سایر منابع:
سایر خبرها
در قبرستان خوابیده بودیم؟ من که مدام گریه می کردم، حالتی از افسردگی به من دست داده بود، هنوز هم همان حالت را دارم، هر روزی یکی را برای دفن می آورند، بچه های مان هر روز شاهد مراسم خاکسپاری هستند، بعضی وقت ها در یک روز سه چهار نفر را برای دفن می آورند، صدای گریه های شان که می آید ما هم گریه می کنیم. روزی چند بار برای مرده ها، فاتحه می خوانم، چند بار آیه الکرسی می خوانم. دیگر غریبه نیستند. ...
ها زندگی می کردیم، به من گفت: حاج آقا! من خیلی از شما تعریف می کنم. گفتم: چه تعریفی! گفت: من به مردم گفته ام حاج آقا چندین روز است که منزل ما به سر می برد؛ ولی هنوز حتی یک بار از منزل ما دزدی نکرده است! * کمک به انبار کردن علوفه و کاه برای جذب مردم به مسجد، روزانه به منزل چند نفر سر می زدم! به خاطر شرائط روستا و نیامدن مردم، بیشتر وقتم را صرف تبلیغ چهره به چهره می کردم؛ البته ...
ندیده بود. مشکلات مالی اش اجازه نمی داد خانواده اش را همراه خود ببرد و یا اینکه زودتر سر بزند و با این وجود دلی به این گرمی داشت! واقعا گلدشت به نعمت حضور او بود که بهشت بود. به راستی که او باغ گلی در گلدشت بود. کیارش چند سال پیشتر در یک تصادف دو تا از خویشان خود را از دست داده بود و خودش هم وقتی به بیمارستان منتقل شده بود به تشخیص پزشک به سردخانه سپرده شده بود. فردای آن روز که خانواده اش آمده بودند ...