سایر منابع:
سایر خبرها
به گزارش همشهری آنلاین، اجرای تئاتر در تهران هم چیزی نیست که شرایطش چندان فراهم باشد، بنابراین معلوم است که در شهرهای دیگر گروه های تئاتری برای اجرای نمایش با چه مشکلاتی از محل تمرین گرفته تا سالن اجرا، مواجهند. با تمام این مشکلات این گروه ها هرگاه که بتوانند کار می کنند و روی صحنه می روند. این روزها هم این نمایش ها در شهرهای مختلف، به جز تهران، روی صحنه اند: اصفهان در تالار ...
رفتنشان جنس و طعم دیگری دارد. این است که طور دیگری حسرتشان را می خورم. میان توضیحات فضّه سادات درباره شهید قربانی کلیپ سرنوشت مشترک پخش می شود. تدوینی مغز و استخوان دار از صحبت های آقا و صحنه هایی از افغانستان. یاد بنری که کنار در ورودی سالن زده بودند می افتم. با عجله خواندم و عکسش را گرفتم که سر فرصت بخوانم. چند جمله از آقا درباره افغانستان. دو ملت مسلمان ایران و افغانستان در جغرافیا، مذهب ...
تقیم در قوانین زیست محیطی مورد توجه قرار نگرفته است، در حالی که این خلاء به شدت احساس می شود و خشکسالی و قطع حقابه های زیست محیطی، به شدت به محیط زیست انسانی و طبیعی خسارت زده است . وی با بیان اینکه متاسفانه برخی مسؤلان هنوز به حقابه های زیست محیطی اعتقادی ندارند و مثلا ورود آب به تالاب را هدررفت آب می دانند و این نگاه خطرناکی است، تصریح کرد: متاسفانه استان قم با قرار گرفتن در انتهای حوز ...
به گزارش گروه فرهنگ خبرگزاری علم و فناوری آنا، در نمایش اینجا پنجره ای بازمانده است سعید چنگیزیان در حضوری متفاوت با ایفای نقش هنگامه و مرتضی یونس زاده با نقش سعید به روی صحنه خواهند رفت. نمایشنامه این اثر توسط ندا شاهرخی و یاسمن خواجه ای با الهام از منطق الطیر عطار به نگارش درآمده است. این نمایش که سال 1397 در کشور فرانسه و در سالن ماریا کازارس به صحنه رفته بود؛ قصه زنی هنرمند به نام ...
اصلا مرا نمی دیدند و من همچنان آنها را دنبال می کردم، ناگهان همه از نظرم ناپدید شدند و هر چقدر جست وجو کردم هیچ انسانی را در آن اطراف ندیدم . او این داستان را به طور کامل در سال 1926 در روزنامه محلی به چاپ رساند، البته این تنها داستان درباره این جنگل نیست. بیشتر کسانی که از آنجا دیدن کرده اند از اسکلت هایی با زره سربازان، نورهای شناور، سگ های بدون سر و ارواح دزدان دریایی سخن گفته اند ...
دست از سرم بر نمی داره، من که گناهی ندارم، بارها بهش گفتم که نمی خوامش اما همه اش حرف های بی ربط می زنه، موندم چه کنم! یعنی چه؟! مگه شهر هرته، اصلاً می خوای من باهاش صحبت کنم، ما پسرها حرف همدیگر رو بهتر می فهمیم. نمی دونم، می ترسم کار دستت بده، از اون شرورهاست به خاطر همین خیلی ازش می ترسم. ناصرکه رگ غیرتش گل کرده بود، صدایش را دورگه کرد و گفت: منو دست کم گرفتی ...