سایر منابع:
سایر خبرها
روایت مادر قمی که بعد از جدایی از همسر مجبور به فروش کلیه شد
دنبال وام خوداشتغالی هم بودم. این مادر ادامه می دهد: یک روز از مدرسه دخترم گفتند که دانش آموزان را با مادر ها به اردو می برند، با اینکه خیلی اجتماعی نیستم، به خاطر دختر 11 ساله ام، رفتم و وقتی برگشتم با خانه ای مواجه شدم که منفجر شده بود، شیشه های شکسته را که دیدم زانوهایم سست شد و نشستم. او درباره علت این حادثه می گوید: شیلنگ بخاری مشکل داشته و از یک طرف هم شارژر در پریز بوده که ...
کار در زندان به روایت زندانیان قزلحصار
خیلی درگیر مواد بودم و کمتر به خانه می رفتم و بیشتر پیش دوستانم بودم و از این بابت همسر و فرزندانم اذیت شدند و همین باعث شده بود که همسر و فرزندانم و پدر و مادرم خیلی شاکی شوند. این مددجو که سهراب نام دارد، می گوید: پسرانم از اعتیاد من خجالت می کشیدند و من باعث سرافکندگی شان بودم. متاسفانه مواد از همه چیز آدم را می اندازد. من احساس می کردم به ته خط رسیده بودم. گاهی اوقات سه الی چهار روز ...
خواستم همسرم رو امتحان کنم خودم بیچاره شدم
به گزارش رکنا، چند وقتی بود که به پوریا شک کرده بودم ،پیش چندتا فال گیر فال گرفتم همه می گفتند که پوریا داره بهت خیانت می کنه و همین موضوع باعث می شد بیشتر حساس بشم تا اینکه با مشورت نازی و مهوش تصمیم گرفتم یکی از دوستان دورم را که پوریا تا حالا ندیده سراغش بفرستم تا امتحانش کنم. مرجان را بعنوان مشتری به بوتیک پوریا فرستادم ،اما نتیجه خاصی نگرفتم و بر اساس آنچه مرجان می گفت : پوریا به ...
ازدواج زن 40 ساله با پسر 18 ساله | می خواستم از شوهر سابقم انتقام بگیرم
پولی که از پدرم گرفتم خانه ای رهن کردم و به عقد موقت فرزاد درآمدم. همان روزهای آغازین زندگی مشترک متوجه شدم که فرزاد شب ها با چشمانی سرخ و روحی آشفته به خانه می آید. او با کوچک ترین بهانه ای مرا کتک می زد و با چاقو تهدید به قتل می کرد. حتی بسیاری از مواقع نمی گذاشت از خانه بیرون بروم، ولی روز بعد همه اینها را فراموش می کرد و چیزی به خاطر نمی آورد. آنجا بود که فهمیدم فرزاد به مصرف قرص های ...
منصوری: لژیونر نمی شوم، دیگر داوری من تمام شده است
هیات رئیسه فدراسیون، رئیس کمیته داوران باشد که به آن عمل می کنند. اگر قرار است انجام دهید، همه توصیه های فیفا را انجام دهید. منصوری در پاسخ به این سوال که سخت ترین مسابقه ای که قضاوت کردید چه بود؟ گفت: در جام جهانی، بازی فرانسه با آرژانتین بود. او با بیان اینکه روزی که آمدم با ملوان بودم و الان هم با ملوان بود تاکید کرد: دنیا را گشتم و جام جهانی رفتم. خیلی خوشحالم و امیدوارم ...
دبیر: حسن یزدانی خوب باشد به المپیک می رود
دوستش دارم. هنوز هم ایمان دارم او خوب است اما تصمیم من مدیریتی بود. ناراحت بودم از اینکه پژمان چرا استعفا داده است. دوست نداشتم این کار را بکنم اما اگر استعفای او را قبول نمی کردم نمی توانستم در این سیستم مدیریت کنم و از فردا همه دنبال استعفا بودند. دبیر تصریح کرد: خب وفتی با رفیق خودم این کار را بکنم، کامران و حسن که مشخص است. قطعا هر تصمیمی به نفع تیم ملی کشتی کشورم باشد را می گیرم. درباره ...
