سایر منابع:
سایر خبرها
موسیقی امروز می تواند مانند گذشته حرفی برای گفتن داشته باشد
این اصل] معتقدم. شما در کادر تدریس من دیده اید، نظر من جوان ها هستند و مثل بچه های خودم دوست شان دارم. این نکته بسیار جالب است. آقای شجریان از این نظر ما پشت سرِ شما هستیم! رمز ادامه حیات مادی و معنوی بشر در همین نو شدن ها و نگاه نو نهفته است. موسیقی نیز از این قاعده برکنار نیست؛ به شرط آنکه به این نکته ها توجه کافی شود: الف) بهبود شرایط موسیقی به طور مستقیم با بهبود شرایط ...
سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر در گفتگوی تفصیلی با آفتاب یزد مطرح کرد
؟ قبل از اینکه به سوال شما پاسخ بدهم باید بگویم هیچ مسئله ای را به اندازه مواد مخدر و اعتیاد در طول چند دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نداریم که آنقدر مورد اهتمام و توجه جدی مسئولان نظام باشد. اعتیاد و مواد مخدر هم در زمان بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) مورد توجه جدی بود و بعد از جنگ دومین اولویت مهم را مسئله مواد مخدر می دانستند. بعد از آنکه جنگ تمام شد، حضرت امام خمینی (ره) در ...
عکاسخانه نخستین عکاس زن ایران
یک تهران بود و یک زینت خانم عکاس! نخستین خانمی که مجوز عکاسخانه را به نام خود زد، زینت بلوطی تبریزی بود. یک تهران بود و یک زینت خانم عکاس! نخستین خانمی که مجوز عکاسخانه را به نام خود زد، زینت بلوطی تبریزی بود. از همان زمان هم بنای عکاسخانه اش را در منطقه ما به نام میترا زد و چراغی که روشن کرد هنوز بعد از 70 سال کم فروغ نشده است. زینت خانم 5 اسفند 1385 دارفانی را وداع گفت. اما عکاسخانه ...
بچه ای که دوست داشت بازیگر شود
...، اما باز شرایط فراهم نمی شد و من همچنان در حسرت بازیگر شدن می سوختم و می ساختم. چاره دیگری هم نداشتم. خانواده هم هیچ گونه همکاری نمی کردند، برعکس پدر خدا بیامرزم می گفت پسر جان، این قدر سینما نرو و وقتت را تلف نکن. درس بخوان تا در آینده آدم شوی!؟ من هم سینما می رفتم و هم درس می خواندم، اما از شما چه پنهان، باز هم دوست داشتم که بازیگر شوم. چون عشق زیادی به بازیگر شدن داشتم و بد جوری قلقلکم می ...
هنر برای آدم نان و آب نمی شود
دوست دارم مردم شاد باشند. الان هم که بازی نمی کنم هر جا بروم با مردم خوش و بش می کنم. اگرچه از این راه درآمد داشتم و مردم هم به من لطف می کنند، اما من هدفم این نبود. زمان ما مثل امروز به بازیگری نگاه نمی شد. کسانی کار می کردند که عاشق بازی و نمایش بودند نه اینکه بیایند معروف شوند. نگاه ها به قدری بد بود که تا کسی عاشق نبود اصلا نمی توانست به این فضا بیاید. رسانه هم مثل امروز همه گیر نشده بود که چهره ...
خوشبینی به آمریکا را باید کنار گذاشت
نظام و دین تان بردارید. خاتمی با اعلام اینکه قصه، قصه نظام اسلامی است نه قصه هسته ای و موشک، افزود: این را باید همه باور کنند که اعتماد به بیرون حتی برای مسئولان واقعا زیان بار است. امام جمعه موقت تهران ادامه داد: مقام معظم رهبری در مسئله برجام فرمودند به اعتراف اوباما و جان کری ایران به تمام وظایف خود در این قرارداد عمل کرده است، اما چند ماه می گذرد و آنها یک گام برنداشتند ...
