سایر منابع:
سایر خبرها
گیری و هر دو در زیر نم نم باران بهاری قدم می زنیم و از قصه ها و غصه ها و غم ها و شادی های دور و نزدیک دیروز و امروزمان با هم سخن می گوییم. می دانم که تو با وجود مشکلات فراوان خود، به من ترحم نمی کنی و از صمیم قلب، دوستم داری و من نیز به این دوست داشتن ایمان دارم..." شکست خوردگان و دلشکستگان و بی پناهان سرزمین مان، دلی پر از درد و حرمان، اما سری مالامال از شور و حیات و احساس دارند. آنان ...
...> آن حضرت(ص) همچنین می فرماید: مَنْ سَرَّ مُؤْمِنا فَقَدْ سَرَّنی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّاللهَ؛ کسی که مؤمنی را خوشحال کند، مرا خوشحال نموده و کسی که مرا خوشحال کرده، خدا را خوشحال کرده است. ( بحارالأنوار، ج 74، ص 287.) باید با دیگران به گونه ای باشیم که غم و اندوه را از آنها بزدایم و با چهره گشاده و لبخند اجازه دهیم که زندگی شیرین و شاد شود. صله رحم و دیدار با خویشان از عوامل ...
.... درگیری داشت بالا می گرفت که رسول خدا به بلال فرمودند: جمعیت را بگو به مسجد بیایند. مسجد پر شد، پیغمبر روی منبر رفتند و فرمودند: مردم! سلمان، نه از شما مهاجرین است و نه از شما انصار است، بلکه السلمان منا اهل البیت ، یکسال گذشته بود. گاهی بعضی مردها و زن ها پنجاه سال است در تهران زندگی می کنند، اصفهان، شیراز، بندرعباس، بوشهر، شمال، مسلمان اند، پنجاه سال است، اما آرامش ندارند، امنیت ...
که اگر بزرگ شوم، نخستین کاری که خواهم ساخت، باید اپرای رستم و سهراب باشد. من از موسیقی ایرانی چیز زیادی نمی دانم اما اساس کار من، ریتم های محرم است. اگر بنا باشد در مورد کلیت کارم به شما توضیح دهم، محرم، زورخانه و کلیسای ارامنه آن را تشکیل می دهد. اگر به مجموعه کارهایم نگاه کنید، خواهید دید تمامی کارهای من بر مبنای این سه بوده و به همین خاطر است که می گویم من نباید جدی گرفته شوم چون کارهایم بعد از ...
چراغ دل برافروزی (حافظ) فاضله شوکت پور: سالی بدون غم و سرشار از امید، همراه با موفقیت برایتان آرزو دارم. معصومه فدایی مقدم: سال نو می آید از ره، دست هایم بر دعا/اینچنین می خواهم از ذات پر از مهر خدا/غصه و غم، کینه و نفرت برون سازد ز دل/جایشان مهر و محبت را کند بر ما عطا نسرین مجتهدزاده: امید است سال جدید، همان سالی باشد که آرزویش را داشتم و دارم. سالی که فقر، کودکان کار و اعتیاد ...
اندازی هدیه عیدی بستن به شال داماد من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم شتابان به طرف خانه غلام (پسر خاله ام) رفتم و شال را آویزان کردم فاطمه خاله ام جورابی به شال من بست خانم ننه ام را به یاد آورد و گریه کرد شهریار در توضیح این رسم می گوید: در آن سال مادر بزرگ من (خانم ...