سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم فوت کرد. مادرم می دونست که بعد از پدر، نمی تونه از پس من بربیاد. مجبورم کرد با یکی ازدواج کنم؛ کسی که توی 12سالگی عروسش شدم و توی 14سالگی با یه پسر 40روزه ازش طلاق گرفتم. خونه ش جز گرسنگی کشیدن و کتک خوردن چیز دیگه ای برام نداشت. دوران حاملگی انقدر سخت بود که از بوی غذای همسایه ها غش می کردم. اما اون حتی اجازه نداد پسرم رو با خودم ببرم؛ گذاشتش سر راه. توی ...
مرافه داشتیم. خسته و کلافه شده بودم. یه روز بچه رو بغل کردم و بدون این که خبری به شوهرم بدم از خونه بیرون زدم. وضعیت روحیم خیلی به هم ریخته بود. مادر و بابام سفر رفته بودن. گوشی تلفن همرامو خاموش کردم و به خواهرمم گفتم جواب تماسای شوهرمو نده. زن جوان ادامه داد: شوهرم نمی دونست کجا هستم و غروب روز بعد سرو کلش پیدا شد. توپش خیلی پر بود و می گفت چرا بی خبر از خونه بیرون زدی ...
یونانی در کتاب خودش می نویسد که گروه داریوش دور هم جمع شده اند روز پنجم بعد از سرنگونی گئومات غاصب و در آنجا بحث کردند در نوع حکومت، نام می برد هرودوت، می گوید آقای هوتانه گفت بیایید حکومت را به جای اینکه به پادشاه بدهیم به مردم بدهیم. یک شعار زیبا را نقل می کند از او که هنوز هم بلندترین شعار است اگر آدم بررسی کند، مثل گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک. می گوید زیرا همه چیز از آن مردم و برای مردم است ...
نوشته هایم نگاه می کردم و به خودم می گفتم این نوشته ها چرا بیش ترشان یک جوری اند؟ قشنگ اند، نه این که قشنگ نباشند، اما یک جوری اند. انگار مال من نیستند و بعد یادم می آمد که وقتی برای تو می نوشتم، چه قدر کلمه ها راحت تر می آمدند. به نقاشی هایم فکر می کردم که از وقتی اسم کنکور آمد، دیدم انگار حس و حال نقاشی کشیدن از وجودم پر کشید. خدا می داند که چند وقت است دیگر یک دلِ سیر، نقاشی نکشیده ام. آن ...
دادگاه خواهر روزنامه نگارش در مرحله نگارش حکم است، در پاسخ به پرسشی درباره حس وحالش در این روز به اعتماد می گوید: من در همه سال های خبری، از سال 86 تا الان که خبرنگاری کردم همیشه خبرنگار حوزه اجتماعی بودم. من و الهه در تحریریه های مختلفی کار کردیم و همیشه برای من یک مرزی وجود داشت بین خبرنگارانی که برای انتخاب حوزه کاری و سوژه های گزارش دغدغه دارند؛ از نظر من کسانی که دغدغه ای دارند و در رابطه با آن ...
ها را شامل می شود. امیدواریم در جلسه های بعدی، این مجازات کاهش یابد و رأی صادره اصلاح شود. *** نیلوفر روزت مبارک شهرزاد همتی در روزنمه شرق نوشت: نیلوفر سلام. این سلام از طرف همه کسانی است که تو صدای شان بودی؛ آدم هایی که نیاز داشتند کسی دست شان را بگیرد. در این یک سال آدم های زیادی به دفتر روزنامه زنگ زده اند و پشت تلفن گریه کرده اند. روز تولدت کیک آورده اند و با ...
.... پس از آن در سال 88 با شرکت در دوره فشرده روزنامه نگاری ایکنا، همکاری اش را با این مجموعه آغاز کرد. وی ادامه داد: سه ماه بعد از ازدواج در اردیبهشت 87 عازم سفر به مشهد مقدس شدیم که مدیرعامل مؤسسه امیرالمؤمنین(ع) کاشان نیز با ما همسفر بود. این مؤسسه، مرکزی تخصصی در زمینه حفظ قرآن و نهج البلاغه است. در دیداری که همسرم با مدیرعامل مؤسسه داشت، قرار شد پس از بازگشت برای همکاری با این ...
امیر خبر می دهد؟ وای داداش امیر! خودش می شود یک مصیبت کامل. نمی دانم چقدر می گذرد که با صدای موتور از روی تخت می پرم. لحظاتی بعد صدای هراسان مادر زودتر از تصویرش و آرمان سرخوش به گوشم می رسد: تو یه وقت هول نکنی ها مادر، یه شکم درده که الان آمبولانس می رسه و می بریمش دکتر... ر. همزمان هر دو وارد اتاقم می شوند. آرمان دست دور شانه های مادر می اندازد و سرش را به سینه اش فشار می دهد و می گوید: صد دفعه ...