کسی که الفبای سیاست را بشناسد به آمریکا دل خوش نمی کند/ اعتماد به بیرون نظام زیان آور است/ صدای شکسته ...
ای و موشک نیست، تصریح کرد: قصه نظام اسلامی است و همه این مذاکرات بهانه ای است تا نظام اسلامی از بین برود و این مهم را باید همگان بدانند و باور کنند که اعتماد به بیرون زیان آور است. نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان رهبری به موضع برجام اشاره کرد و افزود: به اعتراف اوباما و جان کری، ایران به همه تعهدات و وظایف خود در موضوع برجام عمل کرده است اما پس از گذشت چندماه از آن توافق هیچ قدمی از ...
حسادت ممنوع!
کشورم بالا باشد امیدوارم اگر نقصی وجود دارد در کارهای بعدی بتوانم جبران کنم. و حرف آخر حمیدرضا آذرنگ... آذرنگ: قصه سریال قرعه داستان یک تعاونی بود. این در ذات کل کار هم وجود داشت. این سریال از یک اتفاق دسته جمعی می گفت، نه یک قهرمان، من هم با تمام کمی و کاستی ها امیدوارم توانسته باشم از پس شخصیت نصرت برآیم و مخاطب کاراکتر را دوست داشته باشد. نهایت توانایی ام را خرج کردم امیدوارم که ...
امام جمعه موقت اهواز: هاشمی در خبرگان حالت انتقام گیری به خود گرفته است/ پیش بینی می کنیم آیت الله جنتی ...
شبههافکنی یا تشکیک کنند، که با موج شدید مخالفدر خود فضای مجازی روبهرو میشدند ... با وجود اینکه اینها در فضای مجازی جولان بیشتریمیدهند، ولی آنجا هم موفق نشدند؟ همینطور است. یا مثلاً وقتی در بعضی از اماکن رفتندو از اشخاص دیگری حمایت کردند، مردم به صورت صریح با آنها مقابله کردند و بهخصوص ازبنده و آقای کعبی که در قبال فتنه مواضع بسیار صریحی داشتیم، حمایت کردند و آنها فهمیدندکسانی ...
پوران فرخ زاد از خاندان عصیان گرش گفت
چطور یک زن، برای استقلال فردی تلاش می کند اما باز خود را مادر تمام جهان می داند؟ چطور می توان، خواهر فروغ بود اما او را به چشمی مادرانه دید؟ چطور می شود، از زندگی واقعی شاعران لطمه خورد و رنج کشید، اما باز هم به احترامشان، سکوت کرد و درس شاعری به نسل های بعد داد؟ این گفت وگو، قصه مادری پوران فرخزاد است برای شعر امروز و یا لااقل بخشی از شاعران جوان امروز. دنیای شاعرانه برای شما از چه زمانی ...
حفظ تماس کودک و والدی که از هم دورند (1)
. همیشه وقتی به آخر یک قصه می رسد می گوید: این قصه ی امشب ما. فردا شب دوباره برایت قصه خواهم گفت. شب بخیر دختر خوشگلم. دوستت دارم. نمی دانم چرا این کار اشک به چشمانم می آورد. شاید مرا به یاد پدر خودم می اندازد که وقتی دختر کوچکی بودم، برایم قصه می خواند. -ماریا شما مجبور نیستید که بیشتر اوقات بیداری تان را صرف ضبط داستان کنید. بچه های کوچک تکرار را دوست دارند و خوشحال می شوند که یک حکایت ...
فرزند شهید صیاد: پدر ترس را نمی شناخت
...> □از نظر شما آثار اجتماعی وفرهنگی شهادت ایشان چیست؟ پدر چون از نظر اخلاقی و معنوی شخصیت والایی داشتند، شهادت ایشان ابتدا در نیروهای مسلح و سپس در سراسر کشور برای خودشان و خانواده موقعیت و جایگاه رفیعی را به وجود آورد. خودم هم ابعاد مختلف شخصیت پدرم را پس از شهادت ایشان بیشتر درک کردم. □از ویژگیهای اخلاقی ایشان برایمان بگویید.چه چیز در منش ایشان ،درچشم شما بزرگ می آمد؟ ...
