سایر خبرها
به محمدحسین گفتم به خیابان پاسداران نرو/ فکر نمی کردم پسرم اینطور بی رحمانه شهید شود
هستم ببینم چه خبر می شود. خیلی پیش می آمد که محمدحسین شب ها به خانه نیاید، اینجور وقت ها برای نماز صبح که بیدار می شدم سریعاً به موبایلش زنگ می زدم که ببینم کجاست، اول نگاه به جاکفشی می کردم، وقتی کفش هایش را می دیدم می گفتم الهی شکر و می خوابیدم . اما اگر کفش هایش نبود، تماس می گرفتم. آن روز بعد از نماز، جاکفشی را دیدم و کفش هایش را هم دیدم، گفتم خدا را شکر، با ْآرامش دو سه ...
تجربیات تبلیغی همسر یک طلبه (بخش نخست)
. خلاصه خستگی امتحانات را با تمییز کردن خانه از تن به در کردم و نزدیک غروب همراه پسر و همسرم به سمت حرم بی بی که مدتی بود به خاطر اشتغالات علمی توفیق زیارتشان را نیافته بودم راهی شدیم. در حرم از بی بی خواستم که توشه ی ماه رمضانم را بدهند؛ چراکه می خواهیم راهی سفر تبلیغی بشویم و حتما هم بی بی هنگام خروج از حرم توشه ی ما را حواله کرده و با دعای خیرشان ما را بدرقه کردند. روز بعد ...
سرقت بنز به خاطر کادوی ولنتاین
بازخبر / دوپسرجوان بی پول، برای غافلگیرکردن دختران مورد علاقه شان و تهیه هدیه روز ولنتاین ، ازکرج راهی تهران شده و نقشه سرقت خودروی بنز را طراحی و اجرا کردند. به گزارش خبرنگار جنایی ایران ، پژمان و افشین که روی هم فقط 15 هزار تومان پول داشتند حدود ده روزقبل ازکرج راهی تهران شدند و خود را به خیابان گاندی رساندند. آنها مقابل یکی از مراکز خرید به کمین نشسته بودند که ناگهان پسرجوان ...
عادت های نوشتن اسدالله شعبانی/ وقتی بهار پنجره ام را گشود
بودم حقوقم از یک آبدارچی کانون کمتر بود چون تابع بخشنامه ها نبودم. اگر طرحی ارائه می دادم و قبول می کردند با عشق و علاقه کار می کردم، هیچ وقت مرا به جایی نفرستادند. من الان بعد از بازنشستگی فعالیتم را به همراه همسرم در نشر می گذرانم. چون تا پاسی از شب بیدار هستم صبح خیلی زود بیدار نمی شوم. معمولا ساعت 9 به بعد به سوی نشر می روم. شب ها هم حدود ساعت 9 به خانه می آیم، نه و نیم شام می خوریم و 10 به ...
داستان زندگی 6 زن و مرد قبل از سوار شده به هواپیما تهران-یاسوج +گفتگو
های بعضی از سرنشینان آسمان درباره توقف عملیات و خواسته هایشان توضیحاتی می دهند: بگویید مقصر چه کسی است دو روز بعد از حادثه Incident قرار بود به اتاق عمل برود. باید بیمارش را جراحی می کرد. برای همین سوار هواپیما شد تا زودتر به مقصدش برسد. می خواست هرطور شده به این عمل جراحی برسد. با همسر و پسر 6 ساله اش از همدان به تهران آمد تا پرواز کند و به دیدن خانواده اش برود، اما پروازشان ...
سرقت برای خرید هدیه ولنتاین
دو پسر جوان که برای خرید کادوی ولنتاین اقدام به زورگیری و سرقت خودروی بنز C200 کرده بودند، چند ساعت پس از اقدام مجرمانه دستگیر شدند. این دو جوان که اکنون در بازداشت اداره آگاهی تهران به سر می برند، در روزهای پایانی بهمن در جلسه بازپرسی در شعبه 5 دادسرای ویژه سرقت به بازپرس ایرد موسی گفتند ساکن کرج هستند و قصد داشتند روز ولنتاین برای دو دختر کادو بخرند، اما درمجموع پول زیادی نداشتند، برای همین ...
زندگی، خلاف جریان آب
خانه های بی حصار با چکمه و لباس های گرم مشغول کارهای روزانه اند. محمدعلی خودرو اش را برای خرید روزانه و نان گرم روشن می کند و در مسیر 7 کیلومتری تا ماسال از زندگی در آهکلان می گوید: روستا هم نانوایی دارد ولی چندان باکیفیت نیست. از وقتی این جا ساکن شدیم برای خرید های خانه برنامه ریزی درستی داریم و سعی می کنیم هر دو یا سه روز یک بار به شهر برویم. همسرش تماس می گیرد و محمدعلی از او می خواهد که فهرست ...
سرقت بنز برای خوشگذرانی با دختران در ولنتاین! +عکس
...، پسر جوان از خودرو پیاده شد و به طرف عابربانک رفت که پیمان به سرعت به سمت خودروی بنز رفت و به محض اینکه در عقب خودروی بنز را باز کرد، دختر جوان ترسید از خودرو پیاده شد و فرار کرد، در همین حین پیمان به سمت راننده بنز که داخل پیاده رو بود، رفت و او را به داخل خودرو کشاند، من نیز سوار بنز شدم، داخل بنز به پسر جوان (راننده بنز) ماجرا را تعریف کردیم و او خودش گردنبد طلایی را از گردنش درآورد و به ...
خانواده مرد سالخورده کبدش را به بیماران هدیه کرد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، خانواده مرد سالخورده که بر اثر سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود، کبد و بافت های نسوج بدن او را در بیمارستان سینای تهران به بیماران هدیه کردند. به گزارش جام جم، قربانعلی هوشور 65 ساله روز 21 بهمن همراه همسرش به یکی از بانک های شهر هشتگرد کرج رفته بود. آنها بعد از این که کار بانکی شان تمام شد، به آن سوی خیابان رفتند تا ازآنجا راهی خانه شان شوند. اما نمی ...
ماجرای عجیب سرقت بنز برای خرید کادوی ولنتاین
از خانه خارج شده و با مترو به تهران آمدیم، زمانیکه به تهران آمدیم با پرس وجو خودمان را به شمال شهر رساندیم و به خیابان گاندی رسیدیم. البته هدف خاصی نداشته و فقط در خیابان قدم می زدیم تا اینکه چشم مان به یک بنز سفید رنگ خورد که داخل آن یک پسر و دختر جوان بودند، زمانیکه آنها را دیدیم عقده هایمان بیشتر شد. در آن لحظات، پسر جوان از خودرو پیاده شد و به طرف عابربانک رفت. ...