سایر منابع:
سایر خبرها
قاتل: آنقدر گلویش را فشار دادم تا دیگر نفس نکشید
...، شش سال معتاد بودم و از شش ماه قبل با خوردن شربت متادون اعتیادم را ترک کردم. وی افزود: مدتی قبل همسرم طلاق گرفت و سه فرزندم نیز به خانه او رفتند، پس از این اتفاق با مادرم زندگی کردم اما در این مدت برادر کوچک ترم در تلاش بود تا دوباره من را معتاد کند به خاطر همین عازم تهران شدم. متهم ادامه داد: هفته اول را در گرمخانه ای حوالی بهشت زهرا ماندم و بعد از آن هم شب ها در ترمینال جنوب می خوابیدم تا ...
قتل خواهر به دلیل توهم
. درادامه دختر مقتول که موضوع را به پلیس اطلاع داده بود، درباره علت قتل مادرش گفت: چند سال قبل پدر و مادرم طلاق گرفتند و من و دو خواهرم با او زندگی می کردیم. روز گذشته دایی ام به نام میثم تماس گرفت و گفت به تهران آمده است . او به خانه ما آمد و باهم شام خوردیم. من به خانه دوستم رفتم و صبح وقتی به منزل برگشتم با جسد مادرم مواجه شدم و هیچ خبری از دایی ام نبود. با اظهارات دختر ...
عروس فراری؛ روایتی تلخ از یک زندگی
می زد . داوود روزگارم را سیاه کرده بود. می گفت تو مشکل داری و ... . خونم را در شیشه کرده بود. بعد از مرگ پدرم ،او حرف اول را درخانه ما می زند. مادرم هم ریش و قیچی زندگی مان را به دستش سپرده است. نمی توانستم از خودم دفاع کنم. خسته شده بودم. تصمیم داشتم از خانه فرار کنم. اما واقعیتی تلخ برای برادرم روشن شد. همسرش با پسری جوان در ارتباط است و ... . سخت گیری های بیش از ...
مرد بدگمان به میز محاکمه رسید
مشغول حرف زدن با تلفن شد. فهمیدم با برادرم حرف می زند. بعد از خوردن شام خوابیدم. احساس کردم که بدنم گرم شده است. احتمال دادم که خواهرم در غذایی که به من داده، مواد ریخته باشد به خاطر همین نیمه های شب از خواب بیدار شدم. به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و بعد از قتل خواهرم خانه را ترک کردم. البته آدرس خانه را نمی دانم؛ چراکه برای اولین بار بود به آنجا رفته بودم. بعد از مطرح شدن این ادعا ...
قاتل خواهر مجرم شناخته شد
اش به قتل رسیده است. دختر مقتول ساعت 10صبح وقتی به خانه رفته بود با جنازه مادرش در رختخواب روبه رو شده و حادثه را به پلیس گزارش کرده بود. در چنین شرایطی مرد مظنون به قتلگاه زن میانسال منتقل و معلوم شد مقتول خواهر اوست. به این ترتیب به دستور محسن مدیرروستا، بازپرس کشیک ویژه قتل متهم به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. متهم گفت: 6سال معتاد بودم و از 6 ماه قبل با ...
رمز و راز محبوبیت بی نظیر استاد مسلم بهادری، استاد پاتولوژی و چهره ماندگار پزشکی
از سوره های قرآن را حفظ بودم و همین سبب شده بود تا این معلم به پدرم سفارش من را بکند. پدرم چندان علاقه ای به درس خواندن بچه ها نداشت و معلم مان به پدرم گفته بوده که این بچه بااستعداد است و حیف است که درس نخواند. سپید: پدرتان کار کشاورزی می کردند؟ بله. این داستان مربوط به 85 سال پیش است. پدرم آدم سرشناس و معتبری بود و بزرگ خانواده محسوب می شد اما مالک و زمین دار نبود. سیستم آن زمان ...
خانه ای که ایمان را از من گرفت
فرزند شده بودم. همه می دانیم پدرو مادر در اویل زندگی بخصوص بعد از تولد اولین فرزند بسیار وابسته و دلبسته فرزندانشان هستند و هر عیب فرزند خویش را حسن می دانند من وهمسرم از این قائله مستثنی نبودیم .و از اعتراض نسبت به فرزندم بسیار آزرده خاطر می شدیم . از آن طرف پدرم اخلاق به خصوصی داشت پدر سالاری شدید در خانه ما حکم فرما بود .اما به خانه و خانواده توجه خاصی داشت مقید به قانون ...
