سایر منابع:
سایر خبرها
روایت تکان دهنده فرار دو کودک کار و خیابان از مرکز شبانه روزی بهزیستی
مادرش سوار بر موتور در حال بازگشت به خانه بودند. علی نمی داند تصادف چگونه اتفاق افتاده یعنی چیز زیادی به او نگفته اند فقط گفتن بابا و مامانت با موتور تصادف کردن و بعدش رسوندشون بیمارستان ولی تصادف شدید بوده و جفتشون مردن. برای او زندگی تک نفره و رها در خیابان از همان زمان شروع شد. وقتی دیگر کسی نبود که مراقبش باشد. هیچکس رو نداریم. یعنی کسی سراغ من نیومد. صاحبخونه چند روز بعد از فوت مامان و بابام ...
اتوبوس های مرگ همچنان قربانی می گیرند
به گزارش شلمچه نیوز به نقل از مشرق ، اتوبوس مرگ این بار در جاجرود تهران، تعدادی از هموطنانمان را با خود به قعر دره برد و حادثه تلخ دیگری را رقم زد .در این حادثه تلخ 11 تن کشته و 28 تن مجروح شدند.اتوبوس ها همان قدر که در خاطره مردم این سرزمین، پر استفاده ترین وسیله حمل و نقل عمومی بوده اند، خاطرات تلخ واژگونی و تصادفات آن ها نیز به دلیل تعداد بالای تلفات در سوانح مرتبط با آن، در خاطره ها ماندگار ...
وحشت در دره مرگ
صندلی خوابم برد که ناگهان از سروصدا و لرزش های اتوبوس از خواب بیدار شدم که در همان لحظه اتوبوس شروع به چرخیدن روی سقف کرد؛ همه جا را خاک گرفته بود تا این که اتوبوس متوقف شد. همه این اتفاقات در مدت زمان کوتاهی رخ داد که پس از آن تیم های امدادی هلال احمر، آتش نشانی و اورژانس به کمک ما آمدند و من را به بیمارستان منتقل کردند. سینا عیسی پور ادامه داد: از ناحیه دست و پا مجروح شده بودم که پزشکان پس از بخیه زدن و اقدامات ابتدایی با توجه به شرایطی که داشتم مرا از بیمارستان مرخص کردند که سوار بر خودروهای شخصی به سمت مازندران رفتم و در شهرمان پیگیر ماجرا و سلامتی ام خواهم شد. ...
اینجا انگی بر پیشانی مان نیست
زندگیم رو اشتباه رفته بودم. اون روزا که معتاد بودم یکبار جلوی آینه رفتم و خودم را برانداز کردم و گفتم ببین چی شدی یک فکری به حال خودت بکن ولی کاری از دستم بر نمی اومد. بارها خواستم به خودم کمک کنم ولی تنهایی نمی تونستم. -به بچه محل هات که شبیه به گذشته تو زندگی می کنن کمک می کنی تا پاک بشن؟ - آره اگر ببینم واقعاً قصد ترک دارن کمک می کنم. بیوگرافی طرف را باید بدونیم هر چی حاج ممد ...
از قعر کوره های آجرپزی تا فراز قهرمانی
صورت خوردم زمین، هرچی بقیه می گفتن یه چیزی بخور که حالت جا بیاد من به حرفشون گوش ندادم و هی می گفتم فقط بذارید برم روی تشک که از مسابقه جا نمونم. این همه هیجان و اشتیاق وقتی واقعی تر می شود که سعیده برازنده – مربی کاراته عاطفه و آرزو می گوید: این دو خواهر که کمربند سبز کاراته دارند در این دوره از مسابقات که 770 نفر شرکت داشتند، حضور یافتند که عاطفه در گروه خودش در رشته کومیته مدال طلا و در رشته ...