نامزدی رضا صادقی در سه ستاره و جایزه ای که پس از دوسال به دستش رسید
البته اسمی رو که گفت یکی از هنرمندان بااخلاق و عزیزه به قلبم و یک دوست ، اونم فکر کنم خودش شوکه شده بود ... من فقط برای چند لحظه نمی دونستم چه اتفاقی داره میافته ... که اونجا جواد رضویان عزیز جانم جناب استاد تارخ ، مهران غفوریان دوست داشتنی ، احسان علیخانی خوش قلب و همه لطف داشتن میخواستن آروم باشم هر چند من توقع داشتم اما نه دیگه اینجوری و گذشت تا اینکه بعد 2 سال یه روز این لوح تقدیر رو به فرزاد ...
احیای خانواده ایرانی
پرشوری دارد و خصلت های جوانمردانه او در مواجهه با مشتریان کم بضاعت، نشان می دهد که عاشق بودن او یک خصلت عمومی است، نه لزوما ویژگی یک رابطه خصوصی. شاید اوج این حمایت های عاطفی را باید در نوع برخورد و مواجهه آن با فرزندانشان ردیابی کرد که وقتی مجموعه این کنش های رفتاری را در کنار هم قرار می دهیم به این نتیجه می رسیم که سریال در پی دعوت به یک بازگشت به خویشتن خانواده اصیل ایرانی است که اخلاق و انسانیت ...
نظر رهبر انقلاب درباره صادق هدایت
رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 1370/12/05 درباره صادق هدایت سخنانی بیان کرده اند که شرح آن به مناسبت سالگرد خودکشی صادق هدایت در فروردین ماه، بدین شرح منتشر می شود: یک روز در کشور چیزی مُد می شود و هرکس سعی می کند مطابق آن رفتار کند؛ مثلاً یک روز صادق هدایت در این کشور مُد بود - البته حالا این طور نیست؛ این مربوط به حدود بیست سال پیش ...
روایتی تکان دهنده از کارگردانی که 25 سال نماز شبش ترک نشد
شهرت زیادی داشت خواهر مرحوم سلحشور درباره هیأت خانگی و خانوادگی ایشان اینگونه می گوید: حاج فرج اصرار داشتند که در خانه شان هیأت برگزار کنند. بعد از چند سال در جلسه ای خانوادگی مطرح شد که این هیأت در منزل خواهرها و برادرها به صورت گردشی برگزار شود، بعد از شنیدن نظرات همه، برادرم مخالفت کرد و گفت: نه، اگر شما دوست دارید در منزلتان جلسه بندازید، بندازید اما من ماهی یک روضه خود را می اندازم و هر ...
هدیه ای که اشک آقای مشکی پوش را در آورد
خواهم اورد... چون مردم اینجا هم مثل شما دل صافن و پاک و جهانشون پر از اصالته... بازم تشکر از همه چیز... یا علی مدد عیدتون مبارک... من همیشه حتی با این ریش سفید عاشقتونم . شایان ذکر است ترانه و موزیک این قطعه از بابک بابایی و تنظیم این اثر از فرشید ادهمی و تدوین این موزیک ویدئو توسط سید سعید احمد میری انجام شده است . همچنین سایت طرفداران رضا صادقی دولت عشق قصد داد این طرح را ...
مصاحبه با آخوندِ باحال!
یکی زنش را زده بود، یا خانمی می خواست خودکشی کند؛ یا برای کشیدن راه آهن، زمین خواری می خواست زمین های روستا را بخرد که همان خانم پزشک مبارزه کرد و بیدارسازی کرد. یک رازی به شما می گویم که تمنا می کنم منعکس کنید. یک موسسه تحقیقاتی در آمریکا گفته نمی خواهد شعارهای بزرگ را از ملت ها بگیرید. سطح فکر مردم را پایین بیاورید، خودشان دست از شعارهاشان برمی دارند. از اینجا شد که من پاشنه ...
