سایر منابع:
سایر خبرها
مژگان بختیاری: عکس های آرنولد را دیدم و بدنساز شدم!
...> *گفتید که مادر شاگردتان گفته دوست ندارم دخترم شبیه شما باشد این به همان بازتابی که مردم نسبت به این رشته دارند برمی گردد. درست است. این صبر مربی را نشان می دهد. یک بعد کار ما روانشناسی است. دقیقا من برای مادر شاگردم نیم ساعت زمان گذاشتم و توجیهش کردم با تمریناتی که دختر شما دارد هیچ وقت به این شکل نمی شود. بعد از یک ماه هم خودش دید که دخترش خیلی از قبل بهتر شده است.قرار بود جراحی کند من از ...
شیطان پشت پرده انیمیشن های والت دیزنی با کودکان مان چه می کند؟
ایلومیناتی ، محصولات کمپانی والت دیزنی را ترویج دهنده افکار ایلومنیاتی و غیراخلاقی می داند و معتقد است که حتی این مسئله در لوگوی این کمپانی که میکی موس را در حال سحر و جادو نشان می دهد نمود یافته است. در کتاب های بعد سیاه والت دیزنی و والت دیزنی شاهزاده تاریکی نیز این موارد عنوان شده و مورد تآیید قرار گرفته اند. کتاب والت دیزنی، شاهزاده تاریکی از تعداد بی شمار فیلم هایی با ...
از حاشیه های در حاشیه تا رزمی کار تپل!
که سکوی پرتاب شما بشود؛ ولو اینکه مردم آن را دوست داشته باشند. مهم است شما برای چه کارگردانی هم بازی می کنید؛ مثلا تا قبل از آنکه پرویز پرستویی برای کمال تبریزی فیلم لیلی با من است را بازی کند کسی فکرش را هم می کرد که او توانایی و استعداد بازی در نقش و کار طنز را هم داشته باشد؟ مهم است چه کسی در چه کاری از شما استفاده می کند. جواد: من هم موافقم. چون خودم هم گاهی از جواد رضویان تکراری ...
چطور در نوروز پول پس انداز کنیم؟
مدل ماشین اسباب بازی یا جامدادی به راحتی سر خم نکنید. بچه های شما دوست دارند که وسایل بازی خود را به روز کنند، اما سعی کنید اگر چیزی دارند که قابل استفاده است، از اسراف و دور ریختن پول تان برای این موارد غیرضروری اجتناب کنید. اگر دوست دارند جامدادی جدیدی داشته باشند، سعی کنید خودتان در خانه با گزینه های جالب تر و ارزان تر آن را برای شان درست کنید. تفریحات ارزان انتخاب کنید این ...
از عیدی بهتر برای کودکان چیست؟
در رده های مختلف سنی به جای پول دادن به عنوان عیدی چه گزینه های دیگری مناسب هستند می خواهیم شما را با انواع موارد مناسب در این زمینه اشاره کنیم. از قدیم رسم بوده که بزرگتر ها لای قرآن اسکناس نو می گذاشتند و در دید و بازدید های نوروزی این پول ها را به عنوان عیدی به بچه ها می دادند. رسم زیبایی است اما بسیار ها دوست ندارند به عنوان عیدی به بچه ها پول بدهند و هدیه را ترجیح می دهند. بچه های ...
سرگرمی های جالب و غیرمنتظره ی افراد مشهور و ثروتمند+تصاویر
.... آنجلینا جولی کلکسیون خنجر دارد آنجلینا جولیبر اساس مصاحبه ی آنجلینا جولی باW Magazineدر سال 2008، او در کودکی توسط مادرش با خنجر آشنا شده است و دوست دارد این علاقه را به پسرش مدوکس منتقل کند. البته خنجرهایی که آنجلینا جولی به پسرش هدیه می دهد، اسباب بازی هستند و همیشه با صحبت های مفصلی در مورد رعایت نکات ایمنی و ضرورت دوری از خشونت همراه می شوند. سرگی برین از ...
