سایر منابع:
سایر خبرها
سعید آقاخانی؛ رستگاری در ساعت خوش
دوست داشت و خیلی متمرکز ظاهر شد و همان روز اول فیلمبرداری هر نگرانی وجود داشت از بین رفت چون سعید در همان پلان اول ما را غافلگیر کرد و به نظرمان آمد انتخاب درست بوده. تقریبا یکی دو هفته از فیلمبرداری گذشته بود که به سعید گفتم تو سمیرغ را می گیری؛ مطمئن بودم این اتفاق می افتد، شک نداشتم. 4- بازی در فیلم مثل خداحافظی طولانی برای بازیگر سخت است چون فیلم مینمالیست و حداقل گرایی است. در ...
خیانت جنایت می آورد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، زن 24 ساله محکوم به قصاص می شود؛ او همسرش را کشته و دلیل این جنایت را فقط خیانت می داند اما این پرونده تنها پرونده ای نیست که در آن به خاطر خیانت رای به قصاص داده می شود. سال ها است پرونده های زیادی در این گونه موارد به دادگاه کیفری ارجاع داده می شود. در این گزارش، پرونده های مربوط به جنایت هایی را که در طول این دو سال به خاطر خیانت اتفاق افتاده شده، مرور می ...
اولین گفتگو با سعید آقاخانی بهترین بازیگر جشنواره
هنوز هم برای خیلی ها همان سعید آیتم خاطره انگیزه سعید و خان دایی ساعت خوش است یا همان بازیگر کمدی یا کارگردان کمدی هایی مثل عید امسال ، راه در رو ، دزد و پلیس و روزهای بد به در . هیچ کس فکرش را هم نمی کرد یک مرتبه بعد از 20 سال اسمش را میان اسامی بازیگران فیلمی جدی از فرزاد موتمن ببیند چه برسد به اینکه به خاطر نقشی کاملا جدی وتلخ، سیمرغ در دستانش قرار بگیرد. امسال سال سعید آقاخانی بود ...
باز هم چی شد چادری شدم موضوع انشاء شد
روز کلاس چهارمی به من گفت:"خجالت بکش، این بچه که از تو یک سال کوچکتره همیشه چادر می پوشه ولی تو چادر نمی پوشی " من هم هرروز یک دلیل می آوردم این قدر می گفت که بعضی از موقع ها جوابش را نمی دادم . روزهایی که چادر می پوشیدم میگفتم:"امروز فقط به خاطر امینی چادر پوشیدم" ولی از همان کلاس دوم به طور مداوم چادر سرکردم و الان از زحمات آن دوستم ممنونم که با امر به معروف های مکرر خود به ...
بازیگر زنی که تغییر جنسیت داد!
نیست که بعد از سال ها تدریس تئاتر در روستاها، شهرها، محل های دورافتاده و. . . اینطور با من رفتار شود. حتی از تمام آدم هایی که من به عنوان بازیگر با آنها قرار داشتم، بپرسید که من حق خودم را به عنوان بازیگر نگرفته ام چون برای من مهم نبوده است. همیشه گفتم پول بچه های گروه مرا بدهند، خود من مهم نیستم. من در جمعه بازار بساط کرده ام که هر تئاتر و هر فیلمی کار نکنم! خسته شده ام اما هنوز ایستاده ...
پایان دوستی چندین ساله با شلیک گلوله
داری بکن. گفتم از این به بعد رفاقتی بین ما نیست. فردای آن روز کاظم با من تماس گرفت و گفت دوستم سعید را با چاقو زده است. سعید هیچ مشکلی با کاظم نداشت و درگیری ای با هم نداشتند. او سعید را به خاطر من با چاقو زده بود، گفت این کار را کردم و حالا نوبت تو هم می رسد و خودت را هم می زنم. یک سلاح داشتم، آن را برداشتم و به خانه ای که کاظم گفته بود رفتم. قصدم شلیک کردن نبود اما چون می دانستم کاظم ...