از مهریه مادرم تا آدامس فایو
بوده است که مثلا اگر آن موقع بقیه پیشکش عروس را با بقچه می بردند خانواده پدرم برای عروس خانم که دختر خاله اش هم بوده یک چمدان برده است پر از لباس و طلا و.....پ حالا خودمانیم ،سالها پیش مهریه بچه پولدارها پنج هزار تومان بوده اما حالا باید تعداد سکه های مهریه به میزان سال تولد عروس خانم باشد. چند روز فقط ذهنم درگیر این همه تفاوت در مهریه های قدیم و جدید بود که برای خرید به سوپر ...
هیچ وقت به استقلال نمی روم
مساله که او در بین ما نیست خیلی سخت است. جای هادی خیلی خالی است و امیدوارم خانوادش در آرامش باشند. محسن توجه خاصی به خانواده خود دارد: بزرگترین دل مشغولی من خانواده ام است و به خواهرم قول دادم هیچ وقت اجازه ندهم به آنها سخت بگذرد. لذت بخش ترین خرجی که محسن تا به حال انجام داده هم از زبان خودش جالب است: منزلی که برای پدر و مادرم خریدم واقعا شیرین بود و همینطور ماشین هایی که برای ...
هیچ وقت به استقلال نخواهم رفت
احساساتی می شود: باور این مساله که او در بین ما نیست خیلی سخت است. جای هادی خیلی خالی است و امیدوارم خانوادش در آرامش باشند. محسن توجه خاصی به خانواده خود دارد: بزرگترین دل مشغولی من خانواده ام است و به خواهرم قول دادم هیچ وقت اجازه ندهم به آنها سخت بگذرد. لذت بخش ترین خرجی که محسن تا به حال انجام داده هم از زبان خودش جالب است: منزلی که برای پدر و مادرم خریدم واقعا شیرین بود و ...
تصویر ایرانیان در رسانه های خارجی واقعی نیست/ با سفر به ایران، ایرانیان را شناحتم+ تصاویر
با دوچرخه طی کرده ام ولی چون رشته تخصصی ام کوهنوردی است، قصد دارم همه کوه های بلند را از نزدیک ببینم. گفتنی است این میهمانان با حضور در ورزشگاه تختی دولت آباد به تماشای بازی تیم کبدی پرداخته و با استقبال ورزشکاران دولت آبادی روبرو شدند. انتهای پیام/
رؤیای شیرشاه زیر شلیک گلوله
سال بعد زلایا این رؤیا را واقعی کرد. او حالا طراح شیرشاه شخصیت محبوب دیزنی است و خاطراتش از آن روزها را به خبرنگار ان بی بی سی می گوید: همه دوران کودکی من با تصویر تیراندازی مردم به یکدیگر پر شده است. علاقه من به نقاشی آن قدر زیاد بود که سعی می کردم هر تصویر زنده ای را که می بینم، روی کاغذ بیاورم. هلیکوپترها در آسمان گلوله شلیک می کردند و من نقاشی شان را می کشیدم. باوجود همه اتفاقات بدی که آن ...
خسرو شکیبایی چگونه بازیگر شد؟
، باسواد و اندیشمند بود. ما با هم تنها زندگی می کردیم و او نهایت محبت را به من داشت. من در دوران کودکی ام زیاد با بچه های دیگر بازی نمی کردم و همیشه با مادرم بودم. چند خواهر و برادر دارید؟ من خودم تنها هستم، اما هفت خواهر و برادر ناتنی دارم. دوران کودکی را در آبادان گذراندید ؟ آبادان فوق العاده قشنگ بوده و هست. من سال 42 هنگامی که در شرکت نفت شاغل ...
شبیخون پلیس به تبهکاران
برمی داشت و می آمد من فقط موتورسوار بودم که اشتباه کردم. چند بار همراهش شدی؟ 3 یا 4 بار اما هیچی گیرم نیامدو آخرشم دستگیر شدم. حرف آخر؟ می شه تقاضای بخشش کنم. پشیمانم و دیگه هیچ وقت تو کار خلاف نمی رم عاقبت نداره. دزدان خانه های ویلایی محسن 31 ساله است و با 4 عضو باند به خانه های ویلایی دستبرد می زد. از سرقت و نقشه ای که کشیدی بگو؟ یکبار بیشتر ...
پرسه در خاطرات مرد غریبه(پاورقی)
او از خانواده متوسطی بود و دلش می خواست خودش باشد اما مادرم که زن قدرتمندی بود، این اجازه را نمی داد. کم کم این برخوردها باعث رابطه ای تیره شد و مرا میان دو زنی که بسیار دوستشان داشتم ، گرفتار کرد. از طرفی مادرم که علی رغم شخصیت نفوذ ناپذیرش هرگز عشق اش را از پسرش دریغ نکرده بود و از طرف دیگر همسرم که بخش بزرگی از اشتغال ذهنی ام با عشق او پر شده بود. کم کم داشتم جراح می شدم ، شادمان از این مسئله ...
