سایر خبرها
را می شناخت، می گوید: همان سال 93 پلیس خیلی تلاش کرد تا قاتلش را پیدا کند. زن تنها بود و تازه یک هفته از آذربایجان به ایران آمده بود. هیچ کسی را اینجا نداشت. وقتی هم جسدش را پیدا کردند، کسی نیامد از او شکایت کند. به خاطر همین پرونده اش هم هیچ وقت بسته نشد. تا اینکه اسماعیل دیروز به این قتل اعتراف کرد. مهرداد از وحشتی می گوید که همان روزها گریبان زن های محل را گرفته بود و رفت و آمد و ...
که کودک کوچک تر شما بد رفتاری می کند، می توانید دستش را بگیرید و او را به اتاقش ببرید و پس از چند دقیقه که آرام تر شدید، با او صحبت کنید. اما این رفتار برای کودکان بزرگ تر کارساز نیست. اگر درست همان لحظه او را به علت کار ناشایستی که انجام داد دعوا کنید، به سادگی او را وادار به عکس العملی بدون فکر و لحظه ای در مقابل کرده اید. بهتر است در این شرایط به جای عکس العمل سریع به کودک خود بگویید ...
50 روزی می شود که کار بارکد اجناس در فروشگاه را بر عهده دارد. این زن 40 ساله به آرمان می گوید: از وقتی به فروشگاه آمده ام روحیه خوبی دارم. قبل از آن دائما ذهن آشفته ای داشتم و به این فکر بودم که مخارج خود و دخترم را چگونه تامین کنم، چون همسر سابقم به علت اعتیاد بیکار است و توانایی پرداخت هزینه های فرزندمان را ندارد. او از محیط زنانه فروشگاه ابراز رضایت می کند و می افزاید: محیط کاملا سالم است و ...
.... - چی شده؟ چطور مجروح شده؟ - تیر خورده؟ - خوب؟ الان مشکلش چیه؟ یک دفعه زن عمو زد زیر گریه. دیگر گریه امانش نمی داد. جمعیت هم آرام آرام با او گریه می کردند. درد عجیبی تمام وجودم را فراگرفته بود. این چه جور مجروحیتی بود که این طور برایش مویه می کردند؟ حتما مجروح شده. نمی خواستم طور دیگری فکر کنم. علی اکبر من مجروح شده و تا چند روز دیگر برمی گردد خانه. با بهت و ...
از صدها بیمار ام اس هستند که محتوای ناخوانده زندگیشان منشوری از غم و اندوه است با بغضی گلوگیر. باید باشی. باید ببینی تا بفهمی چه بر آنها می گذرد در روزهایی که عقربه های ساعت حوصله حرکت ندارند و ماه و ستاره همچنان شب نشین عزلت و تنهایی می شوند. اوایل بیماری حال و روز بهتری داشتم؛ اما الآن دو سه سال است که حالم بدتر شده و از قبل از عید تا الآن نمی توانم راه بروم. من و تک دخترم چند سال است به این ...
برده و به قتل رسانده است. پریناز ادامه داد: شوهرم دست فروش است و زندگی سختی داریم، بااین حال سعی می کردیم برای آتنا و آسنا، دختر کوچکم، زندگی آرامی را درست کنیم. ما تازه به خانه جدید آمده بودیم و برای بچه ها خرید کرده بودم، تخت و کمد خریده بودم و اتاق مرتبی درست کرده بودم. آتنا از این موضوع خیلی خوشحال بود و از من خواسته بود برایش تولد بگیرم تا دوستانش را دعوت کند و اتاقش را نشان دهد ...
روزنامه شهروند با هدف بالابردن دانش حقوقی خوانندگان در ستون بدانیم سوالات و پاسخ های متداول حقوقی و قضائی شهروندان را منتشر می کند. به دنبال اختلافاتی که با همسرم داشتم، ایشان همراه چند نفر از بستگان خویش به منزلی مشترک مراجعه و بدون حکم رسمی اقدام به بردن جهیزیه کردند. من هم به پلیس اطلاع دادم و پلیس هم همان موقع جهیزیه را صورتجلسه کرد. اگر چنانچه خانواده همسرم می خواستند به شکل ...
طور دیگری چرخید و برای او حکایت دیگری رقم زد. چند روز بعد دال بر فراز آسمان محل زندگی عیسی آمد، تا ارتفاع نزدیک پایین پرواز کرد و پشت سرهم چند بار بالای سرش چرخ زد، چرخ زد، چرخ زد و به گفته او مثل نقطه ای در آسمان گم شد... عیسی می گوید: مطمئن هستم شکاری می خواست از من تشکر کند. آن روز زندگی درِ خانه عیسی را زد و حس کرد کسی راه رهایی را به او نشان داده است. از آن روز 14 سال می گذرد. عیسی ...
هستید؟ می گوید یک پسر و سه خواهر هستیم؛ می گوید ناراحتیم اما باز هم افتخار می کنیم که فرزند این پدریم؛ می گوید راه پدرم را ادامه می دهم. دوست دارم صدای زن را بشنوم؛ می خواهم بدانم در ورای این چهره مصمم، باثبات و ایستاده در غبار چه شخصیتی نهفته است؛ دوست داشتنم در همین جا تمام می شود زن صحبت نمی کند شاید دوست ندارد برای ما بگوید از اینکه چه طور اتفاق افتاده، در آن لحظه چه کرده، چه آرزویی ...