سایر منابع:
سایر خبرها
کنید میهمان می آید (و باز هم بغضی که بعد از دو سال می شکند...) گفتم حاجی مجروح شده. یعنی شهادت را آنجا هم نگفتید؟ نه نمی توانستم، اما دوباره صبح یکی از دوستان پسرم تلگرام زد و گفت: شهادت تکذیب شده، پسرت مجروح شده و دوباره دوستان گفتند مجروح شده و بچه ها الکی پیام زدند، تا غروب آن روز همینطور بود، گفتند با حاج حمید صحبت کردیم و به عقب برمی گردد و سعی می کنیم ارتباط را با شما ...
بوسید و می گفت این دروازه بهشت است و می رفت. حتما پای مادر را می بوسید. برای خود من خیلی جاها گفتم با بحث شهادت و شهید غریبه نبودیم پسرم نهمین شهید خانواده بود، اما بعد از شهادت بحث رفاقتی که با او داشتم بیشتر مرا اذیت می کرد تا رابطه پدر و فرزندی، مادرش هم همینطور هر کاری بود حاج حمید انجام می داد، برای همین آن شب نگفتم ماجرا را چون فکر می کردم تا صبح دوام نمی آورد. وقتی پیکر را به معراج ...
: مامان نرو، بعد دستش را به احترام روی سینه اش گذاشت و تعظیم کرد. حرفی نزد حتی یک چشم هم نگفت که با رفتنش به من دروغ گفته باشد. محمدحسین به هیئت رفت. پسرم به عزای آل الله اهمیت می داد. برای عزای اهل بیت لباس مشکی می پوشید. در ایام فاطمیه در هر دو دهه مشکی می پوشید. محرم که از راه می رسید انگار فصل بهار زندگی اش از راه رسیده باشد. همه اش می گفت دارد محرم می آید. بعد از شهادت محمدحسین جوانی ...
...> زمانی گودرز دست خالی و بی نوش دارو بازمی گردد، رستم سوار اسب می شود و قصد دارد که خود برای گرفتن نوش دارو برود اما همان لحظه گودرز می گوید که سهراب مُرد. ولی در طومار نقالان و مرشد زریری برای بار دوم گودرز به نزد کیکاووس می رود و این بار کیکاووس نوش دارو را به او می دهد و وقتی به بالین سهراب می رسد، پسر می میرد. در طومارهای دیگر هم وضع این گونه است و این ضرب المثل از روایات نقالی گرفته شده است و ...
گاهی که اسیری می رفت دستها طعمه زنجیر و یکی طفل معصوم به پیری می رفت خوب شد چشم شما ... اما باز غصه این همه مهتاب ات کرد پیش عباس و برادرهایش بیشتر داغ حسین آب ات کرد بخش دیگر این روضه منظوم از ابیات محسن حنیفی انتخاب شده است: غصه ها بر روی پیشانیش چین انداخته گریه ها از پای، او را اینچنین انداخته مادری کرده برای بچه های فاطمه ...