رهبری را فدارکارترین فرد ایران می دانم که خود را از بسیاری از مواهب طبیعی و به حق، منع کرده است/مجبورم ...
هم میهنانی که دوست دارند کمی بیشتر از نحوه زندگی مدیران ارشد سرزمینشان بدانند بازگو کرد. آقای دکتر لطفا به عنوان اولین سوال کمی از خودتان بگویید؟ چند فرزند دارید؟ متولد 4فروردین 1328 در شهر کربلا هستم. خداوند متعال سه نعمت الهی یک دختر و دو پسر به بنده و همسرم عطا کرد که دخترم میسا مریم دارای تخصص پزشکی است پسر بزرگم سمیر محمد فوق لیسانس معماری دارد و حسین آقا پسر کوچکم دوره کارشناسی ...
ماهان امسال عیدی نمی گیرد!
بر شانه های غم داشتند و به جای محبت زخم سیلی و تازیانه نثارشان می شد، اما ماهان و رادمهر تنها دست نوازش پدرانه سرداری را بر روی سر و صورت خود احساس می کنند که خانواده هایی همانند این خانواده را چشم و چراغ این کشور می دانند. نبود همسر داغی برای خانم جوان خانه است که با آمدن عید تازه شده است، چرا که هرسال عید را در کنار سفره هفت سین سادگی خود تحویل می کردند و تحول زمین و زمان برایشان آغاز ...
فراهانی: بدترین اتفاق زندگی ام شکست عشقی بود
شهبازی را خیلی دوست داشتم، برای ایشان احترام زیادی قائلم و پذیرفتم که با افتخار در خدمت پروژه سینمایی یک هنرمند واقعی باشم. واکنش پدرتان در مقابل تصمیم شما برای بازیگری چه بود؟ پدرم احترام زیادی به تصمیمات ما می گذارد و من از این نظر مدیون ایشان هستم که اجازه داد ما راهمان را خودمان انتخاب کنیم. به عنوان کسی که سال ها فعالیت موسیقی داشته، انتقاد شما از فضای موسیقی ...
مهدی طارمی از مسائل جالبی پرده برداشت!
... حاشیه ؟(کمی سکوت می کند) نمی دانم منظورتان از حاشیه چیست اما من کلا مثلا 5 ثانیه طول می کشد تا یک پست بگذارم. برای تعقیب کامنت ها وقت نمی گذارم .پس خیلی درگیر اینستاگرام نیستم. *اما در همین اینستاگرام حمایت خوبی از مهدی رحمتی داشتی و خواسته بودی هواداران به او توهین نکنند. سید مهدی رحمتی از بچه های دوست داشتنی فوتبال ماست. در زمین با هم رقابت داریم اما رفاقت مان هم ...
روایت باهنر از واکنش لاریجانی به عدم کاندیداتوریش
. خودشان نبودند یا شما مانع شدید؟ نه، نیازی به ممانعت نبود. خودشان نمی خواهند، چون خانواده با هم خیلی جمع هستیم. پس مجموعا 5 فرزند دارید؟ نه، بعد از فوت مرحوم همسرم، با خانم دیگری ازدواج کردم و یک فرزند دارم که کلاس سوم دبستان است. نوه من سه سال از فرزندم بزرگ تر است. چقدر نوه هایتان را دوست دارید ؟ اینکه می گویند نوه شیرین تر از بچه است در مورد ...
جنسیت بر رفتار و کردار ما اثر می گذارد
مراقبت می کند و به آشپزی و خیاطی علاقه نشان می دهد در حالی که پر بچه هم سن و سال او از ورزش و بازی های کامپیوتری لذت می برد. این فرایند در سراسر دوران کودکی ادامه می یابد و در اوج خود و در نوجوانی به رفتارهایی منتهی می شود که به شدت تحت تاثیر جنسیت قرار دارند نوجوانان پسر سعی می کنند به هر طریقی که شده به موقعیت بالاتری دست پیدا کنند و فکر و ذکر جوانان دختر مشغول پسرها، آرایش و مد است. در ...
