سایر منابع:
سایر خبرها
از 50 سال برگزاری مجلس اباعبدالله(ع) تا توجه ویژه به همسر و خانواده
، خیلی برایش مهم بود از اول مجلس حضور داشته باشد. سال ها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می کرد و خودش دم در می نشست و به هرکسی که وارد می شد، احترام می کرد. هیچ وقت فقط برای شخصیت خاصی بلند نمی شد بلکه برای همه این احترام را قائل می شد. ایشان از شخصی، نقل می کرد: خدواند متعال، دو نعمت به من ارزانی داشته، یکی توفیق بکا و گریه در عزای سید الشهداء (ع) و دیگری، اینکه قرآن را با کسالت ...
نگاهی به کتاب دخیل؛ شهیدی که علاقه به تشییع باشکوه در حرم رضوی داشت
خدا بی حکمت نیست. راوی: غلام محمدی، پدر شهید اسحاق محمدی خاطرة شصت و نهم با عنوان کبوترانه از زبان دو راوی بیان شده است؛ مادر و دایی شهید. علی در زمان نوجوانی اش برای خود چند جفت کبوتر داشته و هنگامی که قصد دارد به جبهه برود، نیت می کند که بعد از بازگشتش، کبوترها را به حرم برده و در آنجا رها کند. محمدعلی عاقلی مقدم - دایی شهید علی قصائی ایرج- عنوان می ...
وقتی جمشید مشایخی با آتش سیگار تنبیه شد!
قبول شدم و اولین کسی بودم که در آن اداره استخدام شدم. آن زمان 23 ساله بودم. راجع به ازدواجتان صحبت کنید. چگونه با خانم گیتی رئوفی آشنا شدید و چه شد که تصمیم به ازدواج با او گرفتید؟ این اتفاق هم در همان سال رخ داد. گیتی نوه دایی پدر من است. منزل آنها تهران نو بود و مادرشان عمل کرده بود. من در خیابان امام حسین سوار اتوبوس شدم و در آنجا برادر مرحوم ایشان را دیدم ...
احمد عابدزاده: کل هزینه ازدواجم 32 هزار تومان شد
.... من سال ها درگیر فوتبال، اردو، مصدومیت و شغلم بوده ام و بیشتر زحمت زندگی و بچه ها را همسرم کشیده است. * از ایام نوروز در دهه 60 و 50 خاطره نگفته ای داری؟ بچه که بودیم با پدر و مادرم که خدا رحمتشان کند می رفتم خانه اقوام. آن زمان واقعاً ارزانی بود مثلاً یک 10 تومانی که از دایی ام عیدی گرفته بودم را 2 روز تلاش کردم تا تمامش کنم. در آبادان یک بلیت 5 ریالی می خریدم و می ...
مهراوه شریفی نیا؛ قبل از کیمیا، بعد از کیمیا (2) +تصاویر
سریال ده سال پیش ساخته می شد این همه ایراد به آن وارد نمی شد. - حتی شایدسه سال پیش... البته برای من که شوخی ها خیلی بامزه بود. از یک جایی به بعد انگار برای خودتان هم شوخی شده بود؛ عکس موبایل گذاشتید و ... - با موبایلم در آینه عکس گرفتم و گذاشتم و گفتم سوتی جدید کیمیا. به خاطر این بود که من یک عکس گذاشتم که فقط هم من آن عکس را داشتم و تقصیر من هم بود. یک 206 در عکس ...
آرام جعفری: 7 ماه است که ازدواج کرده ام! عکس
ما را با آرام خانم بخوانید. آرام، خوش قلب، وکیل، خبرنگار!! گفتگو را با مادر آرام جعفری آغاز کردیم: متولد تبریز هستم و بزرگ شده تهران. دو فرزند به نام های آرمین و آرام دارم. کارمند وزارت امور اقتصادی و دارایی بودم و در حال حاضر بازنشسته ام. او می گوید: آرام از همان کودکی دختر آرامی بود و با این که برادرش 7 سال از او بزرگتر بود از آرام شیطون تر بود و بیشتر بچگی می کرد ...