داستان زندگی نویسنده کتب مفاهیم قرآنی برای کودکان
... دوران کودکی، با سرعت زیادی سپری شد، در سن هفت سالگی به دبستان دادبه (فطرت کنونی) در بزرگراه رسالت، رفتم و از آن جا که مدارس مختلط بود، با دو برادر و یک خواهرم در یک مدرسه بودیم، از همان دوران کودکی، عاشق خواندن درس و کتاب و مدرسه بودم و به محض رسیدن به خانه، تکالیفم را به نحو احسن انجام می دادم و سپس، به سراغ کارهای دیگر می رفتم، به خاطر این موضوع، همیشه مورد تشویق پدر و مادرم ...
مهمانی دادن فرمانده با یک ذره اُملت!
شام بیایند خانه ما مهمانی. قمر ذوق زده شد. کم پیش می آمد در خانه باشم چه برسد به اینکه بخواهم مهمانی بدهم. برای شام اُملت درست کردم. ولی انگار اندازه دستم نبود. همه آمده بودند و دور تا دور اتاق نشسته بودند. خودم شروع به کشیدن غذا کردم. در هر بشقاب 2 قاشق اُملت ریختم و پخش کردم تا زیاد به نظر بیاید و به همه برسد. بالاخره قمر صدایش درآمد و گفت: این چیه داداش؟ این یک ذره اُملت برای این همه آدم گرسنه. مثلا داری مهمونی میدی دیگه؟ گفتم: آره بابا، خوبه دیگه به همه تون می رسه. خیلی شرمنده شدم. اما نمی شد کاری کرد. همه شروع به خوردن کردند و حرفی نزدند. ...
به همسر اولم خیانت کردم که یکدفعه ...
خواستم با زنی اهل و ساکن مشهد ازدواج کنم و همسرم انتخاب من نبود. خلاصه در حالی که خداوند دختری زیبا به من داده بود اما همواره به دنبال رویاهای خودم می گشتم تا این که با زن مطلقه ای آشنا شدم که از مشتریان فروشگاهم بود. اگر چه سهیلا سن بیشتری داشت ولی هوس چشمانم را کور کرده بود و من به پیشنهاد او به خانه اش رفتم و از ترس این که همسرم متوجه ماجرا نشود به طور پنهانی سهیلا را به عقد موقت خودم درآوردم ...
دروازه بانی که قید منچستریونایتد فرگوسن را زد و خدا را بر فوتبال ترجیح داد!
اروپا انتخاب کردید؟ من خدا را بر فوتبال ترجیح دادم. این چیزی بود که در قلبم حس می کردم. می دانم که از بازی در یک تیم بزرگ انگلیسی، حضور در تیم ملی آرژانتین و کسب درآمد زیاد دست کشیدم، اما می خواستم چیزهای دیگری را تجربه کنم و به همنوعانم خدمت کنم. چرا بازی فوتبال با ایمان مذهبی شما ناسازگار بود؟ روز هفتم کتاب مقدس، که شنبه است، مورد احترام قرار نمی گرفت، زیرا خدا دستور می دهد که ...
فایده ندارد پولم را خرج مرسدس بنز کنم/ می خواهم همبازی سردار آزمون شوم!
میلاد عبادی پور در گفت وگو با BO Sport از دوستی اش با سردار آزمون ستاره فوتبال ایران، اولین دیدارش با ولادیسلاو بابکویچ و پاسپورت لهستانی اش صحبت کرد. میلاد، اولین بار در سال 2017 به اوفا دعوت شدی. چرا آن پیشنهاد را رد کردی؟ قرار بود اولین فصلم را خارج از ایران بگذرانم. دلیل خاصی [...]
