سایر منابع:
سایر خبرها
...> در مورد بنده که از این حرف ها زده اند حضرت عباسی دروغ می گویند. زمانی کسی زنگ زد گفت آقا اینجوری تهمت زدند. کسی دیگر گفت شمال بودم و ویلایتان را دیدم. گفتم اگر می شود کلیدش را بگیر حداقل ما سالی یک بار زن و بچه مان را برداریم و ببریم آنجا. چون ما که نمی توانیم دست خانواده مان را بگیریم مگر اینکه این ها خودشان تنها هر جا می خواهند بروند. یک بار داغش بر دل مانده مثل بقیه مردم دست زن و بچه مان را ...
علاقۀ پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام اطلاع داشتم ولی ایشان هیچ سخنی از علی ابن ابی طالب علیه السلام نزدند جویای این امر شدم و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: عایشه! اینهایی که من در موردشان صحبت کردم یاران من بودند. وای بر تو عایشه! مگر مرد در مورد خودش حرف می زند و تعریف می کند، علی، جانِ من است. حالا ببینید با علی علیه السلام چه کردند، هفتاد سال امیرالمومنین علیه السلام را ...
کارکرد سریال هویدا شود. ضمن اینکه کارکردهای دیگری هم از نظر من دارد. مثلا کارکردهای پشت صحنه ای.حامد کمیلی رفت داخل قبر و وقتی آمد بالا حالش عوض شد و گویا آن روز انرژی اش به یکباره تخلیه شد. من حتی به او گفتم که از این موقعیت استفاده کن، شاید برایت یک نشانه باشد.همه چی دست به دست هم داده است که تو داخل قبر بروی و ما این پلان را بگیریم. یا بقیه دوستان که نوع دیگری این پلان را تجربه می ...
...، او از همه پیش من محبوبتر بود، از دیوار باغ بالا رفتم باو سلام کردم، جواب نداد، گفتم: ای اباقتاده تو را به خدا قسم می دهم آیا می دانی که من خدا و رسولش را دوست دارم؟ او جواب نگفت. سه دفعه سؤال را تکرار کردم در سومی گفت: خدا و رسولش بهتر می دانند. اشک در چشمانم حلقه زد، برگشتم و از دیوار بیرون رفتم. روزی دربازار مدینه بودم، مردی از اهل شام که برای تجارت آمده بود، ندا می کرد کعب بن ...
، گفتم: حقیقت ندارد، آقای همدانی چند روز پیش تماس گرفت و گفت حتما بیا تا کتاب شهید مظاهری را تمام کنیم. دعا را خوانیدم و بعد از صرف صبحانه می خواستیم سراغ سردار همدانی را بگیریم که آقای قدیر نظامی از پیشکسوتان سپاه پاسداران به همراه آقای محمد نوری که معاون نیروی انتظامی است گفت: چند لحظه صبر کنید، تا این را شنیدم همه ماجرا را متوجه شدم، می خواهم تلخ ترین خبر دوران زندگی ام را به شما بدهم ...
سید در آنها بوده، آخوند در آنها بوده، زن در آنها بوده، مرد در آنها بوده، همینطور ادعا می کنند که من با امام زمان رابطه دارم. یکی از آنها می گفت که مریدانش نزد او رفتند و گفتند: نظر آقا چیست؟ ایشان از بس حقه باز بود، یک خرده گردنش را چنین کرد... اجازه بدهید من با امام زمان تماس بگیرم! آقا چه فرمودند؟ فکر می کند امام زمان استکان نلبکی است که دست کند و بردارد. اینها امام زمان را نمی شناختند. هرکس ادعا ...
، برای من تجربه ی جهادی نخست بود، چیزی که باعث شد ابوعیسی با درنظر گرفتن کم بودن سنم از اینکه چنین مسیری را انتخاب کرده ام تمجید کند. ابوعیسی پرسید: وصیت نامه ات را نوشته ای؟ گفتم: نه. درخواست کرد که وصیت نامه ام را همراه با یک راه ارتباطی به خانواده ام بنویسم تا در صورت شهادتم بتوانند به آنها اطلاع دهند. خاطرم هست وقتی که به انبار رفتم تا لباس نظامی سایز خودم تحویل بگیرم، مسئول انبار که ...
بودیم و ضرر کردیم. مرد، چنگ بر خاک می زد و بر سر می ریخت، مویه می کرد و به سوز دل می گریست. نزدیک که شدم، صورتش را دیدم، آشنا بود. عبیدالله بن حُر جُعفی! همو که قافله سالار به او گفته بود: عبیدالله، تو گناهان و خطاهای بسیار کردی، می خواهی توبه کنی؟ و او گفته بود: چگونه؟ قافله سالار گفت: فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و با ...