سایر منابع:
سایر خبرها
البرز سرزمین شگفتی ها و جاذبه های فراموش شده
،مجموعه های پرورش و تربیت اسب همراه با بخش های تجاری، تفریحی، مراکز دیگری مانند پارک آبی،امکانات پاتیناژ،زمین چوگان،زمین گلف، بازارهای سنتی، امکانات ورزشی ، دهکده سلامتی، مرکز فرهنگی –آموزشی،مراکز اقامتی ویلایی، رستوران ها و فضاهای اداری بر اساس استانداردهای بین المللی می باشد. صنایع دستی: استان البرز به دلیل نزدیکی به تهران و وجود صنایع مختلف پذیرای اقوام و مردم گوناگونی از سرتاسر ...
مجموعه اشعار آیینی ویژه ولادت پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)
شده است ز بنده اسارت ظلمات هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات سپیده دم طربی خواست از همه ذرات ستاره در دل تاریک شب قمر زایید امین وحی به فوج ملائکه فرمود تبر دهید که بنت وهب پسر زایید به سر رسید دگر عصر جهل و گمراهی برای شام دلالت سحر سحر زایید دعای آمنه را مستجاب کرد خدا برای خلق امان از قضا قدر زایید ...
پوتین و سگی که از ژاپن هدیه گرفت
گزارش کامل از گزیده خبرهای امروز تابناک با تو را با کلیک بر تیتر و یا عکس آن بخوانید. پوتین و سگی که از ژاپن هدیه گرفت +عکس معمای زنی که چهره اش در تام و جری دیده نمی شود علت ترس بعضی از کودکان از مهد کودک لاله اسکندری: استعدادم به مادرم رفته است گمرک ایران رتبه سوم جهان را کسب کرد جنجال بر سر شلوار وزیر دفاع آلمان در عربستان ...
خسرو سینایی؛ موسیقیدانی که قرار بود پزشک شود!
ایستاده است. آکاردئون ساز اصلی اوست و چند سال پیش با یکی از گروه های جوان اما حرفه ای موسیقی روی سن حاضر شد و نوازندگی کرد. اما سینایی با سازهای دیگر و همین طور مبانی آهنگ سازی هم آشنایی خوبی دارد تا آنجا که نیازی به سفارش ساخت موسیقی برای فیلم هایش ندارد. این گفت وگو مدتی قبل در یک روز سرد پاییزی با سینایی انجام شده است و او با همان شور فراوانی که درباره موسیقی و زندگی دارد، از خاطرات ...
از فضای مجازی دلخورم!
با حضور در سریال دودکش بین عموم مردم به شهرت رسید و در کنار کمدین هایی مانند هومن برق نورد و بهنام تشکر خوش درخشید. در سری دوم سریال دودکش که با نام پادری از تلویزیون به نمایش درآمد نیز حضور داشت. با این بازیگر که به گفته خودش در کنار بازیگری که حرفه اش است، عاشق خانه داری و آشپزی هم هست، درباره زندگی و چگونه کنار آمدن با مشکلات هم صحبت شدیم. از کودکی تان بگویید و این که در چه فضایی بزرگ شدید؟ متولد اهواز و بزرگ شده این شهر هستم. خاطرات زیادی از اهواز دارم، خاطرات دوست داشتنی که هیچ وقت آنها را فراموش نخواهم کرد. ما حیاط بزرگ و پر از درخت و چمن داشتیم. خانه مان بیشتر شبیه باغ بود. کودکی ام را در میان این همه سرسبزی و شادابی گذراندم.... اما تصوری که ما از جنوب داریم، آنقدر سرسبز نیست؟ خوزستان جلگه است، بیابان و صحرا نیست که خشک باشد، اما سبزی خوزستان نوع اش و زمانش با دیگر مناطق کشور فرق دارد. به سرسبزی شمال نیست، اما طبیعتش متفاوت است و دشت شقایق و لاله دارد. نخلستان های خوزستان هم که معروف است. خاکش ید دارد، به همین دلیل سبزی خوردن هایش خیلی خوشمزه است. هوای مرطوب اهواز باعث شده که گیاهان بخوبی در این شهر رشد کنند و هرچه که به سمت آبادان و خرمشهر می رویم، طبیعت خوزستان زیباتر می شود. هوا گرم و مرطوب است، من در چنین جغرافیایی رشد کردم و مسلما این طبیعت و آب و هوا در روحیه من تاثیرگذار بوده. پدرم شرکت نفتی بود، اما بعد به شرکت برق خوزستان منتقل شد، اما عمو و دیگر اعضای فامیل استخدام شرکت نفت بودند. خانه های کارمندان شرکت نفت در منطقه خوب شهر ساخته شده و بسیار زیبا و سرسبز بود. خانه هایمان بیشتر ویلایی بود و باغچه های بزرگی داشتیم، هرچند اکنون بافت خانه سازی اهواز هم مثل دیگر شهرها دستخوش تغییر شده است. این منطقه چه تاثیری در انتخاب های شما و این که بازیگر شوید، داشت؟ اهواز شهری هنری و فرهنگی بود و من از همان بچگی به کتابخوانی و نمایشخوانی علاقه زیادی داشتم. تماشای تئاتر یکی از علاقه مندی هایم بود. یادم هست در کتابخانه پدرم کتابی بود که روایتی شاعرانه از نمایشنامه های شکسپیر بود و من با این که سنم کم بود؛ اما این کتاب را بارها و بارها خواندم و همیشه دوست داشتم به جای شخصیت های این نمایشنامه ها باشم. وقتی جنگ شروع شد، خوزستان بودید؟ بله! ده ساله بودم که جنگ شروع شد و ما از اهواز فرار کرده و به تهران آمدیم، اما پدرم به خاطر شغلش در اهواز ماند. تهران بودیم تا خرمشهر آزاد شد و ما دوباره به اهواز برگشتیم. تجربه دیدن جنگ از نزدیک، تجربه تلخ و وحشتناکی بود. یادم هست در خانه عمویم با بچه ها مشغول بازی بودیم که هواپیماهای عراقی حمله کردند و دیوار صوتی را شکستند ما چنان وحشت زده شده بودیم که نمی دانستیم چه کار باید بکنیم. همه ما از ترس می لرزیدیم. هنوز هم وحشت آن روز همراهم هست. بمب باران ها تا چند روز ادامه پیدا کرد و شرایط زندگی روزبه روز سخت تر شد تا این که مجبور شدیم شهر را ترک کنیم. شما در سن کم جنگ را دیده اید؛ اتفاقی که باعث می شود آدم ها همه داشته های خود را از دست بدهند، این اتفاق چه تاثیری در زندگی شما داشت؟ دوره بسیار سختی بود، چنان که سخت تر از آن را نمی توان تصور کرد. ما بعد از آزادسازی خرمشهر به اهواز برگشتیم، اما شهر خراب شده بود و مدام در معرض حمله هوایی و تهدید بود. ما که قبل از جنگ در اوج آسایش و آرامش زندگی می کردیم، در دوران جنگ با کمترین امکانات زندگی کردیم. همیشه مضطرب بودیم؛ چون هر لحظه امکان داشت که عراقی ها حمله کنند. در همان دوسالی که تهران بودیم هم خیلی سخت بود! از خانه ای بزرگ و یلایی به یک آپارتمان کوچک در تهران آمده بودیم و در مدرسه به ما می گفتند جنگ زده! ما که در شهرمان برای خودمان بروبیایی داشتیم، خیلی سخت بود که به چشم جنگ زده نگاهمان کنند. سال ها از آن جنگ گذشته است، اما هنوز هم استرس آن روزها همراهم است، هرچند خیلی خودم را مدیریت می کنم که زندگی ام تحت شعاع روزها و اتفاقات جنگ قرار نگیرد. بعضی وقت ها هم با خودم می گویم حتما خیریتی بوده که ما آن همه سختی را تحمل کنیم. جنگ باعث شد تا نگاهم به زندگی و اتفاقاتی که برایم رخ می دهد، بسیار عمیق تر شود. و اتفاقات سخت باعث می شود آدم ها صبورتر شوند؟ بله و من بسیار صبور شدم تا جایی که بعضی اوقات فکر می کنم صبرم بیش از اندازه است و این خوب نیست. هر چیزی اندازه ای دارد، حتی صبوری! در روابط اجتماعی، خانوادگی، کاری و... صبر خیلی خوب است، اما الان به این نتیجه رسیده ام که در کنار صبر و تحمل باید جرات این را هم داشته باشی که وقتی لازم است و شرایط ایجاب می کند، حرفت را بگویی و از حقت دفاع کنی، البته بدون عصبانیت و خشم. معتقدم همان گونه که باید مراقب حق الناس باشیم، باید مراقب حق خودمان هم باشیم. و برای رسیدن به این دیدگاه و رفتار باید مهارت های فردی را در خودمان تق ...
سکوت ؛ سنگینی صلیب بر دوش اسکورسیزی
. البته چند اپیزود از برخی کارها دیده ام. مثلا یکی دو قسمت از سوپرانوها را نگاه کردم و نتوانستم بفهمم مردم از چه چیز آن خوش شان آمده. مردم مدام ازم می پرسند چرا کاری در تلویزیون یا درحال و هوای سوپرانوها نمی کنم. اما باید بگویم همه چیز نسبت به زمانی که ما نوجوان بودیم؛ فرق می کند. 50 سال پیش دنیا متفاوت بود. شاید نیات آدمیان همان نیات و خواسته های نیم قرن پیش باشد، اما جزییات بسیار ...
برای بازی در نقش فرح تردید داشتم
تخته برایم درست کرده بودند که باید از اول صبح می پوشیدم و همراه با آن لباس ها در صحنه این طرف و آن طرف می رفتم و غذایم را می خوردم و در واقع فقط لباس ملکه ها را داشتم و بقیه کارهایم را باید خودم انجام می دادم. یک بار از قضا قدمم را اشتباه برداشتم و از آنجا که دامنم تنگ بود، به هوا پرتاب شدم و واقعا برای یک لحظه در آسمان پرواز کردم! قصه های اینچنینی برایم در پشت صحنه زیاد اتفاق افتاد و یک بار هم ...
سندی با ارزش در باره چند بنای تاریخی یزد در قرن دوازدهم هجری
شش جهات پروانه اوست مهر وسط السماء دولت و احتشام، که از ولایت نیمروز تا حوالی شام، مشرقین جهان، و خانقین اعیان را، به ضرب شمشیر کفر سوز گیتی فروز، از ظلمت شرک و طغیان پرداخته، ممالک وسیع المسالک ایران را، چون قلوب موحّدان، بنور ایمان روشن و مزیّن ساخته، شیعه ی امامیه که از سعادت طالع، درداو اوّل دو شش آوردند، اکنون از دولت این سلسله، از نقش مراد برخوردند، اگر باد صبا، بساط سلیمانیش بجانب ...