می خواهم روی پای خودم بایستم
از این مقدمه که بگذریم و بخواهیم به طور اخص به موضوع نوشته بپردازیم باید گفت راه های ورود به بازیگری در دنیای امروز بسیار زیاد و غیر قابل طبقه بندی است. از زیبایی چهره گرفته تا ارتباط نزدیک رسمی و غیر رسمی با یکی از عوامل سینما و نلویزیون و داشتن سرمایه باد آورده.. یکی دیگر از عوامل ورود یک بازیگر به این عرصه که البته نمی توان نام غیر اصولی را برآن نهاد ، متولد شدن در یک خانواده هنری و سینماییست. عموماً هنرمندان سینما و تلویزیون به ورود فرزندانشان به این وادی بی تمایل نیستند و کمتر هنرمندی را می توان یافت که این فرصت را به فرزند خویش نداده باشد و یا با این مقو ...
خاطرات خانم سرمربی از 15 روز اقامت در تهران+عکس
را دوست داشتند و اگر بازیکنان انگیزه برای تمرین داشتند باشند، خسته نمی شوند که نوجوانان دختر ایران را اینگونه دیدم. لحظه های زیبا در اردو با دختران ایران داشتم و مربیان ایرانی نیز که به عنوان کمک بودند، با علاقه کار می کردند. هدف بزرگی در پیش دارند و هر روز بهتر می شوند، سرعت حرکت و رشد آنان کم است و با گام های کوتاه قدم بر می دارند، اما در حال پیشرفت هستند و اگر این روند را در باشگاه های خود ...
علل گرایش پسران مجرد به ازدواج با زنان مطلقه
خانم جوان توانایی لازم برای مدیریت یک زندگی را دارد و باتجربه تر است. اکثر افراد عموما بدون اطلاعات و منطق و تنها براساس احساس شان پیشقدم می شوند و تصمیم گیری می کنند؛ حتی اگر آن خانم بچه هم داشته باشد، می گویند مثل بچه خودم بزرگش می کنم! اینها اشتباهات کوچکی نیست و ناشی از باورهایی است که گاهی در کودکی شکل گرفته است. مادرها در میزان مهرورزی متعادل باشند اگر فرد در خانه ای بزرگ شود که مهر ...
کتک خوردن استقلالی مشهور از پدرش
نیوز صحبت هایی انجام داده که در زیر می خوانید: *کمی از کودکی هایتان برای ما بگوئید. پدر من شرکت نفتی بود و ما هم 5 فرزند بودیم. از کجا بگویم؟ از کتک خوردن؟ * چطور؟ پدرم مخالف فوتبال بازی کردن من بود. دوست نداشت فوتبال بازی کنم، اما بر عکس مادرم موافق فوتبال بازی کردنم بود. من هم بچه بازیگوشی بودم. هر روز مخفیانه به زمین فوتبال می رفتم و استرس این را ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
پایان تراژدی تهران
آتلیه ی نقاشی بهرام دبیری جای خوبی است برای نشستن، گپ زدن و گفت وگو، حتی اگر موضوع گفت وگو ربطی به هنر و نقاشی نداشته باشد که البته این گفتگو داشت. اگر چه محور گفتگو شهر بی هویت شده ای تهران بود و این که در این به اصطلاح کلان شهر (که من دنگال شهر می خوانمش) هیچ حسی از زیبایی لطافتی که در فرهنگ و هنر ایران نهفته است وجود ندارد. شهری که درجایی از گذشته گم شده و به جای آن هیولایی از آهن و سیمان و شیشه برآمده است بی هیچ چشم اندازی از هنر و زیبایی و مهر. ...
