سایر منابع:
سایر خبرها
.... نفسم بالا نمی آمد. هر آن منتظر بودم شیشه را بشکنند و ... در این ساعت ها به این فکر می کنم که این همه آرامش از کجا می آمد؟ چرا انقدر جسور بودند؟ در روز روشن اقدام به خفت گیری و چاقوکشی می کنند؟ انگار کسی قرار نیست مانع شان نمی شود؟ چرا در این چند ساعت روایت مشابه و ترسناک تر از دوستانم شنیده ام که همین امروز وضعیت مشابه برای نزدیکانشان در جاهای شلوغ شهر برایشان پیش آمده است؟ ...
می گوید: همه هم سن و سال های من موتور و ماشین دارند اما من هیچی ندارم، پس خودم آمدم برای دزدی. می گویم؛ الان که تو را گرفته اند، پدرت برای ضمانت می آید؟ کمی مکث می گوید؛ آرام می گوید: خدا ضامن من است وگرنه بابایم گفته بود که من اینقدر ... هستم که دنبالم نمی آید؛ چراکه من آبرویشان را در همه جا برده ام. متین تاکنون سه بار زندان رفته، یک بار کانون رفته و دو بار هم ...
به گزارش تسنیم، چند روز پیش خبری از محمد شیری بازیگر سینما و تلویزیون آمد که سارقان می خواستند در خیابان از او سرقت کنند. او خودش ماجرا را این گونه تعریف کرد: ساعت 11 و ربع شب، موتورسواری که یک نفر هم ترکش نشسته بود و من فقط در تاریکی شب، تیزی هایشان را می دیدم که برق می زد. مرا هم شناختند و یکی از آنها پرسید تویی؟! گفتم گوشی من ارزشی ندارد اما شماره هایش برایم مهم اند و اگر مردانگی دارید این را ...
شبِ گذشته ساعت 10 و نیم شب، وحید آقاپور در حوالی اتوبان همت از سویِ خفت گیرها مورد ضربات چاقو قرار گرفت. به گزارش تسنیم، چند روز پیش خبری از محمد شیری بازیگر سینما و تلویزیون آمد که سارقان می خواستند در خیابان از او سرقت کنند. او خودش ماجرا را این گونه تعریف کرد: ساعت 11 و ربع شب، موتورسواری که یک نفر هم ترکش نشسته بود و من فقط در تاریکی شب، تیزی هایشان را می دیدم که برق می زد. مرا هم ...
ممیزی و یا شرکت در برنامه جوکر می شناسند خفت گیری شده و با ضربه چاقوی سارقان خشن راهی بیمارستان شده است. حامد جوادزاده دوست و همکار وحید آقاپور ماجرایی که برای این بازیگر کشورمان رخ داده است اینطور بازگو می کند: ماجرا از این قرار بود که و حید آقاپور نیمه شب دیشب وقتی داشته از اتوبان رد می شده دیده دوتا دزد دارند یه بی نوایی رو خفت می کنند. وی ادامه داد: وحید با دیدن ...
داشتم این حجم از وقاحت و آرامش را باور نکنم. ترک سوار آرام و خونسرد از موتور پیاده شد. به اتوبان نگاه می کردم. ماشین ها به سرعت عبور می کردند. قمه ها را از جیب شان درآوردند. نه، اشتباه نمی کردم. چه باید می کردم؟ دور تا دور از آدم خبری نبود. چنان با خونسردی و طمانینه جلو می آمدند که گویی به کلی پاکباخته اند. انگار آمده اند طلب شان را وصول کنند. گویی از هیچ چیز و هیچ کس و از پایان ماجرا واهمه ای ...
ه مجری تلویزیون برچسب ها
.... به سمت آنها رفتم خودم را معرفی کردم. خانمی که چهره مظلومی داشت دستم را گرفت و بغض کرد: برای دخترم اینجا هستیم از کرمانشاه آمدیم. این شوهر دخترمه، دخترم فقط 26 سالشه. از او علت را جویا شدم و برایم ماجرا را تعریف کرد: یه روز حالش بد شد و دیگه نتونست پله ها رو بیاد بالا. من فکر نمیکردم جدی باشه مدتی بود همش میگفت دستم درد میکنه. دخترم 3 ماهه باردار و یه بچه 4 ساله هم داره ...