عناوین روزنامه + فال روزانه + فال حافظ سه شنبه 17 فروردین 95
این رو حس و حال خوبی خواهید داشت. طبیعی است که وقتی به وعده های تان عمل می کنید حس خوبی دارید، اما بهتر از همه این است که بدانید واقعاً کارتان را عالی انجام داده اید. حواس تان باشد که کارآمدی به تنهایی ضامن خوشحالی شما نخواهد بود، بلکه باید به عشق و زیبایی هم نظر داشته باشید. بدانید این انرژی مثبتی که اکنون تجربه اش می کنید از درون خودتان نشأت می گیرد. فال حافظ امروز متولدین تیر : ...
عناوین روزنامه + فال روزانه + فال حافظ دوشنبه 23 فروردین 95
دارید تنها از طریق گوش دادن به حرف های او و نگاه کردن به این موضوع از زاویه ای تازه حل خواهد شد. زندگی شخصیتان نیز همزمان با فعالیت حرفه ای شما در حال پیشرفت است و از این بهتر نمی تواند بشود. فال حافظ امروز متولدین تیر : منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن***منم که دیده نیالودم به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم***که در طریقت ما کافریست رنجیدن تعبیر ...
روایت بازیگر شهرزاد از بازی در نقشی که برایش سیمرغ آورد
خوشحال شدم. به نظرم کارگردانی فیلم ابد و یک روز از فیلم نامه آن یک گام جلوتر است. بااین حال وقتی فیلم نامه را خواندید و همین طور روی نقش سمیه که قرار شد بازی کنید، تحلیلتان چه بود؟ من عکس نظر شما را دارم. به نظرم فیلم نامه و کارگردانی ابد و یک روز ، هر دو همگام و عالی بودند. از همان ابتدا هم وقتی فیلم نامه را خواندم، نسبت به قصه کشش زیادی پیدا کردم و آن را دوست داشتم. به طوری که ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران
در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه [...] در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه های دفاع مقدس و تلاش هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین اف شنیدنی های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد. دین به انتهای خود رسیده بود من اسکندر حسین اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می کردیم که نزدیک مرزهای ایران است. قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند. چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می رفت، بقیه می گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می رود. بعضی های دیگر هم بودند که می گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می رسد ولی پاره نمی شود. فقط در ده روز محرم مسلمان می شدند در مدارس و رسانه ها مدام مباحث ضددین مطرح می شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می شدند. دزد دزدی نمی کرد، مشروب خوار مشروب نمی خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می شد دوباره همه کارها شروع می شد. از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می آمد. آخوند را کسی می دانستیم که در قبرستان می نشیند و قرآن می خواند و از مرم پول می گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت. در ابتدا کمونیست ها با انقلاب مخالفت نمی کردند اوایل انقلاب کمونیست ها دشمنی با انقلاب نشان نمی دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می داد. بنابراین نتیجه ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله شان را بر باد می دهند. بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده اند. این هنر کا گ ب است که می تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می گفتند که خمینی را انگلیسی ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می زد و می گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی فهمید؟ آنها امید داشتند که با برنامه های طولانی مدتشان می توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می دیدند که برعکس مذهبی های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد. آنهایی که مسخره می کردند، مذهبی شدند امام با انقلاب یک روح تازه ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی ها را باورم نمی شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد. از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت های مذهبی مسخره و تحقیر می کرد. وقتی می دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می زنم، می آمد و مسخره بازی می کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام ره متحول شد و الان یک فرد انقلابی است. مخفیانه برنامه های رادیوهای ایران را پیاده می کردیم ما برنامه های مذهبی، سخنرانی ها و خطبه های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می کردیم و بعد پیاده می کردیم. شب ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می شدیم و مطالب رادیو را پیاده می کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت های ما مطلع می شد، اذیتمان می کرد. قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت های قوی می آوردند تا بتوانیم برنامه ها را راحت تر ضبط و پیاده کنیم. هفته ای یک بار نیز می آمدند و نوارها و پیاده شده ها را می بردند و در شهرهای مختلف توزیع می کردند. این هسته ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود. یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می کردم. وقتی برای مردم صحبت می کردم عیناً حرف های آیت الله ملکوتی را تکرار می کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه س است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام ره مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند. با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم. الله شکور پاشازاده این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم او را می برید. گفتم او کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گفت او اجتهاد هم داشته باشد از بین رفته است. گفتم چرا؟ گفت او تا حالا چند هزار زن حامله اعدام کرده! گفتم که من 50 سال است که این تبلیغات کمونیست ها را می شنوم و این حرف ها برایم تازگی ندارد. حرف حساب شما چیست؟ بعد گفت شیخ من شما را دوست دارم. الان حکومت روی شما حساس شده و می دانند که شما دارید چه کار می کنید. می خواست که من از کارهایم در دفاع از امام دست بردارم. آخرش گفت من به شما احترام می گذارم وگرنه با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم. منظور از جای دیگر زیرزمین کا گ ب است که شکنجه گاه کمونیست ها بود. گفتم ممنون که به من احترام می گذاری ولی بدان که روزی که قرار است من در قبر بخوابم، چه بهتر که با شهادت در قبر بخوابم. بکشید ما را در باکو معروف شده بود بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری و شهید بهشتی که ترور شدند، در باکو جداگانه مراسم برگزار شد. سخنان امام درباره آنها سریعا در فضای جامعه پخش می شد. مثلا بهشتی یک ملت بود خیلی معروف شد. بکشید ما را هم خیلی معروف شده بود. این تعابیر امام باعث می شد که ما بخاطر این ترورها نسبت به ادامه انقلاب ناامید نشویم. ماجرای کمک های مردمی آذربایجان به جبهه های ایران جنگ ایران و عراق خیلی در آذربایجان پیگیری می شد. تک تک عملیات ها و نتایج آن تحلیل و بررسی می شد. به وصیت نامه ها و خاطرات شهدا خیلی پرداخته می شد. حاج علی اکرام اف در باکو مخفیانه با کنسول ایران اطلاعات و کتابهایی در این زمینه ردوبدل می کردند. شنیده بودند که در جبهه ها دوربین فیلم برداری احتیاج است. از بین مردم پول جمع کرده بودند تا صد تا دوربین بخرند اما آقای احد قضایی که آن موقع کنسول ایران در باکو بود گفته بود که پول را بدهید و نیاز نیست خود دوربین را بخرید. متدینین و حزب اللهی ها