پرسپولیس دو سال دیگر در فینال جام باشگاه های جهان!
داشتیم که این موضوع خیلی لذت بخش بود. من معاون فرمانده گروهان بودم و عید را در کنار سربازها می گذراندم و لذت خاصی داشت. البته زمانی هم که یاد پدر و مادرم می افتم که در ایام نوروز با آنها سر سفره هفت سین می نشستم هم خاطرات خوبی در ذهنم نقش می بندد. * و بدترین خاطره؟ - من در ایام سال نو پدرم را از دست دادم. همچنین یکی از بهترین دوستانم هم در ایام سال نو در آتش سوزی فوت کرد که این از ...
خواستگاری بازیکن استقلال در اینستاگرام!
. مخصوصا به من که زن ذلیلم. * نحوه آشنایی ات با همسرت چگونه بود؟ - من با خانمم از بچگی با هم بزرگ شدیم. چون پدرامون با هم دوستان صمیمی و قدیمی بودند و سابقه سی چهل سال دوستی با هم دارند. برای همین ما از بچگی هم دیگر را می شناختیم و با هم بزرگ شده بودیم. اما خب خانواده خانمم چند سال بود از ایران رفته بودند و از هم خبر نداشتیم. * بعد از چند سال دوری چطور به هم رسیدید؟ ...
یک مصاحبه مفصل و خواندنی از کارگردان ابد و یک روز / فیلم نمادین نساخته و نخواهم ساخت/ منتقد برج عاج ...
می دوند، می توانید آنها را ببیند. البته این وضعیت فقط در چمران نیست همه جا این طور است. یعنی هرجا که شمشاد است، معتادی زیر آن شمشاد خوابیده است. با توجه اینکه الان به فصل تابستان هم نزدیک می شویم افراد معتاد آنجا هستند، می روند زیر شمشادها را می بُرند و زیر آن می خوابند. با دیدن این لحظات همه چیز برای من شروع شد. من خیلی کم سن و سال بودم که این صحنه ها را می دیدم. یعنی زمانی که به هنرستان می رفتم ...
زندگی به سبک آیت الله بهجت(ره)
مهم بود از اول مجلس حضور داشته باشد. سال ها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می کرد و خودش دم در می نشست و به هرکسی که وارد می شد، احترام می کرد. هیچ وقت فقط برای شخصیت خاصی بلند نمی شد بلکه برای همه این احترام را قائل می شد. ایشان از شخصی، نقل می کرد: خدواند متعال، دو نعمت به من ارزانی داشته، یکی توفیق بکا و گریه در عزای سید الشهداء (ع) و دیگری، اینکه قرآن را با کسالت نخواندن. حتی ...
گلزار شهدا خلوتگه آخرین پنج شنبه سال - شهدا حالمان را بهتر می کنند
سرویس استانها جوان ایرانی ؛ بخش جنوبی: خبرگزاری مهر، گروه استان ها: گلزار شهدای شاهرود در واپسین پنج شنبه سال حال و هوایی دیگر دارد همه آمده اند تا دقایق پایانی سال کهنه را با بغض بشویند و دل هایشان را جلال دهند با دیدار شهدای گلگون کفن، امروز یکی دیدار پدر آمده و یکی دیدار همسر برخی آمده اند تا با برادر حرف بزنند و برخی به دنبال گلزار آشنایان لابلای قبور مطهر شهدا گام برمی دارند. ...
10 پرنسس مشهور جهان را بشناسید (عکس)
در آوریل 2010 لغو شد. او بعد از این اتفاق به نیویورک رفت و در بنیاد خیریه ای که توسط مادرش تاسیس شده مشغول به کار شد. او مجدداً در سال 2012 با یک تاجر بریتانیایی-آمریکایی به نام کریستوفر اونیل نامزد شد. جشن ازدواج این دو در 8 ژوئن 2013 در کاخ سلطنتی استکهلم برگزار شد. لتیسیا، ملکه آستوریاس لتیسیا با فیلیپه، شاه آستوریاس و وارث تاج و تخت اسپانیا، ازدواج کرد. او قبل از این ...