شاه محمدی: مسخره نمی کنم میردورقی خیلی هم خوب است
...> مبین میردورقی در مقابل اظهارات شما موضع گرفته و صحبت های بدی علیه شما انجام داده؟ ابتدا باید بگویم او جوان است و احساسی تصمیم می گیرد اما باید این را اضافه کنم قصد بی احترامی به او و خانواده اش را نداشتم اگر هم حرفی زدم فقط قصد داشتم از بازیکنان پرسپولیس حمایت کنم. اما شما یک جورهایی بازی او را زیر سوال بردید؟ اتفاقا او بازیکن خوبی است و من منظورم این نبود. فقط خواستم ...
ملکیان: توصیه نکردم چون خط قرمز من است
خودشان باشند. یعنی از ایشان شکایت می کنید؟ بله به وکیلم گفتم که یک نسخه از برنامه 90 را تهیه کنند و سپس با شکواییه من آن را به دادسرا ببرند و از ایشان بابت تهمت و افترا شکایت کنند. چرا که اعتقاد دارم ایشان باید بابت بی اخلاقی و بی تقوایی که انجام دادند در دادگاه توضیح دهند. حالا شما اصلا این بازیکن را دیده بودید؟ بله من عادت داشتم که بعضی اوقات به تمرینات ...
دل فراز کمالوند خیلی پر است!
عقبگرد زمان، من برابر دشمنانم صبوری بیشتری می کردم. با این همه دشمن، زنده ماندن من تا این لحظه معجزه است. شما درونگرایی یا برونگرا؟ - به شدت درونگرا. پس سفره دلتنگی هایت را کجا پهن می کنی؟ - توی سینه خودم. همین حالا که با شما مصاحبه می کنم در اتاق را بسته ام. طفلک همسرم چه تقصیری دارد که به خاطر دغدغه های فوتبالی من حرص و جوش بخورد. فراز سی و ...
خاطرات جالب یک شاهد عینی از سقوط ساواک رشت
کشتار آن ساواکی آنچنان در یادم زنده است که بعد از 36 سال هنوز فریاد ها و تهدید ها، مرگ خواهی ها و انتقام جویی ها، آمیخته با عجز و لابه و ضجه ها در گوشم طنین انداز است. همان لحظه گفتم خدایا سرانجام این انقلاب را به خیر کن. وقتی به منزل رسیدم اذان صبح شده بود، وضو گرفتم و با دلی شکسته و درونی فرو پاشیده نمازی خواندم. خواهرم در آن زمان سیزده ساله بود، بعد از چند سال یک روز به من گفت: یادم می آید یک روز ...
جهان ترسناکی که برای نوه هایمان می سازیم!
این موضوع، از سمت خود استعفا دادند. آن تحریم ها جامعۀ مدنی عراق را نابود کرد و موجب تقویت دیکتاتور شد، چرا که مردم عراق برای زنده ماندن مجبور بودن به او تکیه کنند. شاید به همین خاطر هم بود که او به سرنوشت آن همه دیکتاتوری که به دست مردمشان ساقط شدند، مبتلا نشد. در نهایت، ایالات متحده خیلی ناگهانی در سال 2003 تصمیم به حملۀ به عراق گرفت. بسیاری از عراقی ها این حمله را با حملۀ مغول ها در ...
سوءظن خونین به نامزد
او را کنار خودم نگه دارم. اگر به ریحانه اعتماد نداشتی، چرا با او ازدواج کردی؟ دوستش داشتم و از وقتی نامزدم شده بود فکر می کردم خوشبخت ترین مرد روی زمین هستم، اما همیشه از این که یک روز ریحانه من را رها کند و برود می ترسیدم. این مساله خیلی من را اذیت می کرد. چه زمانی تصمیم گرفتی او را بکشی؟ چند روز قبل از حادثه بود که با هم دعوا کردیم. به ریحانه گفتم باید در مورد روابطش به من توضیح دهد، قبول نکرد ...
راز مرگ دختر جوان با اعترافات برادر فاش شد
قتل برسانم. آن روز داشتم از کنار رودخانه رد می شدم که فرنگیس را کنار پل دیدم. ما همیشه با هم اختلاف داشتیم و سر کوچک ترین موضوعی با هم دعوا می کردیم. آن روز بار دیگر با هم دعوایمان شد و خیلی از دست او عصبانی شدم. فرنگیس هم که از رفتارهای من خسته شده بود، شروع به داد و فریاد کرد. هر چه به او گفتم ساکت باشد، توجهی نکرد و من برای لحظه ای تعادل خود را از دست دادم و از شدت عصبانیت دستم را روی گلوی او ...