طنز/ ذکر شیخنا و مولانا نوید محمدزاده
پایین نمیندازه! و می گفت: اگه دوسش داری برو بهش بگو، من نگفتم الان یه بچه هم داره. و جمعی با جملاتش غش و ضعف می رفتند و بر او کراش پیدا می کردند. در آخر کار او آورده اند که چون وقت وفاتش نزدیک شد. قابض الروح به بالینش رفت و گفت: برخیز تا برویم! نوید گفت: صبر کن یه لباس خوب بپوشم. قابض گفت: نه تو رو خدا... همین خوبه... ما اون طرف آبرو داریم و سریع او را برد. پس از آن هاتفی پیوسته ندا سرمی داد: سمیه حالا هر جا می خوای برو... برو فقط دیگه جلو چشام نباش. رحمه ا... علیه. ...
نگاهی به 10 سال خماری و بی خانمانی
برای خودم آدمی بودم، برو بیایی داشتم، خونه و زندگی و شوهر و بچه داشتم، حماقت منو به این روز انداخته. میدونی چیه خانم؟ حماقت تنها چیزیه که ته نداره. هر چقدر بری بازم جا داره. روزگار من و امثال من، اول و آخرش همین حماقته. هر کسی الکی یه چیزی رو بهونه میکنه که دوست ناباب و فشار زندگی و شکست عشقی و... مقصرش اول و آخر خودمون هستیم. عقل داشتیم، میتونستیم دنبالش نریم، مثل خیلیا که لبشون به مواد نخورده. به ...
...و شعر باید بی فایده بماند
نه در شعرهای فارسی دست برده ام و نه ترجمه انگلیسی این شعرها تغییر کرده. تغییرات، یکی مربوط به مقدمه کتاب است که آن را بازنویسی کردیم و دیگر اینکه ترجیح دادیم در چاپ جدید شعرهای انگلیسی یک جا بیاید و شعرهای فارسی یک جا و در عوض با شماره بندی شعرها و تطبیق شماره هر شعر با شماره ترجمه انگلیسی آن کاری کردیم که خواننده راحت بتواند به ترجمه انگلیسی هر شعر رجوع کند. دلیل این تغییر هم سردرگمی ای بود که به ...
می خواهم سر از کار بزرگان در آورم
پسندیده بودم و از همان زمان احساس می کردم آدمی است که در عین طنز سرایی ظاهری، یک حس تلخ و ناب واقع بینی هم در او هست و این ماهیت فیلم آتش آزاد او هم هست. حتی به من توصیه شد که فیلم مزرعه ای در انگلیس ویتلی را هم ببینم و من نیز چنین کردم و احساس و برداشتم این بود که این فیلم ها با آدم حرف می زنند. در نهایت بسیار خوشحالم که در کار تازه او جا افتادم و اوضاع به خوبی پیش رفت. وقتی با کارگردانان ...
خاطرات جالب محافظ رهبر انقلاب در دهه 60
جلسه بیرون آمد. به ما گفت اینجا چه کار می کنید شما که باید صبح باز می گشتید؟ گفتیم ما را سوار هواپیما نمی کنند چون نه برگه مأموریت داریم نه کارت شناسایی، یک نگاهی به بادیگارد خود کرد و گفت تو نیا من این 5 نفر را می برم. بادیگاردش گفت آخر من باید باشم گفت می خواهی در صندق عقب بشینی؟! آنوقت ما را با خود برگرداند. نکته ای در مورد این حرفه وجود دارد که در فیلم بادیگارد هم بود، آیا بادیگارد به حفاظت ...
بهترین فیلم های وسترن تاریخ سینما
در ادامه با پسر جوانی که تنها بازمانده کاروان مذکور است مواجه شده و در نهایت نقطه ای را برای خود مشخص می کنند تا کسب و کار خود را در آن راه بیندازند. اما دو مرد مکزیکی به آن ها نزدیک شده و ادعا می کنند که زمین مذکور متعلق به ارباب آن هاست اما دانسون یکی از آن ها را می کشد. سال ها بعد او به یک گله دار مشهور و موفق تبدیل می شود اما مشکلات دست از سر او برنمی دارند و او مجبور می شود با ...