سایر منابع:
سایر خبرها
ına) دوست. دانا. گشوده. به صورت آشنا وارد زبان فارسی شده است. آخابا – (Axaba) سرپایینی. سرازیری. آخار – (Axar) بستر رود. روند. جاری. جریان رود. سلیس. روان. آهنگدار. مایع. غربت. پرخور. آخارا – (Axara) گودال. حفره. آخور. آخاری – (Axarı) مسیر. بستر. جریان. فرزند نخست. آخاریش – (Axarış) هماهنگی. آخان – (Axan) جاری شونده. رونده. گذرا. خمار. آخشام – (Axşam ...
کوچک بود که می شد بازش شناخت. با این همه، انگار قرینهٔ اغفال کنندهٔ گریزانی داشت و قله ای که آن نقطهٔ نورانی روی آن نشسته بود به نحوی شگفت انگیز صاف و مسطح بود. زمانی دراز به این معنای رمزآلود و درخشان خیره شدم و چشمهایم را با دقت زیاد به فضا دوختم، اما در این لحظه بوی سوختگی غذا از آشپزخانه به مشام رسد و خبر داد که سوسیسهای صبحانه پاک به هدر رفته و ما آنها را بیهوده تا این مسافت ربع میلیون مایلی با ...