سایر منابع:
سایر خبرها
دعوا سر سربند یا فاطمه بود
نفری طلبه و چند تایی هم شهید شدند. رفقایشان چه تیپ آدم هایی بودند؟ رفقا همه مثل خودشان بودند؛ یعنی در خرمشهر با رفقای بد همنشین نبودند. همه همکلاسی ها و رفقایشان خوب بودند و خودم نظارت می کردم. اصلا اجازه نمی دادم که بیهوده به کوچه بروند و فقط در خانه بودند و از مسجد به خانه می آمدند. اهل بیرون رفتن نبودند و تمام بازی هایشان دو نفری در خانه بود. کاراته بازی و دوچرخه سواری می ...
این نسل مظلوم و ناشناخته...
. وصیتم رو هم نوشتم. خانومم گفته برو به خدا سپردمت. الان اومدم برم دمشق. یک سال هم بشه میمونم تا قبولم کنن. ابوالفضل هم گفت: منم همین کار رو کردم، فقط دویست تومن بدهکارم. گفتم: دویست هزار تومن؟ گفت:نه! دویست تا تک تومن!!!! چه حال خوشی پیدا کرده بودم اون ساعت. گذر زمان رو نفهمیدم. اعلام کردند باید بریم. دو سه تاعکس دیگه هم باهم گرفتیم. ...
نماینده آن زنی باشید که از تابستان متنفر بود
پرانرژی و با لحن و صوت مخصوص به خود که انگار از هیچ گلوی دیگری شنیدنی نیست، سخن می رانند. گاهی از هر سه جمله ای که پشت سر هم می گویند، دوتایش ضرب المثل است و چون در هر مثلی دریایی از کلام و کنایه نهفته است، از فهم کلامشان جا می مانی و مجبور می شوی مرتب به بهانه ای وارد حرفشان شوی تا عقب نمانی! بعد آنها که ضعف حریف و قدرت خود را خوب می شناسند، گاهی تو را به خامی و جوانی ات می بخشند و از ضربه فنی ات ...
سینمای ما قوه عاقله ندارد
بعد هم در همین سمت باشند، این مسیر را تصحیح کنند. ایشان دبیر جشنواره است و قرار است از آبرو و آرمان های نظام دفاع کنند و نه این که همه چیز را برای به دست آوردن دل چند سلبریتی هزینه کنند. جشنواره فجر تابلوی روشنی برای بی آبرویی مدیریت فرهنگی ما بود وی در خصوص فقدان وجود مدیر کاردان و تهیه کننده-مولف کاربلد در سینمای ایران خاطرنشان کرد:به عنوان مثال در چند سال گذشته شاهد نوعی از ...
پروژه راه آهن ارومیه کارنامه نمایندگان آذربایجان غربی و شاخصه سنجش آنهاست
که هدف ما کار کردن با سطحی بالاتر و توانی بالاتر ایجاد شد، هدف من خدمت به مردم بود و من به عنوان یک عضو شورای شهر آن قدر قدرت نداشتم که برخی از مشکلات مردم مثل گازرسانی گلمان و مسکن مهر و ... حل کنم. این ها در شرایطی بود که باید شورای شهر تصویب می کرد و بعد از تایید در استانداری به شهردار ابلاغ می شد. با توجه به همه این ها یک فرصتی برای من به وجود آمد که با توان بالاتر به مردم خدمت کنم. مثلا من ...
همسران شهیدی که دیده نمی شوند
گفتند همه باید بروند! بچه دار، بی بچه، متاهل و مجرد! واجب بود که همه بروند، ولی حالا آنقدر زنان شان باید سختی بکشند؟! فاش نیوز: همسر شما کی شهید شد؟ خانم زمانی: من یک همسر بدون فرزند هستم و سال 62 همسرم شهید شد . فاش نیوز:چه سالی ازدواج کردید؟ خانم زمانی: سال 62 ازدواج کردیم و همان سال هم همسرم شهید شد. فاش نیوز: چند ماه زندگی کردید؟ ...
پارتی های شبانه یکی از شروط کار درسینما است!
