سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ و هنر، توران میرهادی استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص آموزش و پرورش و همچنین یکی از شخصیت های برجسته فرهنگی ایران محسوب می شود که بیش از 60 سال در گستره آموزش و پرورش و در خدمت فرهنگ و ادبیات کودکان کوشید. در این راه او به همراه همسرش محسن خمارلو مجتمع آموزشی و تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را در 1334 خورشیدی تاسیس و آن را تا 1359 خورشیدی اداره کرد. ...
فلکه ی آب، شتری را کشته اند. بچه ها از روی خون شتر می دوند. پاهای شان خونی می شود. قدم هایشان به روی آسفالت خونی می ماند. به روی خطِ سفید ممتد، وسطِ خیابان، خونی می دوند و قرآن را می بوسند و از زیر آن رد می شوند. 15 در گفتگوی جالبی به مَنِش فتح آبادی بنگاه دار که شخصیت لات مسلک و باری به هرجهتی دارد، پی می بریم. شخصیتی که چون نام خانوادگی اش که نویسنده به عمد انتخاب کرده همیشه برنده است ...
پندار خمارلو، دختر زنده یاد توران میرهادی با اشاره به تالیف چند کتاب دربرگیرنده تجربیات این استاد فقید و برنامه ای برای بهینه کردن آموزش و پرورش در ایران، از بی توجهی وزارت آموزش و پرورش گلایه کرد.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ معصومه رامهرمزی مادر لالایی فارسی بلد نبود. لالایی و ترانه های آلمانی بلد بود. او همیشه به زبان آلمانی برای فرزندانش لالایی می خواند. بچه ها که بزرگ تر شدند همراه با او شعرها را زمزمه می کردند. یکی از این ترانه ها در ذهن توران حک شده بود. مفهومی در آن لالایی بود که زندگی توران را تحت تأثیر قرار داد و شد یکی از شعارهای زندگی اش. مادر می خواند و توران با او ...
غنی کشور را ارتقاء ببخشد؛ به گونه ای که همواره این عشق و دوستی در دل بچه ها و رشد و توانایی آن هاست که می تواند آن ها را به انسانی برتر تبدیل کند. از نگاه توران خانم، فرایند آموزش و پرورش، فرایندی پویاست و مدام در حال تغییر شکل. او همواره سعی در شناسایی استعدادها و توان بچه ها و رشد آن ها در مسیر شکوفایی بود. به اعتقاد وی، موفقیت حاصل سه مفهوم عمیق همدلی، همفکری و همکاری بود. تعلیم و تربیت انسانی ...
هربار وقتی زندگی ام را مرور می کنم از اینکه نعمت بزرگی مانند پدر و مادرم داشتم از خدا سپاسگزاری می کنم. آنها نهایت توجه را به ما داشتند و ما را با واقعیت های زندگی، طبیعت و هنر آشنا کردند. تاثیر رفتار آنها هنوز هم ادامه دارد و من همه زندگی ام را مدیون آنها هستم. در آن سال ها کودکان زیادی به دلیل بیماری های واگیردار از بین می رفتند و سال 1299 وقتی نخستین فرزند مادرم به دنیا آمد او با خودش عهد کرد که نگذارد هیچ یک از فرزندانش از دست برود. او یک زن آلمانی بود؛ ولی ما را با فرهنگ ایرانی بزرگ کرد. تابستان های داغ که شیوع بیماری دو چندان می شد. مادرم در تهران نمی ماند و در یکی از باغ های شمیران چادری برپا می کرد و به آنجا می رفت. من در یکی از این چادرها به دنیا آمدم و ...
.... این واقعه را فرزند بزرگش محمّدباقرخان عابدینی، که در آن هنگام 10 ساله بوده، به خوبی به یاد دارد: در پیشاپیش جمعیتی بزرگ، عَلَم و کُتل و پرچم ها و مشعل هایی به حرکت در آورده بودند و در هنگام حرکت به گورستان امامزاده شاهزاده حسین، مردم در قالب دسته و هیئت راه افتاده و عزاداری می کردند و جملگی بزرگان شهر در پی پیکر ایشان در حرکت بودند و همه شهر سوگوار و تعطیل بود . ...