سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراض عده ای از مردم آمل به سفر احمدی نژاد/ انتقاد فرمانده سپاه از روحانی/ رمزگشایی یک روزنامه درباره ...
در تهران از آن حرف می زنم.اگر به خوبی دقت کنیم خواهیم دید که در جمهوری اسلامی ایران کسی به این دلیل که مخفیانه تماس هایی با گروه هایی می گرفته یا درصدد انجام کاری مخفیانه بوده، بازداشت نشده است. نمونه ای که بتوان به آن اشاره کرد توقیف روزنامه ها است. اگر روزنامه ای بسته می شود یا اگر برای فردی سیاسی اعلام جرم می شود، همه برای اقدامات و اعمالی بوده که به طور علنی انجام شده است. سخنان روز گذشته حسن ...
25 سال نماز شبش ترک نشد/ معتقد بود فیلم نامه ای که سحر نوشته شود اثرگذار است/ ماجرای خواب یک مادر شهید ...
خواهرهایم سر من روسری و خودشان چادر سر کردند و به جایی رفتیم، در آنجا یک روحانی سیدی – آقای حسینی - سخنرانی کرد، از آن روز ما ارتباط خود را با آن خانواده ادامه دادیم و این نشان از توجه پدر برای ارتباط با علما داشت. شروع مداحی اهل بیت از نوجوانی وی ادامه می دهد: در خصوص حاج فرج باید بگویم که برادرم نوجوان 12-10 ساله بود که به جلسه آموزش قرآن و روضه می رفت ، مداحی می کرد و دسته ...
پشت سر شیخ نذیر نماز می خواندند
خمپاره به شهادت رسید. مثل اینکه ترکشی به پسرم می خورد و او دمَر روی زمین می افتد. بچه ها همان لحظه نذیر را داخل پتو می گذارند و به عقب می برند. بعد برای اینکه مشکلی پیش نیاید جیب ها و درجه هایش را با تیغ پاره می کنند تا اگر دست دشمن افتاد متوجه چیزی نشوند. درجه اش ستوان 2 بود و تحت امر لشکر 88 خراسان خدمت می کرد و مسئولیتی در جبهه داشت. پس شهید مسئولیت فرماندهی به عهده داشت؟ ...
بیانات در دیدار جمعی از مداحان اهل بیت علیهم السلام
امروز مدّعی اش هستیم، در زمینه ی مسائل جاری سیاسیِ کشورش -همان کشوری که آن روز وجود داشت و کشور کوچکی بود- این بزرگوار چقدر تلاش میکرد، چقدر زحمت میکشید. پیغمبر اکرم نمی نشست فقط احکام نماز و روزه و توجّه و عبادت و نماز شب را به مردم یاد بدهد؛ نه، در همین مسجد مردم را جمع میکرد، آنها را به جهاد دعوت میکرد، آنها را به وحدت دعوت میکرد، آنها را به آگاهی در مقابل دشمن دعوت میکرد؛ همین حرفهایی که امروز ...
قصه هایی از نقاش شدن مجید/ وقتی کلاغ ها خبر شهادت پسرم را آوردند
دوستانش ازدواج کردم؛ مدت ها بود که صاحب فرزندی نمی شدیم؛ سر مزار مجید می رفتیم و از او می خواستیم تا واسطه اجابت دعایمان شود. ظهر یک روز خواب دیدم که مجید به منزل مان آمده. به او گفتم بعد از این همه وقت چه شده آمدی منزل مان؟! گفت: آمده ام و برای تان رحمت آوردم. بعد از آن صاحب فرزندی شدیم که در نیمه شعبان به دنیا آمد و اسمش را مهدی گذاشتیم. رفتار و کارهای پسرم مثل مجید است. ...
کوروش، نمونه برجسته تجاوز تاریخ به اسطوره
روم استفاده کرده اند، ما استفاده نکرده ایم. البته یکی از دلایلش هم همان طور که گفتم، ساختار اسطوره های آن هاست که در یک زمان و منطقه ای فریز می شوند و دستمایه های غنی تری برای کارکردن می دهد، حال این که اینجا با دین ترکیب می شود و در اسطوره های دینی ما بازتولید می شود. بنابراین هرچه با فرهنگ سنتی و فرهنگ دینی در آثار هنری فاصله بگیریم، خواسته، ناخواسته با این مضمون ها هم فاصله گرفته ایم ...
چشم انتظاری 8 ساله/حسرت زیارت امام رضا (ع) به دلم ماند
نیاوردم و سوار ماشین شدم و شیشه گلابی را که خریده بودم به روی او و دوستانش پاشیدم و دست در گردن همدیگر انداختیم و یک دل سیر گریه کردیم. موقع خداحافظی به او گفتم پسرم می دانم تو راه خودت را انتخاب کردی، برو و موسی بن جعفر (ع) پشت و پناهت باشد، نمی دانم چطور مسیر خیابان تا خانه خواهرش را طی کردم تمام تنم می لرزید. تا سه روز تب و لرز کردم، بعد از چند روز خبر شهادتش را برای من ...
تاثر شدید فرمانده قرارگاه فتح از کشتار مردم عراق
این جاست. زنم الآن در شهر مانده است چه طور به من می گویی بردار و برو؟! رحیم صفوی: خب، راست می گوید. احمد کاظمی: همین طوری؟ اولین لحظه یی که با هم روی جاده رفتیم مردم آمدند، گردان امام حسین(ع) داخل شهر رفت که بچه ها رفتند و مراکز دولتی را گرفتند. همان وقت قرارگاه رمضان باید می آمد ... و به مردم می گفت یاعلی به امید خدا بروید. باید همه را ستون می کرد. مردم پیاده اگر می رفتند ...
زندگی زن با جسد همسر در کف اتاق
در یکی از روزهای تابستان زنی 55 ساله به اداره آگاهی رفت و ادعا کرد پسر 37 ساله اش به نام مسعود ده روز است ناپدید شده و هیچ خبری از او نیست. براساس این شکایت، مسعود که کارمند یک شرکت خصوصی و دارای زن و فرزند بود، دو همسر داشت که جدا از هم زندگی می کردند. مرد گمشده چند سال پس از زندگی با صفورا همسر اولش و با وجود داشتن دختری سه ساله با زن مطلقه ای به نام فریبا نیز ازدواج کرده بود. با ...
جایی که برگشت غیرممکن بود
طور که گفتم برگشت بدون او تقریباً محال بود، مجید بعد از گذشت بیش از دو ساعت، برگشت، در حالی که از سرما کلافه شده بود وقتی به من رسید، پرسید: راه برگشت کدام طرف است؟ * تا نیمه شب دور خودمان می چرخیدیم حدوداً راه برگشت را که در ذهن داشتم به او نشان دادم و حرکت کردیم، هوای آن شب، ابری بود و این کار را برای ما خیلی سخت کرده بود، چون اطلاعات عمومی خوبی از موقعیت ستاره شمال، ستارگان ...