سایر خبرها
چه کاره هستی؟ به او گفتم از رختکن خارج شود و وقتی وارد زمین شدیم، متوجه شدم آن فرد مربی تیم است و همان شب پیام داد که دیگر من را نمی خواهد. شیخ تیم خواست که عذرخواهی کنم و بمانم اما این کار را نکردم و دوباره به پرسپولیس برگشتم. * در تیم لسترسیتی به تو بازی نرسید؟ اگر برایم در ایران تبلیغات می شد به من بازی می رسید. آن زمان درباره بازیکنان ایرانی تبلیغات کم بود. الان بازیکنان ...
حرم برسیم. بعد از مصاحبه با این دو عزیز زائر به سراغ راننده تاکسی رفتم که در حال گرفتن دنده عقب در کوچه عیدگاه بود به راننده گفتم موضوع چیه چرا دنده عقب گرفتی با لحن نیشابوری به من گفت مگر بلوکه هارو نمی بینی گفتم چرا، ولی مگر شما از این بلوکه ها مطلع نبودید گفت نه چراکه باید از مسیر میدان هفده شهریور به سمت فلکه آب (میدان بیت المقدس) مسیر باز باشه که متأسفانه همین مسیر رو هم با بلوکه ...
اخلاق بود. می گفت: نامردها لااقل گوشی ام را بیاورید. بالاخره اینقدر داد و بیداد کرد تا گوشی را بهش دادم. او هم بلافاصله زنگ زد به آقای توسلی و گفت: شما نفرات را بردار و برو. ساعت 10 شب شد و هنوز در اتاق حبسش کرده بودم. به او گفتم: قسم بخور که نمی روی؟ خندید و گفت: باشه باشه. قرآن را آوردیم، گفتم: دستت را بگذار روی قرآن که نمی روی؟ دستش را روی قرآن گذاشت و زیر لب یک چیزی گفت و خندید. اما عاقبت ما را گول زد و رفت. ...
شیخ عباس نارویی، روحانی بلوچ مدافع حرم می گوید: در سفر سوریه با تسبیح برای افراد استخاره گرفتم. یکی می ماند، شهادت بود، 2 تا جانباز و اگر سه تا می ماند، یعنی طرف سالم برمی گشت! برای عمر ملازهی شهادت افتاد، بچه ها دورش را گرفتند با صدای بلند خواندند: شهادتت مبارک. آزاده لرستانی: پدر عباس نارویی، سنی بود و مادرش شیعه. خانواده ای محب اهل بیت (ع) داشت که پدر اهل تسنن خانواده در ماه محرم در ...
آنها هم متوجه قضیه شوند، به همین دلیل گفته بود: شب شده و دیروقت است شما برگردید منزل تا سرکاروانمان بیاید. ساعت 10 شب تماس گرفت که شارژم در حال اتمام است، زمانی که به کربلا رسیدم خودم با شما تماس می گیرم. اما حدود یک ماه هیچ خبری از برادرم نشد. خیلی نگران بودیم ولی به پدر و مادرم که بیمار بودند، حرفی نمی زدیم. بعد از یک ماه همسرش تماس گرفت و گفت گوشی را اشغال نکنید، هادی پشت خط است. او تماس گرفت و ...