفتم ، اگه غیر از این بود ، هیچوقت تو رو ناراسیما صدا نمی کرد . - بهتره همه چی همین طوری ...
اشکال کار این جاست که هر روز ساعت شیش بعد از ظهر که از اداره میای بیرون، اولش پله رو نمی بینی بعدش یادت نیست از کدوم طرف باید بری خونه، چون چند ساعته که داشتی رو یه مقاله کار می کردی، نه دیگه مغزت کار می کنه نه دست و پاهات. توی راه خونه هم همون جوراب فروشو می بینی که رو پله های بانک مسکن، جای همیشگی ش 'جوراب' داد می زنه: - سه جفت چار تومن... زنونه، مردونه، بچگونه سه جفت چار تومن! و تو ...