زندگی زنی که در جریان یک اتفاق تلخ گورخواب شد
در 13 سالگی پدر و مادرم را در سانحه تصادف از دست دادم و به اجبار و زور عمویم ازدواج کردم ، 10سال با هم زندگی کردیم ، تمام طول این مدت فقط شکنجه و بدبختی و درد بوده ، دستان سیاهم یادگار سالها کارتن خوابی است ، یک سال ، دو سال ، چهار سال ، بهترین سال های جوانی ام با کارتن خوابی گذشت ، جوانی ام با بدبختی رفت ، خوابیدن در همه جا را تجربه کردم ، از روی زمین و چمن پارک تا کنار جدول خیابان و چاله و حتی ...
نکونام: الکی به من اخطار دادند تا بازی بعد نباشم!
شوید چه اتفاقی می افتد. چرا این اتفاق قرار استقلال اتفاق می افتد. بعد چرا با من دشمن هستند؟ اشکالی ندارد چون کارم را با صداقت و درستی انجام می دهم و هیچ کسی نمی تواند به من چیزی بگوید. فوتبال هم که بازی می کردم همین طور بودم و می رفتم و می آمدم. بازی ام را می کردم و تمرین انجام می دادم اما الان مگر می شود سکوت کنم؟ اگر من در مورد فوتبال و استقلال که عشق بچگی و آرزو و همه زندگی ام بوده حرف بزنم من را ...
آیا مسئولی نیست که صدای این جان بر کف جمهوری اسلامی را بشنود؟
تعارف می کردند ولی شانس من نتوانستم دوره سخت آنجا را طی کنم پایم خم نمی شد سر نماز پایم دراز بود سر غذا خوردن یک طرف سفره را می گرفتم برای بچه های دیگر مشکل ایجاد می کردم همیشه با تیمم نماز می خواندم برای رفع حاجاتم باید می رفتم در یک جای خلوت، به من گفتند یا برو چند ماه خانه ات پایت خوب شد بعد بیا، یا برو خط اول من گفتم برم شهر خودم استراحت کنم و هنوز باید با یک عصا راه می رفتم خلاصه ده روز ...
کپسول حاصل یک زیست شخصی است/ هدف مهمترین عامل موفقیت
در رفسنجان زندگی می کردیم و من در تست تیم راه آهن تهران قبول شدم اما باتوجه به این که کمتر از 18 سال سن داشتم پدر و مادرم به دلیل خطرات احتمالی رضایتنامه من را امضا نکردند و نتوانستم در تهران به بازی حرفه ای ادامه دهم، به رفسنجان برگشتم و در مس رفسنجان بازی کردم ولی دیگر نتوانستم فوتبال حرفه ای را دنبال کنم. وی با اشاره به اینکه دوستانش با دیدن فیلم معتقدند او داستان زندگی خودش را ...
ناخواسته گرفتار زندگی سیاه شد
مادرم و خانواده همسرم هوایم را داشتند؛ سعی می کردند به من روحیه بدهند تا از این وضعیت نابسامان گذر کنم. با این وجود نه تنها نتوانستم روی پای خودم بایستم بلکه دچار شدید روحی و روانی شده بودم. با آشفتگی خیال دنبال راهی برای آرامش می گشتم. یک رفیق نارفیق زیر پایم نشست و شاید باورتان نشود اصلا نفهمیدم چه طور به مواد مخدر معتاد شدم. اوضاع زندگی ام خیلی زودتر از چیزی که فکرش را بکنید بهم ریخته ...
قتل پسرعمه به خاطر بدهی دوستش
کند اما او به سمتم حمله کرد و با چاقو ضربه ای به پهلویم زد .من که ترسیده بودم و گمان می کردم قصد جانم را دارد به سمت آشپزخانه دویدم و چاقویی برداشتم و به سمت بهروز رفتم. در این میان چاقو را به سمتش گرفتم تا او را بترسانم اما چاقو ناخواسته به سینه اش خورد. متهم گفت: من بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم اما چون خیلی ترسیده بودم فکر کردم تا رسیدن آمبولانس دیر می شود. به همین خاطر از پسر ...