بخورد؟ دقیقا؛ حتی اگر لطمه بخورد؛ برای این که الآن دیگر ارزشیابی نمی شود و فرقی به حالشان نمی کند؛ زمان ما چند روز پیش تولید کار بود و برای ریزترین چیزها وقت گذاشته می شد؛ الآن طراح لباس می اورند و دست آخر هم می گویند می شود خودتان لباسی بیاورید که به شخصیت کار بخورد؟ مگر چقدر به ما دستمزد می دهند که لباس کار را هم خودمان باید تهیه کنیم؟ همه چی قاطی، پاتی شده است؛ کسی که باید برگشت مالی ...
پسری که بزرگ کردم هیولا نبود
، به چالش می طلبد. او البته پس از این همه سال در کتابش دست به نتیجه گیری می زند که غیرمنتظره تر از نتیجه گیری های معمولی درباره نقش خودش در این اتفاق است. او می نویسد: من هم در آن اتفاق مُردم! وقتی از او درباره پسرش می پرسم، از پنجره به بیرون نگاه می کند و می گوید: او هیولا نبود، او یک انسان مثل بقیه بود . شاید شگفت زده شوید ولی سوزان در ادامه تأکید می کند: من هنوز هم پسرم را دوست دارم . ...
ما بدهکاریم نه طلبکار
بسیار سخت بود: یادم نمی رود، از شهر که بیرون آمدیم شبی چند پاکت سیگار می کشیدم و فقط گریه می کردم. حال بقیه هم مثل من بود. ولی آدم هایی که آنجا بودند آنقدر خالص و خودجوش آمده بودند که سنگینی این اندوه ها و رنج ها با آن زیبایی برابری می کرد. شهر که پس گرفته شد، سعید صادقی تمام مسیر عریضه را دوید. پای پیاده. بعد از چندین شب نخوابیدن. خبر فتح خرمشهر همه چیز را از یادش برده بود: فقط می دویدم ...
8 روز متفاوت در یک دبیرستان پسرانه
شدن به ساختمان مدرسه دیدم که جارو به دست در حال نظافت بود. پیش خودم تصور کردم شاید تنبیه شده ولی انگار بنده خدا در حال انجام وظیفه اش به نحو احسن بوده. از بچه ها می خواهم علی را صدا کنند. چند دقیقه بعد علی با آن کلاه خنده دار پشمی و لباس های کهنه و مندرسش وارد سالن گفت وگو می شود. بچه ها با دیدن او لبخند ریزی می زنند. جارو و خاک انداز دسته دار را همچنان در دست دارد. او بیش از اندازه در ...
حکایت زندگی زنان بهبودیافته از اعتیاد
.... قرار است بعد از بازدید، اگر مجالی شد، با چند نفر از آنها حرف بزنیم و بدانیم چه شده و چه نشده که به اینجا رسیده اند. بازدید طولی نمی کشد. یک ساختمان نقلی است با چند اتاق کوچک؛ مدیریت، اتاق مشاوره، آموزش کامپیوتر، آموزش هنرهای دستی و اتاق گفت وگو. می پرسم کسی ماجرایش را می گوید؟ و می گویند. منو اینطوری نبین، قیافه ای داشتم واسه خودم الهام برای بار ...
بغض کودکان کبیر آباد
اتاقی نمور و تاریک، دخترک جارو به دست به تماشای ما ایستاده. هنوز کار پاک کردن در شیشه ای حیاط را تمام نکرده، مادر جارو به دستش داده تا اتاق کاهگلی مخروبه را حسابی جارو بزند. اما تا ما را می بیند جارو را رها کرده و سریع دست حنا کشیده اش را به سمت روسری مشکی و طلایی اش می برد، بعد نگاه تند و تیزی به آینه شکسته روی طاقچه می کند و با تعجب دوباره به سمت ما بر می گردد اما انگار هیچ حرفی ندارد که بزند ...
اشعار آیینی ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
، مثل پروانه یارو یاور تو مادر شعر های سرخ و کبود ، زخمی تیغ و بغض و آتش و دود کاش از راه آسمان برسد، پسر خاکی دلاور تو حامد اهور دستی که نبی بوسه زند یار علی است زهرا همه جا یاور و غمخوار علی است با پهلوی بشکسته طرفدار علی است هر دست که حامی ولایت نشود دستی که نبی بوسه زند یار علی است *** ...