سناریویی خونین برای قتل پیرمرد 88 ساله
. کارآگاهان دختر خانواده را که با دیدن جسد پدرش با پلیس تماس گرفته بود، هدف تحقیق قرار دادند و وی گفت: پدرم پس از فوت مادرم به تنهایی زندگی می کرد و هر روز من و خواهرم به پدرم زنگ می زدیم و کارهایش را انجام می دادیم اما امروز هر چه با پدرم تماس گرفتم جواب نداد و این ماجرای نگران کننده باعث شد تا به خانه پدرم بیایم. دختر جوان ادامه داد: وقتی وارد خانه شدم هر چه پدرم را صدا زدم بی نتیجه ...
سعید عزت اللهی:دروازه بان می شوم
خانواده رفته بودیم بندرعباس. لب ساحل از این موتورهای چهار چرخ کرایه می دادند. پدرم را زور کردم و در نهایت راضی شد که سوار شوم. من هم جلوی پدر و مادرم پز می دادم و با یک دست موتور را هدایت می کردم. آنها آنطرف بودند و من سمت دیگر. آمدم که با آنها بای بای کنم و برایشان دست تکان بدهم، سر موتور کج شد. برگشتم دیدم وسط آب هیتم و موتور هم دود می کند. بنده خدا صاحب موتور می گفت تازه خریده ام و به سر خود می ...
گفتگو با برادر شهید/ اجر شهادتم را بین شما تقسیم می کنم
را تقدیم به مخاطبان گرامی می کنیم تا این گل واژه ها در عصر یخ زدگی معنویات، باز هم شور و شعور را در دل ها زنده کنند. سیدعباس فلاحیان برادر شهیدان سیداحمد و سیدمحمد فلاحیان می گوید: شهید سیداحمد متولد 1340 بود، آن زمان ما در شرایط اقتصادی بدی به سر می بردیم، پدرم کشاورز بود و با مادرم روی زمین های مردم کار می کردند. آن قدر درآمدشان کم بود که توان رسیدگی به ما را نداشتند، به ...
انتظامی ها: اجازه دهند قدری فضا باز شود
چندسالی می شود که آقای بازیگر جلو دوربین نرفته است. البته بوده اند کارگردان هایی که به او پیشنهاد داده اند و او نپذیرفته است. می گوید نقش ها را نپسندیده است. حتی بازی در تئاتر هم بوده، اما آن را هم نپسندیده است. او به سخت گیری برای ایفای نقش شهره است. به همین دلیل است که در طول نزدیک به 70 سال بازیگری، فیلم های شاخصی را بازی کرده است؛ فیلم هایی که دوست داشته است. به قول خودش، به او می خورده است. ...
کاشت درخت به پاس زحمات "سرهنگ تژده" در ممسنی
می نمایند (حدودسال 1340). اوج علاقه او به زبان و ادبیات فارسی را می توان در تغییر نام خانوادگی خود از شکرالهی به واژه فارسی تژده به معنای جوانه گیاه جستجو کرد سرهنگ تژده در بهمن ماه سال 1325 شمسی در شیراز در حالی که درجه ستواندومی داشتند با دختر حاج حیدر دشتی ازدواج می نمایند. حاج حیدر دشتی از خانواده دشتی های مقیم شیراز بودند که در بازار وکیل تجارت می نمودند. هم اکنون حسینه ای در شیراز وجود ...
چگونگی مطالبه اجرت المثل ایام زندگی مشترک
می رسد، نمی تواند مانند زنی که از صبح در خانه است، کار و فعالیت داشته باشد. تحصیلات زن نیز مساله دیگری است که در اجرت المثل او موثر است. استدلال این نظریه نیز این است که دستمزد یک پرستار با تحصیلات لیسانس بسیار بیش از دستمزد پرستاری با تحصیلات دیپلم است. پایگاه اجتماعی، شئون زن، شغل پدر، محل زندگی در زمان مجردی و تحصیلات در زمان تجرد و بعد از ازدواج هم در افزایش میزان اجرت المثل تاثیر ...
