سایر منابع:
سایر خبرها
که شدم دیدم محمود است که بالای سرم ایستاده. گفت: می دانم خیلی خسته ای، اما پاشو که امشب خیلی کار داریم. نگاه های ما در آن لحظه به هم تلاقی کرد و من در چشمان دوست عزیز و فرمانده دلاورم یک ناراحتی و غم پنهان را مشاهده کردم. ولی این غم را بروز نمی داد و هرکسی آن غم را درک نمی کرد. اما عمری را در جبهه ها با هم سپری کرده بودیم و زخم ها خورده بودیم و نمی توانستیم چیزی را از هم پنهان کنیم و من هم ...
دیدگاه خیلی ها فقط فرمانده دلاوری است که در کردستان، دمار از روزگار ضد انقلاب و دشمن درآورده و لابد نامش همه جا در غرب کشور، لرزه بر اندام کوچک و بزرگ می انداخته است. شاید گذر زمان، شاید عوض شدن و جابه جایی ارزش ها و شاید هم سایه انداختن تجملات روی زندگی های امروزی، ما را فراموشکار کرده و دوست نداریم از سبک زندگی شهیدانی چون کاوه حرف بزنیم. یعنی فکرش را بکنید چطور می شود که فرمانده ارشدی در حد و ...
...، ضد هوایی دولول 23 آورده بود. ماجرای آن شب تاریک و سیاهی بخیر گذشت. فردا صبح آن سیاهی برایم تعریف کرد که از تاریکی شب راه را گم کرده و از روبرو (هم جهت استقرار عراقی ها) به ما رسیده بود. عملیات پیش بینی و تدارک دیده شده البته اجرا نشد. فقط با یک گردان دو تپه مشرف به سد دربندی خان را تصرف کردیم و به پدافند پرداختیم. گفته می شد که محسن رضایی، فرمانده سپاه حسین خرازی، فرمانده لشگر ...