سایر منابع:
سایر خبرها
قدر که بعد از پایان جنگ به ایران آمد و از نود رزمنده ایرانی که در اردوگاه شکنجه شان داده بود حلالیت طلبید و بعدها با شهادت در دفاع از حرم حضرت زینب (س) عاقبت به خیر شد. اینجا انسان ها زنده می شوند! سید اما روی پایش بند نمی شد. لباس اسرا را می شست. زخم هایشان را می بست. شوخی می کرد تا روحیه بچه ها حفظ شود و با اخلاق خوبش یادشان می داد که در وجود همه انسان ها نوری از امید و خوبی ...
.... وقتی دستش به سمت سه تارش می رفت، نگاهش به آسمان دوخته می شد؛ زخمه های او یکی پس از دیگری بر تارها می نشست و حسرت های او دانه دانه به زبان می آمد. تازه زبان عاشقی و حسرت گشایی را آموخته بود. دست حسرت آرام تر گلویش را می فشرد تا نفسش بریده بریده از دهان خارج شود و بسراید: گشتم ز هجر غرقه دریای اشک خویش/تا ماهی وصال کی افتد به شست ما . معجزه عادی بودن اما او ...
: محدوده طبیعی برای بزرگ سالان شصت تا هشتاد ضربان در دقیقه است. این تعداد ممکن است برای کودکان و نوزادان به طور قابل توجهی بالاتر و برای بزرگ سالان کمتر باشد. قدرت: نبض قوی است یا ضعیف؟ ریتم: آیا نبض منظم است یا سرعت آن فرق دارد؟ دمای بدن: این کار را می توان با استفاده از دماسنج یا به سادگی با قرار دادن پشت دست روی پیشانی بیمار انجام داد. دمای طبیعی بدن 37 درجه سانتی گراد ...
شهروند خوش ذوق به عشق امام زمان (عج) هر جمعه سر چهارراه می ایستد و برای ماشین ها برچسب صلواتی لبیک یا مهدی می چسباند تا دست کم برای لحظاتی یاد ایشان را در دل عابران و بینندگان برچسب زنده کند. بچه های پویش مردمی مهر مهدوی تمام کارهای خیرشان را با یاد و نام و نیت امام زمان (عج) انجام می دهند. با پیوستن به این پویش یاد امام حاضر و ناظر را در دل خودمان و اطرافیانمان زنده نگه داریم. ...
شورای نگهبان مورد بررسی قرار گرفته است. اما در این زمینه پرسش هایی مطرح می شود، از جمله اینکه اگر حجاب در کشور ما قانون نباشد، چه اتفاقی می افتد؟ این سؤال بسیاری از مردم است که اگر حجاب قانون نباشد و هیچ نکته ای هم درباره آن بیان نشود و به قول معروف آزاد و رها باشد که هر کسی هر نوع لباس و پوششی می خواهد استفاده کند، چه اتفاقی می افتد؟ حتی بعضی این طور مطرح کردند که در برخی کشورها هیچ ...
هفت تپه می شود خاک عراق. ناگهان دیدم شماره دو فریاد می زند آی روبرو دیوار آتش! دیدم شصت هفتاد ضدهوایی چسبیده به هم شلیک می کنند و دیوار آتش عجیبی جلویمان درست کرده اند. من عصبانی شدم و گفتم خفه شو! تو برگرد! او هم برگشت و پولدار و رئیس شد. ما هم رفتیم توی دیوار آتش. قبلاً وارد دیوار آتش شده بودم ولی نه در این حجم! آن موقع سه چهارتا ضدهوایی بود که گلوله شان به بالم هم خورده بود. ولی این یکی دیوار ...