مشکلم با مرحوم حمداد به خاطر عدم انتقالم به تراکتور بود/ کاش زودتر ازدواج می کردم/ سال 95 از فوتسال ...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از آناج ، به مناسبت سال نو گفت و گوی صمیمانه ای را با "فرهاد فخیم" بازیکن بومی و بهترین گلزن تیم فوتسال دبیری تبریز داشته ایم که متن کامل آن را در ادامه می خوانید: بیوگرافی: 31 ساله متولد 1363/07/23 شهر تبریز فرزند سوم خانواده دانشجوی رشته تربیت بدنی متاهل آناج: از چه زمانی وارد ...
فرهنگ اصفهان در سالی که گذشت
گذاشته است. حالا که گفته می شود سرانه مطالعه در شهر اصفهان 39 دقیقه است، دوست داریم بدانیم این همت کمیسیون به شکلی است؟ اصلاً اعضای کمیسیون روزی چقدر مطالعه غیر رسمی دارند؟ آخرین کتابی که خوانده اند چه و کِی بوده است؟ حالا بپرسیم یا در دوره بعد؟ در فکر همت کمیسیون بودم که دیدم 12/12/94 صاحب نیوز گزارشی از یک تاکسی زرد رنگ منتشر کرده که 50 عنوان کتاب به نظم در جلو و عقب آن چیده ...
برنامه خندوانه و سمت خدا را دنبال می کنم/برخی انتقادها به شبکه دنا غیرمنصفانه است
...> کار در تلویزیون و اجرای برنامه های مهم استانی باعث شناخته شدن در جامعه می شود، نظر شما در مورد این شهرت چیه؟ درسته، کسی که تصویرش از رسانه پخش می شود قاعدتاً باید در رفتار خودش دقت بیشتری داشته باشد و سعی کند در اجتماع با رفتارهای مناسب با همه برخورد کند چون مردم و افراد جامعه و به خصوص نسل جوان آن رابه عنوان یک الگو قرار می دهند. البته مشهور شدن یا محبوب بودن دو چیز متفاوت است، بعضی از ...
ونگر: مربی نتیجه گرا را مربی بی هنر می دانم!/ فرگوسن هیچ گاه غرق در موفقیت نمی شد
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری میزان و به نقل از ماهنامه آلبوم ورزش ، آرسن ونگر که فرزند سوم و آخر خانواده اش است در تاریخ 22 اکتبر 1949 در شهر استراسبورگ واقع در شرق فرانسه چشم به جهان گشود و در روستای داتلنهیم که در 20 کیلومتری استراسبورگ و 20 کیلومتری مرز فرانسه با آلمان واقع شده است، بزرگ شد. آرسن که به گفته پدرش از سن شش سالگی به فوتبال علاقه پیدا کرد، دوران بازیگری خیلی درخشانی ...
ضرورت حضور معلمان خوش اخلاق، خوش رو و باسواد برای تدریس قرآن
انگیزه در خانه ایجاد نشود خلائی به وجود می آید که باید این مشکلات و خلاء ها را مدرسه جبران کند، یعنی کانون قوت و قدرت مدرسه است که در اختیار ما است. آموزش قرآن به عنوان یک تکلیف به دانش آموزان ارائه می شود نه یک منبع علمی تربیتی افروز تصریح کرد: من به وزرا (وزرای آموزش و پرورش) نیز گفته ام که بچه ها باید در مدرسه مباحث دینی را یاد بگیرند. بسیاری از مدارس غیر انتفاعی که نیرو ...
کفش های لای روزنامه
. من نمی خواستم شما بدانید، نمی خواهم که آقای مدیر بفهمد. رفیقم خجالت می کشد، مادر، آبروی دوستم می رود. این ماجرا همچنان ادامه داشت. یک روز حمید گفت: مادر مقداری پول بده کفش بخرم. کفش های من خیلی پاره است، توی مدرسه بچه ها یک جوری نگاهم می کنند. من خجالت می کشم. پدر حمید گفت: حمید جان باشه، پس بیا با هم برویم تا برایت یک کفش خوبی بخرم. حمید گفت: نه، شما ...
