سایر منابع:
سایر خبرها
...> چون اشک در قفای تو با سر دویده ام من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده ام از جام عافیت میِ نابی نخورده ام وز شاخ آرزو، گل عیشی نچیده ام موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریده ام ای سرو پای بسته ، به آزادگی مناز آزاده من ، که از همه عالم بریده ام گر می گریزم از نظر مردمان رهی ...
به خاطر کدورتها این کار عقب افتاده گفتم بیام تو گوش بچه اذان بگم و اسمشو صدا بزنم آنها قبول میکنن و عبداله خان رسم و رسومات را پیش میبره سپس از اونجا میره. پنبه بهش زنگ میزنه واسه چی صبح زود رفته عبدالله خان میگه خونه آذرخش خانم اومده که پنبه عصبی میشه و میگه با این کارت منو کوچیک کردی که تنهایی رفتی! بعد از کمی بحث کردن پنبه حاضر میشه و میره خونه آذرخش. دوعا بهم ریخته و با سردی باهاش رفتار میکنه و ...
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ مادر چشم هایش را بست و انگار بخواهد چیزی را در هزارتوی خاطرات قدیمی اش جست و جو کند، به ابرو هایش گره انداخت. چروک های دور چشمش که همزمان با پلک هایش باز شد، با لبخند کمرنگی گفت: امروز 26سال و 6روزه که سعید از این خونه رفته. دختر جوان وسط حرف مادر پرید و با خنده و شوخی گفت: مامان! دیدی بازم حساب و کتابت اشتباه از آب دراومد. سعید دقیقاً سوم خرداد سال 61 توی ...
.... گاهی به او می گفتم: تو اصلا من را دوست داری؟ می خندید و می گفت: این چه حرفی است فهیم! اگر دوستت نداشتم که این همه سال با هم زندگی نمی کردیم! می دانستم این حرف ها را از ته دل می گوید. دوست داشتنش را بارها ثابت کرده بود. با احترام گذاشتن، با برآورده کردن خواسته های من، با هدیه خریدن های گاه و بیگاه! اهل این نبود که روز تولد و سالگرد ازدواج یادش باشد و به این بهانه خرید کند. می گفت خرید برای همسر ...
مطمئن شدی اینجا کسی نیست، شما هم مثل دختر و خواهر خودم. امشب همین جا استراحت کن، اما او از خانه خارج شد. طولی نکشید که صدای دعوا در ساختمان بلند شد. گویا او در خانه یکی دیگر از همسایه ها را زده بود و باز هم ادعا کرده بود که به آن شخص ناشناس پناه داده اند، اما بقیه همسایه ها مثل حاج حمید با مهربانی و دلسوزانه با او برخورد نکردند. حتی یکی از همسایه ها می خواست او را کتک بزند که حاج حمید مانع شد. او ...
خواهد شد. انسان زود باوری هستی و همین باعث شده دیگران بتونن راحت فریبت بدن. سرگردانی توی کارت افتاده ، چیزی که از همه بیشتر باعث این سردرگمی واست شده اینه که به حرف همه گوش میکنی و برنامه و نقشه های زندگیت رو بر اساس صحبت و نظر دیگران میچینی. سعی کن حرف دیگران فقط در حد مشاوره باشه ولی در نهایت خودت اون کاری رو انجام بده که بهش حس بهتری داری. به خودت اعتماد داشته باش. اینو بدون بیشتر ...