نسبت به جبهه های ایران احساس دغدغه می کردند و برای رفع نیاز جبهه ها کمک جمع می کردند. هرکاری کردم تا بتوانم در جبهه های ایران شرکت کنم من مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک روستای مرزی بود که یک شرکت ساختمان سازی در آن مشغول بود. من بدون اینکه حقوق بگیرم یک ماه تمام هر روز صبح به آن روستا می رفتم و تا شب کار می کردم. ولی هدفم تنها شناسایی مرز و چگونگی فرار از آن بود. مرز به شدت آهنین و غیرقابل نفوذ بود. یک سیم خاردار بلند بود، بعدش یک منطقه ای بود که هر روز با شن و ماسه آنجا را شانه می کردند، به طوری که یک گنجشک هم پایش را آنجا می گذاشت مشخص بود. بعد از آن یک سیم خاردار دیگر بود، بعدش یک سیم خاردار دیگر. همه این ها را که رد می کردیم تازه پادگان های مرزبانی شروع می شد و به سربازان روسی با آن سگ های معروف شان می رسیدیم. در آن زمان نتوانستم از مرز رد بشوم. بعد به سربازی رفتم. سربازی ام در جایی بود که چتربازانی را برای جنگ افغانستان تربیت می کردند. من در قسمت ساختمان سازی بودم و نمی گذاشتند به قسمت چتربازان بروم. کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. چون شنیده بودم که ایران و افغانستان مرز آنچنانی ندارد. شانس من تا اینکه به قسمت چتربازان رسیدم، ارسال چترباز به افغانستان کلا تعطیل شد. خلاصه اینکه علیرغم تلاش و علاقه بسیار نتوانستم به ایران بیایم. خیلی تحت تاثیر خاطرات شهدا و قضایایی که از جبهه ها تعریف می کردند بودم و می خواستم خودم هم آن را تجربه کنم. شهدای ایران بین حزب اللهی و انقلابی ها خیلی محبوب بودند. خاطرات شهدا را برای همدیگر تعریف می کردند. شاید کمتر از شما ایرانی ها خاطره از شهدا نشنیده بودیم. مردم تبلیغات کمونیست ها را دروغ می دانستند رسانه های شوروی در جنگ از صدام حمایت می کردند ولی ما رادیو تبریز و رادیو آستارا و... را گوش می کردیم. رسانه های شوروی می گفتند که آیت الله خمینی می خواهد کربلا را به کشور خودش ملحق کند. این تبلیغات روی مردم عادی بی تاثیر نبود ولی اواخر عمر شوروی کار به جایی رسیده بود که هرچی حکومت می گفت مردم می گفتند دروغ است. حزب اللهی های باکو به نیت زیارت به سفارت ایران می رفتند! واقعا هم دروغ های شاخداری می گفتند. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان. می گفت رفتم دیدم عکس امام و عکس هایی درباره انقلاب روی سفارت کشیده شده. دیدم که انگار نگاه کردن آزاد است و خیلی خوشحال شدم و داشتم به عکس ها نگاه می کردم که یک نفر آمد و عکس امام را نشان داد و گفت این را می شناسی؟ گفتم بله. گفت میدانی هر روز یک دختر 15 ساله ترک را پیشش می برند؟ گفتم گوش من از این دروغ ها پر است. تا مرزهای شوروی سرجایش بود هیچ ارتباط مستقیمی با ایران نداشتیم. آن اواخر عمر شوروی یک ذره فضا باز شده بود و ارتباطاتی با کنسولگری ایران داشتیم. مثلا نمایشگاه کتاب برگزار می کردند و به ما می گفتند اگر از کتابی خوش تان آمد یواشکی و خیلی خونسرد بردارید و ببرید! کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می آوردند. یکی از دوستان مان بیش از 200 کتاب از نمایشگاه آورده بود و یک کتابخانه راه انداخته بود. کتاب ها هم البته فارسی بود و ترجمه نشده بود ولی ما از بس با رادیوهای ایران مانوس بودیم، تقریبا فارسی را می فهمیدیم. به خاطر انقلاب به زبان فارسی هم علاقه پیدا کرده بودیم. الان کسی را می شناسم که درس زبان فارسی را نخوانده بود ولی با همین رادیو گوش کردن ها و پیاده کردن سخنرانی ها الان مترجم زبان فارسی شده است. می ترسیدیم که بعد از امام چه خواهد شد؟ برای رحلت امام مراسمات خیلی مفصلی حداقل در 20 شهر آذربایجان برگزار شد. در نارداران باکو هفت روز مراسم برگزار شد که از نقاط مختلف آذربایجان در آن شرکت می کردند. متدینین هم غم عجیبی داشتند و هم یاس و ترس زیادی. می گفتند که بعد از امام سرنوشت انقلاب چه خواهد شد و آیا کسی هست که بتواند مسئولیت این انقلاب را به خوبی به دوش بکشد؟ بعد که آیت الله خامنه ای به رهبری رسیدند و فرمایشات امام درباره ایشان منتشر شد، همه به یک آرامشی رسیدند. می گفتند اگر امام تایید کردند دیگر تمام است. آرم جمهوری اسلامی روی سنگ قبرها حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است. تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، خمینی را تبلیغ می کنی؟ حاج علی اکرام اف عاشق امام و انقلاب بود. تا حالا من هیچ آذربایجانی را به اندازه ایشان عاشق انقلاب نیافتم. ایشان سه بار به خاطر فعالیت های انقلابی به زندان رفتند. ایشان در زندان مسجد ساخته بود و حدود 200 تا 250 نفر در نماز جماعت آن شرکت می کردند. بعد از نماز جماعت هم تکبیر می گفتند و به نفع انقلاب ایران شعار می دادند. یکی از هم بندان ایشان تعریف می کرد که بخاطر همین کلی از مقامات عالیرتبه به زندان آمده بودند. همه زندانیان را به صف کردند و گفتند اکرام علی اف بیاید جلو. رفت جلو. یکی از مقامات گفت ما تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، آنوقت خمینی را تبلیغ می کنی؟ بعد به حضرت امام توهین کرد. توهین او تمام شده و نشده، اکرام علی اف شروع کرد فحش دادن به حیدر علی اف رییس جمهور آذربایجان. بعد شب آمدند و او را به انفرادی بردند. زمستان باکو خیلی سرد است. داخل سلول آب ریخته بودند و ایشان تا زانو داخل آب بود. از بالا هم لوله فاضلاب را سوراخ کرده بودند تا آب آن به سر و صورت اکرام علی اف بریزد. پتو هم نداده بودند. در سلول یک سوراخی داشت که اکرام علی اف از آنجا اذان می گفت و هر یک ساعت شروع می کرد به شعار دادن: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر حیدر علی اف. می آمدند و حسابی کتکش می زدند و یک ساعت بعد دوباره شروع می کرد به شعار دادن. 17روز تمام اینگونه سپری شد. حیدر علی اف گفته بود که انقدر در این شرایط نگهش دارید تا بمیرد. تا اینکه گویا مقام معظم رهبری مقامات آذربایجان را تهدید کرده بود و آنها مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. حاج علی اکرام اف بعد از آن دوره زندان به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا شد. حاج علی اکرام اف می خواستم بمیرم و توهین به امام را نشنوم یکی از رفقا تعریف می کرد که در زندان بودم و دست هایم بسته بود و افسر زندان شروع کرد توهین به امام خمینی. می دانستم که اگر به سمتش بروم بقیه افسرها هم می ریزند سرم و تا می خورم کتکم می زنند. عقب عقب رفتم و خودم را محکم به پنجره کوبیدم تا از پنجره به پایین بیفتم تا بمیرم و توهین به امام را نشنوم. Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
پیوند والد و کودک براساس رابطه از راه دور
. آنها بعضی اوقات یک ساعت با هم حرف می زنند. او می گوید که پدرش بامزه است. والدین راه دور مجبورند که مرزهای ارتباط با فرزندان شان را گسترش دهند. این کافی نیست که تصور کنید فرزند شما به محض اینکه به او تلفن بزنید به راحتی با شما صحبت می کند؛ شاید لازم باشد که شما و کودک تان در مورد داشتن مکالمات رضایت بخش تر با هم مشارکت کنید اما این امکان نیز وجود دارد که راه های جدید ارتباطی به طور طبیعی و خود ...
رمز موفقیت در انتخاب همسر چیست؟
تناسب میان آنها، سعادت زندگی مشترک آینده فرد در هاله ای از ابهام قرار خواهد گرفت. عجله کار شیطان است درست است سن تان بالا رفته و احساس می کنید برای ازدواج خیلی دیر شده یا ممکن است از حرف و حدیث اطرافیانتان به ستوه آمده باشید یا آن که دوست داشته باشید سریع تر آخرین آرزوی پدر و مادرتان را که دیدن شما در لباس عروسی و دامادی است برآورده کنید و... اما هیچ کدام از آنها، هرگز دلایل ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران!
مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم ...
ثریا قاسمی: این روزها هر نقشی پیشنهاد شود قبول می کنم؛ آنها که می گویند گزیده کار هستیم شوخی می کنند
می کنم. * اگر به انتخاب خودتان باشد بیشتر دوست دارید نقش چه مادرانی را بازی کنید؟ برایم تفاوتی ندارد. داستان خوب و کنشهای شخصیتی که بازی می کنم مهم است. ما بازیگران کمتر قدرت انتخاب داریم و بیشترانتخاب می شویم و بازارکارهم چندان پر رونق نیست که من خودم را مقید کنم فلان نقش را بازی کنم. شیک و پیک بودن و یا فقیر وغنی بودن شخصیتی که قرار است بازی کنم موقعیت کلی نقش است. الان خیلی از ...
سلسله اشتباهات استراتژیک دولت در مذاکرات هسته ای
...> صلاحی : نظم نوین جهانی است که بعد آمدند و در منطقه ما آن را خاورمیانه بزرگ عنوان کردند. حرف شان هم این بود که مردم منطقه از ما ناراحت هستند و می گویند که شما (آمریکایی ها) ثروت ما را به غارت می برید. عده ای دیکتاتور را هم مستقر کردید اینها هم به ما ظلم می کنند و شما هم در کنار آن منابع ملی ما را می برید. اساس طرح خاورمیانه بزرگ این است که قدرت های بزرگ مسلمانان تجزیه شوند. ایران 5 کشور ...
چگونه حرف های یک خانم را رمزگشایی کنیم؟
علاقه یا توجه او به شما نیست، بلکه می تواند نشاندهنده این باشد که او حداقل در حال حاضر دوست دارد فاصله خود را با شما حفظ کند. از سوی دیگر، اگر او چت یا تماس تلفنی را ترجیح می دهد، شاید بتوان گفت که به ایجاد صمیمیت بیشتر تمایل دارد. با توجه به نکات بالا می توان نتیجه گرفت که برای پیش بینی آینده یک رابطه، توجه به آنچه یک خانم می گوید و طریقه بیان آن لازم است. ممکن است مکالمه شما با او کم اهمیت و پیش پا افتاده به نظر برسد، ولی لایه های معنایی پنهانی نیز وجود دارند که باید مورد توجه قرار بگیرند. ...
مرد همسرکش: وقتی می خواستم خفه اش کنم،حتی فریاد نزد که همسایگان متوجه نشوند
نمی گفتم. آن موقع که من آن پیغام را دیدم، ساعت حدود 11 شب بود. پسرم بیرون بود و وقتی آمد مادرش گفت برو به خانه خواهرت. من هم توضیح نخواستم و انگار شیطان در جسم من نفوذ کرده بود؛ فقط حرف خودم را می زدم. الان هم که خودم را معرفی کردم و اینجا هستم، من گناهکارم و همسرم روی زمین نیست، شاید اشتباه کردم، ما مشکلی با هم نداشتیم. من مقصر بودم. آن قدر دوستش داشتم که نمی دانم با دیدن آن پیام چه شد، اصلا این ...
پاراگراف کتاب (65)
بدنامی یعنی چه ، شما معنی تمسخر ، تنفر ، زخم زبان و کلمات نیشدار این و آن را به یک زن رها شده نمی توانید حس کنید. روزی می رسد که می بینید تمام درها به روی شما بسته است و ناچار باید کورکورانه راه بدنامی را انتخاب کنید و هرلحظه بیم آن را داشته باشید که مردم نقاب چهره شما را بردارند و خنده های زهرآلود آن ها سیل اشک را به پهنای نهری بزرگ که همه بی گناهان در طول تاریخ بشر ریخته اند از چشم های شما سرازیر ...