مانند شهیدان زندگی کنیم
حالی داشتم از آب بیرون می آمدم که خضریان و سید جمشید و یکی دو نفر از مهمانهای خضریان روی اسکله بودند. از آب که بیرون آمدم کمر سید را گرفتم و بغلش کردم و گفتم سید با هم می پریم توی آب. کشمکش من و سید ده ثاییه هم طول نکشید که من به آب افتادم. از آب که بیرون آمدم خضریان مرا خطاب قرار داد و گفت این چه کاری بود که کردی؟ عذرخواهی کردم و خواستم از اسکله خارج شوم که سید جمشید صدایم زد و با لبخند گفت زحمت بکش ...
قتل فجیع مادر به دست فرزندش
باخبر شدم نقشه یی طراحی کردم و روز حادثه به خانه مادرم رفتم. هرچه اعترافات متهم پیش می رفت پرده از جنایتی برداشته می شد که توهم ناشی از مصرف شیشه در آن نقش اول را بازی می کرد. ابراهیم در حالی که دستانش می لرزید و فروغی در چشمانش دیده نمی شد، سرش را پایین انداخت و ادامه داد: وقتی مقاومت مادرم را دیدم سرانجام تصمیم گرفتم سند یکی از مغازه ها را از خانه مادرم بدزدم به همین خاطر پنج صبح روز ...
پایان ممنوع الکاری بازیگری که تغییر جنسیت داد + تصاویر
متعلق به از ما بهتران است. ما گفتیم بودجه نمی خواهیم، فقط سالنی برای کار بدهید که مردم بیشتری آن را بشناسند و بیایند. بعد از 28 سال کار و سختی، سالن کوچک استاد مشایخی در مجموعه ایرانشهر شاید برای کارگردانی که یکی دو سال آمده باشد خوب باشد اما برای من نه. نمی دانم چرا ؟ هیچ وقت نفهمیدم چرا در طول سال هایی که کار نکردم، اجازه کار نداشتم. نامه ای به من دادند که شما ممنوع الکار نیستید! اما عملا ...
گلایه جانباز دوران دفاع مقدس از برخورد یک مسئول
...، عرض کردم 7/11/93 ، همانطور که سرش پایین بود گفت نوبت شما 3 ماه بعد است، هرچه گفتم بنده جانباز هستم و نمی توانم هر روز بیایم به این اداره ولی دیگر تأثیری نداشت به جهت اعتراض. به سمت دفتر معاون رفتم خوشبختانه رئیس اداره به همراه 3 نفر از معاونین در داخل اطاق ایستاده بودند بنده فقط موضوع درخواستم را مطرح کردم و اعتراضی نکردم ، رئیس گفت کار شما به من ارتباط ندارد با معاونین صحبت کنید. بعد از کلی ...
10 سال گذشت/ با پیرهن سیاه، در محرم، در مسجد ارک
... گفتم شیرینی پخش کنند سه روزی از ماجرا گذشت. تقریبا همه پیدا شده بودند و ما تلفنی با هم حرف زده بودیم جز مهدی پسرعمویم و پدرم. وقتی سراغ آنها را گرفتم همه می گفتند در بخش مراقبت ویژه بیمارستان هستند و نمی توانند صحبت کنند. روز سوم پیک خوش خبری آمد و دور از چشم خانواده ام خبر شهادت پدرم را بهم داد. با شنیدن این خبر دلم آرام گرفت و از او خواستم مقداری شیرینی تهیه کند و در بیمارستان ...
نگاهی به شرایط زندگی کارتن خواب های پایتخت
. جارویی از شاخ و برگ درختان فراهم کرده بود و باغچه کوچکی را که در کنار پنجره یکی از خانه ها، پایین تر از سطح پیاده رو قرار داشت، جارو می زد. با دیدنش جا خوردم. گرد پیری بر سر و صورتش نشسته بود، اما تمیز و مرتب به نظر می رسید. با آن سن و سال چطور همه شب های سرد زمستان را در خیابان دوام آورده بود؟ آن روز عجله داشتم و با سرعت از کنارش گذشتم. اما چند روز بعد، صبح زود دوباره دیدمش که به همراه ...