دختر 14 ساله قربانی خودخواهی نامادری اش شد
های مادرم را برداشتن منتظر شدم همه بخوابند بعد از خانه گریختن فکر کنم ساعت 2 نیمه شب بود در خانه را آرام بستم و کوله ام را روی دوشم انداختم و رفتم . اصلا درباره مقصد هیچ فکری نکرده بودم فقط میخواستم از خانه پدرم دور شوم آنقدر دور که دیگر مرا نبیند در خیابان پایم در یک چاله رفت چند دقیقه بعد بود که گشت پلیس وقتی مرا دید متوجه شد که من از خانه فرار کردم اصلا دوست نداشتم به خانه برگردم من دیگر متعلق به ...
خیانت زننده زن 60 ساله با یک مرد 47 ساله به شوهرش!
اگر این ماجرا به قیمت از دست رفتن آبروی خودم تمام شود . همین خاطر چند بار تلفنی با مرد بنگاهی صحبت کردم و آخرین بار از او خواستم تا در غیاب شوهرم به خانه ما بیاید. من می خواستم آبروی شوهرم را ببرم تا مجبور شود خانه را به نامم کند . مرد بنگاهی به خانه مان آمده بود که شوهرم و دخترهایم سر رسیدند.من قبول دارم او را به خانه ام دعوت کردم اما من این کار را کردم تا آبروی شوهرم را ببرم. وقتی اکبر ...
قتل به خاطر یک جفت کتانی در تهران
وارد خانه شدم چاقو برداشتم تا مبادا سینا من را بزند. در حین بحث وقتی سینا فحاشی کرد و بعد هم دستش را به سمت کمرش برد من ترسیدم خواستم یک ضربه به بازویش بزنم که خودش را عقب کشید و ضربه به سینه اش برخورد کرد. به من گفت به اورژانس زنگ بزن ولی من خیلی ترسیدم و فرار کردم. متهم در پایان جلسه رسیدگی ابراز ندامت و پشیمانی کرد و از اولیای دم درخواست کرد به جوانی اش رحم کنند. قضات ...
زنم با کارگرم به من خیانت کرد / آنها از من سارق مسلح ساختند!
از روزی شروع شد که یکی از خرده فروشان در پارک نزدیک محل سکونت مان، مرا با پرداخت مبالغی وسوسه کرد تا در پارک از مواد مخدر او مراقبت و نگهداری کنم! آن زمان نوجوانی حدود 14-15 ساله بودم و از این که پول هنگفتی به دست می آوردم خیلی رضایت داشتم اما طولی نکشید که خودم فروش حشیش در پارک را آغاز کردم و به خرده فروش مواد مخدر تبدیل شدم. ولی هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که توسط نیروهای انتظامی ...
گرفتار شدن زن جوان در تله مرد پولکی!
مجازی با جوانی آشنا شدم. ارتباط ما روزهای اول فقط سرگرمی بود و وقت گذرانی. من شده بودم حامی حقوق زن ها و او هم سعی می کرد کم نیاورد و دست آخرهم فقط و فقط از تیپ ظاهری ام تعریف می کرد. مدتی از این آشنایی گذشت. شوهرم بو برده بود فکر و ذهنم درگیر شده و حواسم جمع زندگی مان نیست. اما خودخوری می کرد و به رویم نمی آورد. می خواست ببیند من تا کجا پیش می روم. مرد ...
خبرورزشی گردی| به خاطر بی کفایتی مدیران پرسپولیس خاک سپاری مادرم را از دست دادم/ من را از دیدن دخترم ...