تعطیلات عید چه کاره اید؟
لذت بود. درباره ی موسیقی، تک آهنگ خاصی را پیشنهاد نمی دهم. حرفم با نوجوان های هم سن و سالم این است که این قدر گوشتان را از شنیدن آثار ارزشمند موسیقی سنتی ایرانی محروم نکنید؛ شنیدن آثار ارزشمند موسیقی ایرانی آن هم با صدای استادانی مثل شجریان بسیار لذت بخش است. *** مبارکه، دبیر تحریریه! او نوشتن را خیلی دوست دارد. عکاسی هم می کند. تازه، علاوه بر این که از ...
هفت چهره در بهار!
می شود. تمام سفره، نشان دهنده ی فصل بهار و تولدی دیگر است و این دوست داشتنی است. البته شاید زمانی که بچه بودم سکه را بیش تر دوست داشتم، چون مرا یاد عیدی گرفتن می انداخت... [باخنده] بهار شما را یاد چه چیزهایی می اندازد؟ خیلی از فیلم ها و کتاب ها را در این فصل دیده یا خوانده ام، اما نمی توانم به طور مشخص مثالی بزنم. به نظرم هرفصلی زیبایی های خاصی دارد و هیچ کدام بر ...
نگذارید سالمندان در نوروز دلتنگ شوند
خاطراتی است که قدرت نمایی شان در همین گذر سالها پدیدار می شود. خاطره و مرور زندگی، بخش های مهمی از فرایند گذر عمر هستند. افراد سالخورده که حافظه شان ضعیف شده ممکن است در یادآوری رویدادهای اخیر مشکل داشته باشند،اما آنها اغلب می توانند خاطرات و ماجراهای گذشته دور را برای شما تعریف کنند. این خاطرات برای جوان ترها هم ارزشمند هستند، بچه ها از شنیدن داستان هایی که مربوط به سنین کودکی والدین شان ...
ام البنین، پاسدار خاطره عاشورا
گروه فرهنگی تیتریک ، ام البنین، مادر پسرانِ علی علیه السلام ، بعد از عمری تلاش، شکیبایی و استقامتْ با اهدای چهار فرزند رشید به پیش گاه مولایش، حسین بن علی علیه السلام ، با دلی مالامال از محبت و عشق، راهی دیار دوست شد و در بقیع، آرام گاهِ خوبان، در جوار دیگر فرزند زهرا علیهاالسلام برای همیشه رحل اقامت افکند. نام و مشخصات نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش ...
برای رام کردن نوجوانان چه باید کرد؟
پدر و مادرشان هم جلوتر هستند! فرزند شما می داند درکانادا و بلغارستان چه خبراست. از آزادی های درست و نادرست موجود برای نوجوانان سرزمین های دیگر هم آگاه است و حتی ممکن است خواهان امکانات مدارس آنها باشد؛ بنابراین دائما درحال مقایسه وجست وجوست. آگاهی نسبی بچه ها و به خصوص نوجوانان ازوضعیت زندگی درنقاط دیگر جهان، خیلی وقت ها به اختلافات شان با پدر و مادرها دامن می زند و توقعات ویژه ای ...
مرحوم سلحشور به فساد در سینما انتقاد داشت و درمقابل سینما او را تحریم کرد/ مسئولان پس از اطلاع از بیماری ...
و این آثار حتی در رده های پایین شان هم مقبول نیست ما نباید چشم به هالیوود داشته باشیم خودمان را جلو بکشیم و خلاقانه کار کنیم. می توان بدون در نظر گرفتن عناصر کلیشه ای مانند عشق و ازدواج و خشونت و ... فیلم های خوب تهیه کرد. پدر می گفت اثری را در دست بگیرد و به من نشان بدهید که تولید خود شما باشد نه از جایی گرفته و نه کپی کرده باشید ببینید . حضرت آقا مدام از تولید علم صحبت می کنند باید در ...