سایر منابع:
سایر خبرها
نَجْوَی یَا مُنْتَهَی کُلِّ شَکْوَی ای که کار نیک را آشکار کنی و ای که کار زشت را پنهان کنی ای که کسی را به گناه نگیری ای که پرده کس ندری ای بزرگ گذشت ای نیکو درگذر ای پهناور آمرزش ای گشاده دو دست (فضلش ) به رحمت ای مطلع از سخن سری و راز ای منتهای هر شکایت (23)یَا ذَا النِّعْمَةِ السَّابِغَةِ یَا ذَا الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ یَا ذَا الْمِنَّةِ السَّابِقَةِ یَا ذَا الْحِکْمَةِ ...
دارای اهل و خویشاوندانی هستم که مرا اذیت می کنند و قصد کرده ام آنها را ترک گویم. حضرت فرمودند: اِذَنْ یَرفَضُکُمُ اللّهُ جَمِیعاً ؛ (در این موقع خداوند همه شما را ترک می کند [و دست رحمتش را از سر همه شما برمی دارد]). سؤال کرد پس چه کنم؟ فرمودند: تُعطِی مَن حَرُمَکَ وَ تَصِل مَنْ قَطَعَکَ وَ تَعفُوا عَمَّن ظَلَمَکَ فَاِذَا فَعَلتَ ذَلِکَ کَانَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَیهِم ظَهِیراً (7) ؛ (به کسی که ...
باشد تا آنچه در تصویر و رؤیت است، پیام و محتوای خاص تری بگیرد. صحنه همان صحنه ای است که جستجویش ظرفیت یک اجرا را دارد، اما قاعده ی اجرا مهم است و ذهنیتی که صدایش دیگر صدا نیست. ندرت ناگوار مرگ می تواند یک اشاره در پشت دست، خیالی که ریخته شده در واقعیت و ناشنیده ای در صداها باشد؛ جایی در پشت صداها. می تواند تجربه ای آشکار در وقایع باقی بماند با چند و چونِ خسته و خاموشش که شاعر تحول نگاهی را به همراه ...
چفیه ام را برداشته ام.. سربند سفید یا مهدی ادرکنی که روز غرفه دور مچ دستم بسته بودم، در میان سبزی چفیه خودنمایی می کرد.. چقدر با دیدن اسمتان هم آرام می شوم مولای من.. جانم فدایتان ممنونم.. انا فتحنا لک فتحا مبینا... به قرارگاه لشکر 41 ثارالله که می رسی قرار از دلت می رود... قرارگاهی که نه زبان از پس زیبائی هایش بر می آید و نه چشم ... این لحظه ...
های زندگی امروز داشتن و رفتن نزد یک روان شناس ماهر است تا بتواند زندگی را برایمان آسان تر کند؛ احساساتمان را تنظیم کند و این کار را به ما بیاموزد، اما همان گونه که می دانید این امر شاید برای همه شدنی نیست چرا که رفتن نزد یک روان شناس البته اگر بتوانیم روان شناس خوبی پیدا کنیم خود پروسه پرهزینه ایست. بنابراین یکی از کم هزینه ترین کار ها پناه بردن و آموزش از راه کتاب است. در این نوشته می ...
] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم (124) قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا ﴿125﴾ می گوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم (125) قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَی ﴿126﴾ می فرماید همان طور که نشانه های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی امروز همان ...