نقش آیت الله کاشانی در ملی شدن صنعت نفت
خدمت شما هستم، با کارم زندگی کرده ام و پول طلبگی و پول هائی را که داده می شد، نگرفتم. البته برای همه اینها احترام قائلم، ولی من نگرفتم. در این مورد، بداخلاق بودم. *درباره آن عکسی که دستتان در دست مصدق هست، توضیح بدهید. آنجا خانه ملت بود که آقای کاشانی افتتاح کرد. یادم نیست کجا بود. رابطه آقای کاشانی و آقای مصدق در آن زمان خیلی گرم بود. نمی دانم چه جریانی بود که به نام خانه ...
گفتگو با علیرضا جهانبخش/حرف های عیدانه با پسر محبوب ایرانی
شمال بودیم، با پدر و مادرم و سایر اعضای خانواده مان به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ مان می رفتیم و کلی هم عیدی جمع می کردیم اما بهترین عیدی من مربوط به پولی است که از پدرم گرفتم و با آن پول یک استوک خریدم؛ زمانی که 14 ساله بودم و در تیم دانش آموزی بازی می کردم. عیدی ای که واقعاً به دلم چسبید و خیلی برایم شیرین بود. در سن کم که بودم، همه به ما عیدی می دادند اما الان به خصوص در چند سالی که لژیونر شدم ...
روایاتی درباره برزخ
جز پیامبر از آن عبور نکرده است، حتی جبرئیل. گفتم اما طوبی درختی است در بهشت که می گویند در هر خانه ای از اهالی بهشت یکی از شاخه های آن افتاده است. بعد چیزهایی گفتم درباره ی معناهای مجازی و استعاره های زبان دینی که این طرف و آن طرف خوانده بودم و خودم هم معنایشان را درست نمی دانستم. انگار این چیزها را می گفتم تا مکالمه را هرچه بیش تر طولانی کنم. [...] برایش خواندم. آن قدر آرام که به زحمت صدای خودم ...
فرهنگ در رسانه
را در سطح عالی تدریس می کند. شهاب را هم بعد از رامین فرستادم. مجید در ادامه سخن پدر می گوید: شهاب در زمان تعطیلی دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگی به آلمان رفت. گویا قسمت این بود همه سر از آلمان درآوریم. این را هم اضافه کنم. برادر کوچکم شهاب به تازگی متأهل شده. او با یکی از بستگان دور پدرم ازدواج کرده و حالا همسرش هم در آلمان به او ملحق شده. پندار ، نوه مجید و آذر و ...
هاینس گودریان ، پدر جنگ برق آسا
از سال 1901 تا 1907 در مدرسه و آکادمی نظامی برلین به تحصیل پرداخت . پس از آن به درجه ستوان سومی در گردان دهم موسوم با جاگر که تحت فرماندهی پدرش بود به خدمت پرداخت . بعد از گذراندن موفق دانشکده جنگ در شهر متز ( واقع در فرانسه که در آن زمان در اشغال آلمان بود ) در 1908 ، درجه ی ستوان دومی را دریافت نمود و دوباره به گردان جاگر پیوست . در 1911 هاینس جوان عاشق دختری به نام مارگارت گورن ...
بگو، آره
داشتند ظرف می شستند، زنش می شست و او خشک می کرد. شبِ پیش او شسته بود. برخلاف بیشتر مردهایی که می شناخت، او واقعاً کمک کردن در کارهای خانه را دوست داشت. چند ماه پیش اتفاقی شنیده بود که یکی از دوستانِ زنش به خاطرِ داشتنِ چنین شوهرِ باملاحظه ای به او تبریک می گفت، پیش خودش فکر کرده بود من سعی مو می کنم. کمک کردن در شستن ظرف ها یکی از کارهایی بود که با انجام دادنش نشان می داد چه قدر با ملاحظه است. با هم درباره مسائل مختلفی حرف زدند و به دلیلی گفتگوی شان کشید به این که آیا سفیدپوست ها می توانند با سیاه پوست ها ازدواج کنند یا نه؟ مرد گفت با در نظر گرفتن همه ی جوانب فکر می کند این کار درست نباش ...
