سایر منابع:
سایر خبرها
فارسی کج و کولهای گفت: خداحافظ آقای رئیس! خشم فروخورده در کلامش را به خوبی حس کردم. یک دست لباس نو تحویلمان دادند این بار بدون چشم بند و دست بند، سوار اتوبوس شدیم و بدون آنکه ناچار شویم سرمان را پایین نگه داریم، خیابان ها و مناظر بیرون را نگاه کردیم. قطار موصل به بغداد از نوع قطارهای اتوبوسی بود. یاد روزهایی افتادم که ما را با آن قطارهای ملقب به حیوان تور جابه جا می کردند. واگن هایی ...
...، سرها و دست های خود را از پنجره ها بیرون آورده اند و برای مردم دست تکان می دهند، حرکت مردم را نظاره می کنم بعضی ها با تعجب به اتوبوس ها و آزاده ها نگاه می کنند، برخی دست تکان می دهند و عده ای دیگر بی توجه از کنار آنها عبور می کنند. سلیمان محسنی که در نوزده سالگی اسیر شده و سال 69 پس از هشت سال به وطن بازگشته، سرش را به داخل اتوبوس می آورد: بچه ها استقبال مردم به هنگام بازگشت به ایران را به یاد ...
الله حق جهاده و بعد از آن از باب بقیع خارج شدیم. هنگام خروج، دست راست خود را بر روی دیوار گذاشتم و در حالی که کاملا غم درونم را گرفته بود، شعر مجنون در کنار بیت معشوقش را زمزمه کردم: اقبل ذوالجدار (این دیوار و خانه را به خاطر کسی که در آن است، دوست دارم). آری ما هم همچون اویس القرنی که عاشقانه فرسخ ها راه را برای زیارت رسول الله (ص) پیمود و موفق به دیدارش نشد و با حسرت به قرن ...