کنار ضربه بزرگی که مدیران پرسپولیسی به او وارد کردند با بی تفاوتی عبور کند. او در مورد این مسئله به خبرورزشی گفت: مدیران باشگاه پرسپولیس مالیات من را نپرداختند و به همین خاطر مدتی ممنوع الخروج بودم و نمی توانستم از ایران خارج شوم. در همین زمان مادرم فوت کرد و من به خاطر بی کفایتی مدیران پرسپولیس نتوانستم در مراسم خاکسپاری او حاضر شوم. اتفاق تلخی که برای همیشه در ذهنم ماندگار است. همچنین در همان مدت ممنوع الخروجی، دخترم هم در آلمان داشت بزرگ می شد و من دقیقا به همین خاطر از دیدن او نیز محروم شده بودم. ...
ماجرای زباله گردی که 2 میلیارد تومان را به صاحبش برگرداند
ها را جمع کردم و وقتی خواستم زباله ها را از هم جدا کنم متوجه شدم داخل کیسه کلی طلا و دلار است. چند روزی این طلا و دلار ها با من بود، اما، چون ما با نان حلال بزرگ شدیم، نتوانستم کیسه را برای خودم بردارم. پدر و مادرم این گونه ما را راهنمایی کرده بودند که مال مردم، مال مردم است. او به سوالات آخر نیز پاسخ می دهد. *با توجه به اینکه وضعیت مالی شما ضعیف است هر شخص دیگری جای شما بود ...
راز خیانت های یک زن حساب بانکی پر پولش / شوهر غیرتی او را کشت + نظر کارشناسی
حاصل این ازدواج دختری 8 ساله است . من در تمام این سال ها فقط به آرامش و خوشبختی همسرم فکر می کردم . شغل آزاد دارم و هر روز از صبح تا اواخر شب در مغازه با آدمهای مختلف سر و کله می زدم تا بتوانم درآمد خوبی داشته باشم و خواسته های همسرم را برآورده کنم .یک خانه خوب، ماشین شاسی بلند و هر چیزی که فکرش را بکنید برایش تهیه کردم. چند وقت پیش در جریان یک کار بانکی متوجه شدم چند نفر از مردان فامیل ...
سرنوشت زن خیانت کار که شوهرش جلوی چشمانش زنان خیابانی را به خانه می آورد / کمکم کنید از این باتلاق خیانت ...
حالا هر وقت خمار می شد، روزگارم را سیاه می کرد. او برای استعمال مواد مخدر سر از پاتوق های خلافکاران درآورد و در همین اثنا با زنان غریبه هم ارتباط داشت تا حدی که گاهی برخی از همین زنان معتاد برای مصرف مواد به خانه ما می آمدند و من با دیدن این صحنه های زجرآور دچار عذاب روحی می شدم. بارها خواستم از حسن بگیرم اما خانواده ام مخالفت می کردند و من چاره ای جز سکوت و تحمل نداشتم. سال ها به همین ...
برای بهرام بیضایی؛ قله ادب و فرهنگ
...> جامپ کات می زنم به سه سال بعد و با همین عشق و احترام می خواستم برای اولین بار به پایتخت بروم. آنجایی که دانشکده ای داشت به نام دانشکده هنرهای زیبا و استادی داشت به نام بهرام بیضایی. برای اجرای نقش عملی، قطعه کوتاهی از نمایشنامه اتللو را انتخاب کرده بودم. آن را برای مادرم اجرا می کردم و او هم بیچاره بی آنکه داستان شکسپیر را بداند راه می رفت و قربان و صدقه ام می رفت و مدام می گفت: به به ...
وقتی برادر زن ژنرال رزم آرا در پاریس می میرد
... ابتدا رویش نمی شد و بعد گفت برویم سراغ آن خانه ای که آن وقت در آن جا زندگی می کردیم. صاحبخانه پیشین نبود و از پنجره طبقه اول عاقله زنی به ماها دست تکان داد. خاطراتش هم صورتی مضحک و غم آلود پیدا کرده بود. در پاریس ماند و از هتلی که این اواخر پیدا کرده بود راضی بود. روز شنبه هفته پیش رفتم سراغش، صاحب هتل گفت رفته است و آدرس هم نگذاشته. دفعه پیش هم وقتی از هتل سابقش اسباب کشی کرده بود آدرس ...