درباره شهید بامروت
کاظمی پور: در شجاعت و نترس بودن شهید بامروت همین بس که در مبارزه با دشمن و ضد انقلاب تردید نمی کرد. منافقین و ضد انقلاب در آن زمان در گوشه و کنار استان گیلان، تحرکات مذبوحانه ای داشتند و دست به ترور شخصیت های متدین و مذهبی می زدند.شهید بامروت نقش مؤثری در سرکوب منافقان و مبارزه علیه ضد انقلاب داشت، به ویژه در سال های 61 و 62 در قالب طرح شهید کلاهدوز که در آن مقطع به کمک دوستانش به برقراری امنیت در ...
از 50 سال برگزاری مجلس اباعبدالله(ع) تا توجه ویژه به همسر و خانواده
و خودشان نیز حضور داشته باشند، خیلی برایش مهم بود از اول مجلس حضور داشته باشد. سال ها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می کرد و خودش دم در می نشست و به هرکسی که وارد می شد، احترام می کرد. هیچ وقت فقط برای شخصیت خاصی بلند نمی شد بلکه برای همه این احترام را قائل می شد. ایشان از شخصی، نقل می کرد: خدواند متعال، دو نعمت به من ارزانی داشته، یکی توفیق بکا و گریه در عزای سید الشهداء (ع ...
تلخی ها و شیرینی های سالی که گذشت
رفتن سن ازدواجم پدر و مادر پیرم بی نهایت نگران آینده ام بودند که با فراهم شدن شرایط لازم برای ازدواج، این روزها شاهد خوشحالی روزافزون آنها هستم. وی در ادامه بیان کرد: قرار است در اردیبهشت سال آینده مراسم ازدواجم برگزار شود به همین دلیل مشغول آماده کردن جهیزیه ام هستم دیدن خوشحالی والدینم مرا بسیار مسرور می سازد و این بهترین خاطره امسالم است. این شهروند قزوینی با اشاره به عوامل ...
مهراوه شریفی نیا قبل از کیمیا، بعد از کیمیا (1)
از همان ابتدا می گفتم... ولی کسی گوش نکرد. آن زمان یعنی از اول سریال هم آقای عبدالله اسکندری بودند؟ - نه، در فاز یک و دو سریال آقای امیر اسکندری بودند. بعد دو ماه فیلمبرداری، آف شدیم و فاز سه را شروع کردیم. همان زمان من به خاطر این ابروها خیلی ناراحت بودم. می گفتم ابروها را دستی بچسبانید ولی آقای امیراسکندری می گفتند نه تو طاقت نمی آوری هر روز دو ساعت زیر گریم باشی. یک سال ...
پیام طلبه شهید به اداره ای ها و بازاری ها +عکس
جمعه بود. هیچگاه غسل جمعه را ترک نمی کرد و همیشه سعی داشت قبل از نماز پرشکوه جمعه غسل کند. * فرازی از وصیت نامه شهید با سلام و درود فراوان بر پدر و مادر مهربانم. پدر و مادرم! ناراحت نباشید از اینکه از اسیری آزاد شدم و این چنین آزادشدن را از بچگی آرزو می کردم. همسر مهربانم! سلام، امیدوارم که برایم ناراحتی نکنی، چون در انتظار بودم در غریبی و تنهائی جان به جانان ...
پیگیری رها شده ها
؛ فقط صدای سوختم ... سوختم... پسرم را می شنیدم. نمی توانستم از شدت حرارت کف زمین راه بروم. در این فکر بودم که زلزله آمده یا آتشفشان شده که به خود آمدم و دیدم یک کامیون در وسط پذیرایی خانه است. اینها صحبت های مادری است که خانه و کاشانه اش را در یک کابوس شبانه از دست داد و بعد از گذشت یک سال همچنان با یاد آوری آن ماجرا، اشک بر چشمانش می نشیند و با غمی دردناک از آن شب سیاه سخن می گوید. ...