سایر منابع:
سایر خبرها
...> سیره های اخلاقی و تربیتی امام صادق علیه السلام امام صادق(ع) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز می خواند و یا ذکر می گفت. چون نیمه شب برای خواندن نماز شب بر می خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا می خواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد برای عبادت برخیزد. هنگامی که ماموران حکومت برای دستگیری وی شبانه از دیوار منزلش وارد می شدند، او را ...
؟ آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده ایم صائب زبان شکوه نداریم همچو خار چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده ایم زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است زان سیب ذقن قسمت ما دست بریده است ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز تا باز کنی بند قبا صبح دمیده است چون خضر شود سبز به هر جا که نهد پای هر سوخته جانی که عقیق تو ...
خورد مریدی! کی داده مراد ای پسر، آب طلبیده؟ القصه نشستیم در ان جمع، ولیکن زان خیل ندیدیم کسی صاحب ایده ترس من از این بود و یقین داشتم این را کاین عقده بدل می شود آخر به عقیده از آن طرف محفل یکدفعه به پا خاست قرتی بچه ای لاغرک و رنگ پریده بر هیکل خود کرده تتو عین تتلَو بر بازوی خود عکس دو تا قلب کشیده ...
چون کیسه سیاه ریزند همچو مستان در برد و باختگاه یک روز برف های تو گردند زیر و رو یخ ها شوند آبله رخسار و زشت رو آهوی بی گناه شود زخمدار و لنگ با خون خود نویسد در برف سیم رنگ : از میخ های چکمه مرد تفنگدار بدرود، جنگل من، خوش باش در بهار باز باران گلچین گیلانی باز باران با ترانه ...
اینچی اسکالید به مردمک چشمان شما جهت می ده و به خاطر رنگ کرومی بسیار براقش برق جذابیت رو تو چشماتون می ندازه. همون طور که تو عکس بالا مشخصه این رینگ های بزرگ هفت پره ی براق واقعا جذاب و هیجان انگیز هستن و به شدت به استایل این ماشین میان.بهترین جا برای اینکه بگیم این کادیلاک از نسخه ی پلاتینوم هستش همین جاست؛ چون تو نسخه ی پلاتینوم رینگ ها کرومی و براق هستن، یک نوار کرومی نازک در پایین ...
خویش نسیان می آفریند در این مورد خاص ضد خود عمل می کند؟ و بلکه در گذر خویش، آتش معنا را تیزتر و شعله وری اش را افزونتر می کند. در یک کلمه، سِرّ این معنا در عاشقی عارفان نهفته است .عاشقانی که چون از خودی خود خالی می شوند در وجود آنها چیزی جز عشق نمی ماند ، از این رو همه یکرنگ هم می شوند و حکم نفس واحده را که اتحاد جان اولیاء تعبیری از آن است، پیدا می کنند، چون عدم یکرنگ و نفس واحدند ...
خیلی دوست دارم"، ولی پدرم گفتند "با این سرگذشتی که تو داری نه می گذارم از خانه بیرون بروی و نه برایت استاد می گیرم"، گفتم "پس من چه کار کنم؟" مادرم گفتند "بیا نقاشی کن". اول خیلی ناراحت شدم اما بعد از سه روز و سه شب که فکر کردم، دیدم چاره ای جز این ندارم. بلند شدم و به پدرم گفتم "حاج آقا تصمیم گرفتم نقاشی کنم"، پدرم گفتند "هوس است و بعد از مدتی آن را کنار می گذاری". سرمشق شاگردانشان را به من می ...