مرگ ناصر عبداللهی از زبان خانواده اش
بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه رفت ، خواننده ی جوان که دیگر جز محبوب ترین خواننده های ایران شده بود . نسرین ادامه میدهد یک روز ناصر به خانه آمد و خواست که همراهی اش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند . سال 84 نینا به دنیا آمد بچه ها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی کردند. سال 85 ناصر به همراه خانواده اش به بندر برگشت او می خواست ترانه هایی بسازد ...
توبه کردم، دیگر سرقت نکنم
طلا سرقت کنیم. آن خانه بهترین جایی بود که من برای سرقت رفتم. از آن سرقت 15میلیون تومان به جیب زدم. خانواده ات می دانستند سرقت می کنی؟ سال 83 برای اولین بار دستگیر شدم. بعد از آن خانواده ام فهمیدند و مادرم هم با من قطع رابطه کرد. در این مدت تنها چند بار مادرم را دیدم. او دوست نداشت پسر سارق داشته باشد تا این که بعد از آخرین دستگیری از این وضعیت خسته شدم و از مادرم ...
هرکه باشد بر خمینی بدگمان؛ حق ندارد پا نهد در این مکان / روز قیامت نه جواب دارم و نه توجیه
شاخصه های او بر اساس فرمایشات امام تعیین و اجرا می شد. *زندگی سراسر عشق دیدگاه های ما نسبت به امام و انقلاب آنقدر مشابه و نزدیک بود که برایمان زندگی سراسر عشق رقم زده بود. با اینکه من دختری بسیار عزیزکرده در خانواده بودم و بعد از ازدواج باید از خانواده ام دور می شدم آن هم خانواده ای که با وجود داشتن 4 برادر و خواهر، پدرم بسیار به من توجه و علاقه داشت و در وضعیتی بزرگ شده ...
یه دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن
. این روزها کاروان های زیارتی راهیان نور راهی فکه، شلمچه، دهلاویه، سرپل ذهاب، دوکوهه و ده ها منطقه دیگر جنگی می شوند تا به جوانان و نوجوانان نشان دهند آنچه را که فقط درباره اش شنیده اند. از هر کدام از کسانی که به این سفر رفته اند بپرسید چه خبر بود؟ حتما برایتان خاطرات زیادی تعریف می کند. ما هم سراغ چند نفر از سفر رفتگان رفتیم که از قضا امسال هم راهی شده اند و برایمان از این ...
محیط بان دنا:همه چیز عوض شده جز دنا!
.... من بعد از هشت سال بیرون آمدم. خانه هایی را می بینم که نبودند. مثل اصحاب کهف شدم. خیلی سختی کشیدم. واکنش شما و همسرتان بعد از هشت سال از دیدن هم چه بود؟ هم من خوشحالم، هم او. مگر می شود آدم خوشحال نباشد. شنیدم وقتی رفتید زندان تازه عقد کرده بودید؟ بله تازه عقد کرده بودیم. من بعد از هشت سال از زندان، از یک فضای بسته بیرون آمدم. توانایی صحبت کردن ندارم. همه چیز عوض شده ...
من پرویز پرستویی یک روستایی روستایی زاده ام/ هنوز خودم را همان پسرک شرمگین می دانم
مدرسه ای که می رفتم، مدرسه ای اسلامی بود در کوچک گمرک. بین مولوی و شوش. پیاده می رفتم و برمی گشتم. چو.ن مکتب رفته بودم و قرآن می دانستم و نماز می خواندم، پیش نماز شدم و همه بچه ها پشت سرم نماز می خواندند. عالمی داشتم برای خودم. از آن طرف چون مرا فرد امینی می دانستند، فروشگاه مدرسه را هم به من سپردند. از روستا که آمدیم، دو برادر بودیم. یک خانواده سنتی. اصولاً خانواده ای که در روستا پا ...
وقتی که عینکی شدم
ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچه های کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر می کنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچه های کلاس اوّل بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود و خاطره بدی از آن روز ندارم. البته چشم من ضعیف بود، هیچ کس هم نمی دانست، خودم هم نمی دانستم؛ فقط می فهمیدم که چیزهایی را درست نمی بینم. بعدها چندین سال گذشت و من خودم فهمیدم که چشمهایم ضعیف ...
دنیای مادرانه مهسا کرامتی
کنم؟ یا چطور باید او را به حمام ببرم؟ ولی بعد از تولد پسرم به جز در بیمارستان که پرستارها او را شستند همه کارهایش را خودم انجام داده ام. نگرانی های مادرانه روز تولد امیرمانی وقتی من را از اتاق عمل بیرون آوردند و تازه به هوش آمده بودم خیلی تلاش می کردم تا از همسرم و خانواده ام بپرسم: بچه سالم است؟ البته ما همه آزمایش ها و مراقبت ها را انجام داده بودیم ولی به هرحال این نگرانی ...
