سایر خبرها
روز که به سازمان رفتم همه پرسیدند: کجا بودی؟ فیروز سراغت را گرفته است. گفتم: خانه بودم. پرسیدند: چرا اداره نیامدی؟ گفتم: لباس هایم را شستم. گفتند: فیروز دیروز تو را خواسته. من فکر نمی کردم او یادش باشد من که هستم و چه می کنم. با خودم گفتم شاید بچه ها شوخی می کنند. تلفن اتاق دره شوری زنگ می خورد. منشی از او می خواهد که به دفتر فیروز برود: فیروز پرسید: چرا دیروز نیامدی؟ او که حکم من را ...