سایر منابع:
سایر خبرها
لباس های خانگی به خانه امام جمعه اش رفت و آمد می کردند. به هر حال من در عملیات برون مرزی شرکت نکردم، ولی به گردان ها و دژبانی ها می رفتم، با سرانِ کُرد ها جلسه داشتم و اطلاعات عملیات و اطلاعات سیاسی را سازماندهی می کردم. عقب نشینی از حلبچه دزلی در آن مدت چندین بار بمباران شده بود. یک شب، یکی از بچه ها در دزلی به داخل سنگرمان دوید و گفت: حاجی! حاجی! گفتم: چه شده؟ گفت: عراق ...
بمباران می کنند. همه بچه ها (خلبان ها) از منازل به طرف گردان حرکت کردند. در بخش آلرت جمع شدیم و دیدیم فرمانده گردان، معاون عملیات و فرمانده پایگاه مشغول بررسی هستند. بهتر دیدند یک پرواز چهارفروندی انتقامی انجام دهند. در حال برنامه ریزی برای این پرواز بودند که زنگ آلرت به صدا درآمد. به محض این که صدای زنگ آمد، دیگر نوبت من و او مطرح نبود. (حمدلله) کیان ساجدی پرید توی هواپیما و من هم کابین عقبش. بلند ...
ساختمان شدیم. زمانی که به واحد طبقه چهارم رسیدیم، ملیکا در را رویمان باز کرد. مادرش در اتاق خواب در حال استراحت بود. دختر جوان که نزدیک شد یکی از ما دستمان را روی دهانش گذاشتیم و دیگری هم با روسری که دور گردنش انداختیم او را خفه کردیم. بعد سراغ مادر ملیکا در اتاق خواب رفتیم و از او خواستیم برای دیدن ماشین لباسشویی به پذیرایی بیاید و به همان شیوه ای که ملیکا را به قتل رساندیم او را کشتیم. ...
بسیاری را در سراسر کشور در شوک فرو برد. از زمان افشای این جنایت تا هفته ها بعد از محاکمه شاهرخ و سمیه بحث داغ مردم در تاکسی و اداره و مهمانی شیفتگی جنون آمیز این دو نوجوان بود. کارشناسان امور تربیتی و روان شناسان هم به بحث و تشریح رفتار آن ها می پرداختند این جنایت بی سابقه در نظر بسیاری از خانواده ها کابوسی به نظر می آمد که چهره واقعی به خود گرفته بود و گویی با فاجعه هشداردهنده ای روبه رو شده بودند ...