قهرمان جوان ورزشی کُرد که این روزها فراموش شده است
شدم واقعا مجهز و خوب بود به سمت مربی رفتم و خودم را معرفی کردم و وارد تمرین شدم خیلی مصمم بودم تمرینات خوبی داشتم تا اینکه بعد از دو روز ، مربی من را صدا زد به پیشش رفتم ، او با کمال خونسردی به من گفت: آقا فرزاد اسم شما از تیم خط خورده می توانید بروید .. در ابتدا فکر کردم مربی با من شوخی می کند ، اما بعد متوجه شدم که باید برگردم به خانه ، واقعا نمی دانستم چه کار کنم ، تمام شهر پر زرق و ...
برگزیدگان جایزه حبیب چه گفتند؟
قرار گرفتم، من کتابم را به مادرم تقدیم کردم و جایزه ام را به پدرم تقدیم می کنم در ادامه محمدرضا بایرامی که کتاب خط تماس اش در این جایزه به عنوان کتاب تقدیری شناخته شد گفت: من تشکر می کنم از حسن ظن داوران اولین بار است که بعد از فوت امیرحسین فردی به این جشنواره می آیم، خدا امیرحسین فردی و آقای سلحشور را بیامرزد ، سی سال افتخار دوستی با امیرحسین فردی را داشتم، و به آن افتخار می ...
مسلمان:اصلا به استقلال نمی روم/خر سلطان است
از فوتبال. خانواده ام. همه چی من خانواده ام است و هر کاری که کنم به خاطر آرامش آنهاست. یک روز با خواهرم صحبت کردم که هیچ وقت نگذارم یک روز سخت به پدرومادرم بگذرد. *لذت بخش ترین خرجی که تو زندگی ات کردی چه بود؟ خانه بود که برای پدرومادرم خریدم و ماشین هایی که برای پدرم می خرم و چپ می کند و باز هم می خرم. *پس دست فرمانش خوب نیست. افتضاح است. ...
بنگر:معنی 4 استقلال رانمی فهمم/کارت قرمز را به هواداران سپاهان می دهم
.... *10 سال دیگر محسن بنگر کجاست؟ دوست دارم شمال باشم. *زندگی فوتبالی ات را مدیون چه کسی هستی؟ مدیون پدرم هستم. خیلی برای من زحمت کشید. بعد اینکه به فوتبال آمدم همه جور پای من ایستاد. یک بار مادرم از من پرسید من را بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ گفتم پدرم. آن روز خیلی روز بدی بود. کاش نمی گفتم. *چه چیزی احساساتی ات می کند؟ جنب و ...
راز یک امضا/ اگر شک دارید، نخوانید! +عکس
گویند در آن روز همه اش احساس می کردند کسی آنها را دنبال می کند. حتی وقتی به گلزار شهدا و نانوایی رفته بودند این احساس را داشتند. دخترم زهرا کلاس اول راهنمایی بود. وقتی به مدرسه می رود، مدیرشان برنامه امتحانات ثلث دوم را بین دانش آموزان می کند و از بچه ها می خواهد که والدینشان آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترانم هم با ناراحتی به خانه بر می گردند. بچه ها را به خواهرم سپرده بودم، به همین خاطر ...
روایتی از شجاعت مرد زرین جبهه ها/ شهید زرین، لشگری بود در لشگر امام حسین (ع)
داشته است. فقط می دانستم رزمنده ای بوده که حدود 4 سال بدون وقفه و جانانه جنگیده و شهید شده است. بعد کم کم نوارهایی از شهید خرازی و پدرم لابه لای اسباب و اثاثیه پدر، پیدا کردم که در آن سن برایم خیلی جالب بود، شهید خرازی که همه از او تعریف می کردند؛ از پدر من حرف زده! یعنی این قدر مطرح بوده است.کم کم نوارهای پدر را گوش کردم، مطالبی که اصلاً اطلاعی درباره آن نداشتم. تسنیم: چه چیزهایی در ...
بابایی: نوشتن برای شهدا و حبیب کاری سهل و ممتنع است/ نقی زاده: سلحشور حاصل تربیت مسجد بود/ تهیه کننده ...
جشنواره مردمی شدم و به نظرم برگزیده شدن در چنین جشنواره ای یک موفقیت بزرگ است. محمدرضا مرزوقی نویسنده برگزیده بخش نوجوان در این جشنواره گفت: من این کتاب را به مادرم تقدیم کرده بودم و برای حفظ تعادل جایزه خود را به پدرم تقدیم می کنم. محمدرضا بایرامی نویسنده تقدیرشده در بخش انقلاب و دفاع مقدس پس از دریافت جایزه اش، گفت: اولین مرتبه است که بعد از فوت فردی توانسته ام به این جلسه بیایم ...