سایر منابع:
سایر خبرها
وارد هنرستان شدم، پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی رخ داد؛ در آن زمان نوجوان بودم و سعی می کردم در راهپیمایی ها و فعالیت های انقلابی نیز حضور داشته باشم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم افتخار داشتم تا در بسیج صاحب الامر (عج) عضویت پیدا کنم و همواره عضویت خود را تا امروز حفظ کرده ام و این روزها با آن مجموعه در قالب بسیج مساجد همکاری دارم. درس های زیادی از رزمندگان دوران جنگ ...
گویند دارد غر می زند. من وقتی به آن نوجوان می گویم این ایراد دارد می فهمد که این فرد دارد کلاه سرش می گذارد از این رو آن فرد با من بد می شود. آن نوجوان فکر می کند تمام عزاداری همین ترانه است که آن آقا دارد می خواند. چه کسی متوجه می شود این ترانه است و به آن جوان بگوید؟ امثال من و شما که شاید مثلا 30 سال در این فضا بوده ایم. من با رعایت تمام سجایای اخلاقی، نمی خواهم آن جوان را پیش مردم خراب کنم ...
بابا گرفته یک دختر جوان است، وقتی او را دیدند که یک زن با چند تا بچه قد و نیم است و شوهرش فوت کرده گفتند: ما این زن را نمی خواهیم ولی من خودم اصلا از این کار حاج بابا ناراحت نبودم آخر خودم نذر کرده بودم حاج بابا صحت و سلامتیش را به دست آورد و خدا را قسم داده بودم که کار ما را به فرد دیگری واگذار نکند. وقتی ماجرا را فهمیدم یک بقچه آورده و چند دست لباس، چادر،کفش، یک بسته نخود، لپه، عدس ...
کردم کسی به پایم می زند! بیدار که شدم دیدم محمود است که بالای سرم ایستاده. گفت: می دانم خیلی خسته ای، اما پاشو که امشب خیلی کار داریم. نگاه های ما در آن لحظه به هم تلاقی کرد و من در چشمان دوست عزیز و فرمانده دلاورم یک ناراحتی و غم پنهان را مشاهده کردم. ولی این غم را بروز نمی داد و هرکسی آن غم را درک نمی کرد. اما عمری را در جبهه ها با هم سپری کرده بودیم و زخم ها خورده بودیم و نمی توانستیم ...