سایر منابع:
سایر خبرها
وقت یک بار خواستگاری می کرد اما چون فرد شروری بود برادرم او را به عنوان دامادش قبول نمی کرد تا اینکه روز حادثه دوباره مقابل در خانه ما آمد و شرارت کرد. او بنزین را به همه جا پاشید و گفت اگر با ازدواج موافقت نکنید من همه جا را آتش می زنم مقدار زیادی از بنزین روی من و برادرم و پدرم ریخته شد و بعد هم یک دفعه همه جا آتش گرفت و سوخت. ما سعی کردیم پدرمان را نجات دهیم اما نتوانستیم و او سوخت. ...
...: قبل از اینکه پدرم را دستگیر کنند فرار کرد رفت مشهد. من را هم دنبالش برد. در این چند سال، شاید بهترین لحظه های عمرم همین یکی دو ماهی بوده که با هم در مشهد زندگی می کردیم. و بعد همه سراسر غم و اندوه: در مشهد بودیم که پدرم را دستگیر کردند و سپس به اصفهان منتقل شد. همه کارهایش را خودم انجام دادم؛ تک و تنها. هر روز توی دادگاه بودم تا اینکه حکمش آمد. آرزوهای آوا همه نقش برآب شد؛ مثل تمام ...
...، لذا مدتی در مجمع امور صنفی که خصوصی بود، بودم و در همین رابطه با دولتی ها درگیر بودم. بسیاری از اعضای دولت های بعدی، از اعضای دولت رجایی بودند. محمدحسین رجایی: بله، اما تفکراتشان در آن زمان مانند تفکراتی که بعدها داشتند، نبود یا اینکه رو نکرده بودند و تغییر چهره دادند. این ها در سیاست، اقتصاد و... بودند و به انقلاب ضربه زدند. این ها به انقلاب خدمت نکردند، چراکه اگر با ...
ن فرق می کرد چون شناخت خیلی بهتری از من داشت؛ برخلاف اینکه من ایشان را کمتر می شناختم. * چطور چنین چیزی ممکن است؟ به خاطر اینکه ایشان مرد هستند. * اینکه ایشان شناخت خوبی از شما داشتند، مزیت است، نه عیب. شاید این ضعف شما بوده که شناخت خوبی از طرف مقابلتان نداشتید؟ شاید به خاطر اینکه من آدم واقعی و ساده ای هستم. من همینی هستم که می بینید. در کوچه و خیابان و ...